چرا ايران در جنگ با عراق فاو را تصرف كرد؟

 

 

پاسخ :

 

همان طوري كه مي دانيد جمهوري اسلامي ايران شروع كننده جنگ نبوده و اين جنگ و تجاوز را عراق عليه ايران انجام داده است، ايران اسلامي در تمام مواضع رسمي اش تا آزادي خرمشهر در عمليات بيت المقدس (سوم خرداد سال 1361) صحبت از مناطق اشغالي و آزادي آن ها و دفع تجاوز بعثي ها انجام داده است، بعد از عمليات فتح المبين و بيت المقدس عمليات رمضان در سال 61 (23/4/61) در منطقه عمومي شرق بصره در داخل خاك عراق انجام شد و اين عمليات تنبيه متجاوز بوده است، زيرا ايران از اول دنبال صلح بوده امّا صلح آبرومند كه يك وجب از خاك ميهن اسلامي در دست دشمن نباشد، متجاوز تنبيه شود، آغازگر جنگ (صدام) محاكمه و محكوم شود كه در اين راستا ايران اقداماتي را انجام داد، ولي در نظام بين الملل به ايران جواب مثبت نداد.

در تمامي منازعات و جنگ هاي بين الدولي و بين المللي اعم از جنگ هاي صليبي، جنگ جهاني اول و دوّم و... براي طرفين نزاع پيروزي و رسيدن به هدف مهم است، با اين تفاوت كه در فقه اسلامي رسيدن به هدف از هر راهي مشروع نيست و قواعدي براي جنگ منظور شده است، امّا در ساير ملل هدف وسيله را توجيه مي كند و تا پيدائي جامعه ملل و سازمان ملل و شوراي امنيت جنگ هاي بسيار وحشتناك در جهان رخ داده است و بعد از اين تحول هم جنگ هاي رخ داده كه صد در صد خلاف قوانين اسلامي لحاظ شده در جنگ بوده است. جنگ عراق عليه ايران هم از اين قاعده (پيروزي در رسيدن به هدف) مستثني نمي شود و هر دو طرف به دنبال كسب موفقيت و پيروزي هستند. براي رسيدن به پيروزي عواملي موثرند كه آن عوامل عبارتند از:

1) زمين ـ شرايط و موقعيت جغرافيائي كه نيروهاي نظامي در آن واقع مي شوند قطعاً در نتيجه جنگ موثر است، مثلا قرار گرفتن در يك تنگه مثل تنگه هرمز در معادلات نظامي بسيار موثر است يا در اختيار داشتن يك منطقه اي كه اشراف بر نيروهاي دشمن دارد بسيار مهم است.

2) قطع شريان اقتصادي و رسيدن كمك به طرف مقابل جنگ، از رسيدن كمك هاي نظامي به عقبه و تجهيز شدن دشمن جلوگيري شود بسيار حياتي است هم براي حمله كننده و هم براي حمله شونده.

3) زهرچشم گرفتن و برتر نشان دادن خود بر طرف مقابل، شايد با گرفتن يك منطقه حفاظت شده و تحت كنترل نيروهاي دشمن را از نظر روحيه در وضعيت بدي قرار بدهد و تا سقوط كامل پيش ببرد.

4) منطقه از نظر سياسي جنجال برانگيز باشد و اين منطقه تصرف شده مقدمه اي باشد براي بدست آوردن برتري سياسي كه در مذاكرات دنبال خواهد شد.

با اين بيان روشن مي شوند كه تصرف شهر بندري فاو در عمليات والفجر 8 توسط رزمندگان اسلام چقدر حياتي بوده و چقدر هزينه سنگين براي ما و پيروزي بزرگي را به كشورمان به ارمغان آورده است و ايران بعد از يك سال تلاش و تحقيق و برنامه ريزي دقيق اين عمليات را شروع كرده و در 20/11/64 توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بطور مستقل (توسط سپاه) به انجام رسانده و مشخصات ويژه اي داشته كه 800 كيلومتر مربع از خاك دشمن بعثي از جمله شهر و تأسيسات نفتي فاو و كارخانه نمك به تصرف نيروهاي اسلام درآمد و نقش تعيين كننده اي را در روند جنگ داشت و موجب بهم خوردن توازن جنگ به نفع ايران در بعد نظامي و سياسي گرديد.[1]

در هر حال اهميت سياسي، نظامي، اقتصادي و استراتژيك منطقه و پيروزي سريع و غيرمنتظره سپاهيان اسلام به گونه اي بود كه با گذشت چند روز از انجام عمليات تحولات و تحركات گسترده اي در منطقه و جهان ايجاد شد كه براي نمونه چند مورد از اظهارات سياستداران منطقه و بين الملل را به طور مختصر بيان مي كنيم:

1) خبرگزاري فرانسه، 21/11/64: «حمله كنوني ايران بنا به اظهار منابع رسمي هشداري به رژيم بغداد است و كليه نيروهاي مستقر در اين منطقه در آن شركت ندارند».

2) راديو لندن 21/11/64: «يطروسيان متخصص امور ايران اظهار مي دارد كه مانورهاي ديپلماتيك اخير ايران به منظور جلب نظر متحدان عراق چه فرانسه و چه شوروي حتي كويت نتوانسته است رضاي خاطر ايران را به دست آورد و اين فعاليت ها را كافي ندانسته است و بنا بر اين ايران هماهنگ با اين اقدامات ديپلماتيك دست به يك تهاجم زميني زده است تا بتواند مكمل فعاليت هاي سياسي خود در رابطه با متحدان عراق باشد.[2]

بنابراين از نظر سياسي ايران احتياج به برگ برنده اي داشته و اين را با تصرف فاو به دست آورده است تا بتواند فشارهاي سياسي خود را براي پايان دادن نزاع و رسيدن به هدف به كار گيرد و در اظهارات ديگران مثل مراكش دو هدف بطور مشخص براي اين حمله ذكر شده: 1) اشغال شهر يك ميليوني بصره كه داراي ذخاير مهم نفتي است 2) قطع راه هاي بازرگاني عراق با كشورهاي خليج فارس.

در مورد اهميت منطقه و هشدار غرب اين طور بيان شده: روزنامه كرنشين سانتين مانيتور در روز سوم عمليات نوشت «چنانچه ادعاهاي ايران مبني بر فتح فاو صحت داشته باشد! يكي از عظيم ترين پيروزي هاي ايران در جنگ پنج ساله محسوب خواهد شد». يا راديو بي بي سي در تاريخ 12/11/64 اعلام كرد: اخبار مربوط به تسخير مواضع جديد عراق در خليج فارس مي تواند وضعيت نيروي دريائي را به مخاطره افكند. از نظر اهميت نظامي اين منطقه اظهارات زيادي به انجام رسيد كه بيان كننده برتري ايران و تهديد بر عليه عراق مي باشد.[3]

روزنامه اسرائيلي معازيو در 28/11/64 مي گويد: «اگر ايراني ها موفق شوند پايگاهي را كه به تصرف در آورده اند حفظ نمايند (يعني فاو) موقعيت صدام را متزلزل خواهند ساخت و راهي براي نفوذ در كشورهاي ثروتمند خليج فارس به دست خواهند آورد» نيز راديو آمريكا در اين باره مي گويد: 25/11/64 «... چنانچه ايران موقعيت خود را در آن منطقه تحكيم بخشد چه مشكلات بعدي به وجود خواهد آمد. و كشورهاي منطقه نيز اعم از شوروي و عرب ها خواستار هر چه سريع تر رفع اين نزاع مي شوند و ايران را به باد[4] انتقاد و حمله مي گيرند و زياد به خطر افتادن صلح در منطقه را سر مي دهند، در حالي كه قبل از اين و در زمان حمله عراق به ايران و رسيدن به آبادان و ساير مناطق اشغالي هيچ اظهار رسمي در مورد نقض صلح به چشم نمي خورد.

همچنان كه در مقدمه اشاره شد عمليات والفجر 8 و نتايج آن براي غرب مورد اهميت خاصّي و شايان توجه بود، زيرا با توجه به تثبيت حاكميت راديكال ها (از ديدگاه غربي ها) شكست در اين عمليات براي ماشين نظامي ايران در حدود يك سال فعاليت چشم گيري كه از خودشان نداد مي توانست به منزله شكست فكر ادامه جنگ تا پيروزي باشد، كه در غير اين صورت پيروزي در اين عمليات به گمان غرب برترين حربه اش ادامه گسترش جنگ تا سرنگوني صدام و حزب بعث مي باشد، منجر به تثبيت حاكميت ايران شود كه راديو آلمان و مطبوعات آن در تاريخ 22/11/64 اين طور اظهار مي دارد:

«اگر ايران بتواند در روزهاي آينده اين پيروزي نظامي را گسترش دهد مي تواند برايش دو نتيجه داشته باشد. از طرفي در تهران موقعيت راديكال ها و تندروها تقويت مي شود كه خواهان ادامه جنگ تا سقوط صدام هستند. از طرف ديگر اين پيروزي نه تنها براي عراق بلكه براي همسايگان ميانه رو عرب ايران يك تهديد مرگبار خواهد بود»[5]

و از نظر نظامي نيز عراق با ديدن اين برتري در يك بن بست نظامي قرار مي گرفت. امّا خارج از اين اظهارات و روند و تحليلي كه مدعيان انجام دادند چه خارجي و چه داخلي يك بحث عقلي هم داريم و آن اين كه اگر ما در دفاع از خاك خود تلاش كنيم و دشمن را به مرزها برگردانيم، ولي در مرز توقف نمائيم و هيچ تحركي نكنيم و متجاوز را تنبيه نكنيم آيا اين عقلائي است؟ در اين صورت چه تضمنين وجود دارد كه به فردا ديگران طمع حمله نكنند؟ چون ما هيچ تهديدي عليه آن حساب نمي شويم و آن ها حمله مي كنند اگر توانستيم دفاع كنيم، نهايتاً در مرز پيش مي رويم و توقف مي كنيم آن ها چيزي را از دست نخواهند داد و به صورت يك مانور نيروهاي خودشان را تقويت مي نمايند و اگر نتوانستيم يك استان يا يك منطقه را ضميمه خاك خود مي نمايند و نفع مضاعف مي برند. شما چرا اين سوال را از رسول الله(صلي الله عليه وآله) در فتح مكه نمي نمائيد آيا پيامبر اسلام تجاوز كرده بود به خاك دشمن؟ آيا اين تجاوز نامشروع بوده است؟ اگر كارآورند شرع نامشروع باشد پس چه كسي شرع و حدود آن را مي داند؟ پس در اين موارد بحث تجاوز به خاك دشمن نيست و امام امت چندين بار فرموده بودند كه دفاع مشروع مي كنيم و تنبيه متجاوز مي كنيم تا كسي به ايران حمله نكند و يكي از مصاديق تنبيه همين است. اگر ما فاو را تصرف نكرده بوديم به هيچ وجه آن ها نداي صلح و پذيرش قطعنامه 598 را سر نمي دادند و اگر ما برتري نظامي نداشتيم به هيچ وجه صدام و ياران غربي و عربش و حتي فرانسه و روس به فكر ملت مظلوم ايران نبودند.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . مجموعه مقالات، دانشكده فرماندهي و ستاد ـ معاونت تحقيق و پژوهش ـ تهران، دانشكده فرماندهي و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1373، ص241.

[2] . دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، خط توطئه، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1366، ص26 ـ 27.

[3] . پيشين، ص 27 و 28.

[4] . همان، ص 29 و 30.

[5] . همان، ص 33 و 34.

 

قلب پر اضطراب و عاشق

روبرویش نشستم

مدام دانه های تسبیح را روی هم می انداخت

پرسیدم: چه ذکری میخوانید؟

 خیلی صلوات ، نذر دارم. باید تمامش کنم!

پرسیدم: نذرهایتان برآورده شده؟!

 آری

پرسیدم: چه نذرهایی؟:
یک لحظه که دیر می کند، برای عافیتش صلوات نذر می کنم!

"فدای قلب پر اضطراب و عاشقت"

نگو نميخوانم

پائیز سال شصت و یک بود. بار دیگر به همراه ابراهیم هادي عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نقل همه مجالس توسل ابراهیم به حضرت زهرا(س) بود. هر جا می‌رفتیم حرف از ابراهیم بود. خیلی از بچه‌ها داستان‌ها و حماسه آفرینی‌های او را در عملیات‌ها تعریف می‌کردند. همه آن‌ها با توسل به حضرت صدیقه طاهره (س) انجام شده بود.

به منطقه سومار رفتیم. به هر سنگری سر می‌زدیم، از ابراهیم می‌خواستند که برای آن‌ها مداحی کند و از حضرت زهرا(س) بخواند. شب بود. ابراهیم در جمع بچه‌های یکی از گردان‌ها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. آن‌ها چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.

ابراهیم عصبانی شد و گفت: من مهم نیستم، این‌ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی‌کنم! هر چه می‌گفتم: حرف بچه‌ها رو به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت رو بکن، اما فایده‌ای نداشت. آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که "دیگر مداحی نمی‌کنم"!

ساعت یک نیمه شب بود. خسته و کوفته خوابیدم. قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می‌دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو، الآن موقع اذانه.

بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی‌دونه خستگی یعنی چی!؟ البته می‌دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می‌شود و مشغول نماز. ابراهیم بچه‌های دیگر را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا(س)!!

اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه‌ بچه‌ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم، ولی چیزی نگفتم. بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه‌ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کارهای عجیب او بودم.

ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می‌خواهی بپرسی با این‌که قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! گفتم: خوب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می‌گویم تا زنده‌ام جایی نقل نکن.

بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمی‌آمد. اما نیمه‌های شب کمی خوابم برد. یک‌دفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره (س) تشریف آوردند و گفتند: 

نگو نمی‌خوانم، ما تو را دوست داریم؛ هر کس گفت بخوان، تو هم بخوان

دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی‌داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد.

به نقل از كتاب سلام برابراهيم

ياد شهيدان

در سينه ام دوباره غمي جان گرفته است

امشب دلم به ياد شهيدان گرفته است

تا لحظه هاي پيش دلم گور سرد بود

اينك به يمن ياد شما جان گرفته است

در آسمان سينه ي من ابر بغض خفت

صحراي دل بهانه ي باران گرفته است

از هر چه بوي عشق تهي بود خانه ام

اينك صفاي لاله و ريحان گرفته است

ديشب دو چشم پنجره در خواب ميخزيد

امشب سكوت پنجره پايان گرفته است

امشب فضاي خانه ي دل سبز و ديدني ست

در فصل سرد، رنگ بهاران گرفته است

 

 

ويرانه‌هاي جنگ؛ جاذبه‌اي ماندگار براي رونق گردشگري

خانه‌های و اماكن زخم خورده از جنگ تحمیلی اکنون به خرابه‌هایی تبدیل شده اند که برخی حضور آنها را باعث زشت شدن چهره شهر می دانند این در حالی است که کارشناسان گردشگری معتقدند این ويرانه ها می توانند جاذبه گردشگری جنگ را رونق دهد.


به گزارش سایت ساجد به نقل از خبرگزاری مهر، هنوز در کوچه پس کوچه ها و خیابانهای خرمشهر خانه هایی وجود دارد که بر چهره خود سند هشت سال جنگ تحميلي را نگه داشته اند اما برخی تصور می کنند که این خانه ها و ابنیه خرابه هایی هستند که فقط چهره شهر را زشت کرده و باید با تخریب و نوسازی شوند و نمای شهر را از وجود این خانه ها تمیز کرد!

یک فعال میراث فرهنگی در خوزستان می گوید: این خانه ها نمادی از هشت سال دفاع مقدس هستند که اتفاقا می توانند با بازسازی و رسیدگی به آنها زمینه راه اندازی تورهای گردشگری جنگ را به شهرهایی مانند آبادان و خرمشهر فراهم کرد.

او ادامه می دهد: بخشی از مسافران و گردشگرانی که به خوزستان مسافرت می کنند وقتی می بینند که چطور این شهرها در زیر توپ قرار گرفته اند، متاثر می شوند ولی از سوی دیگر این سوال در ذهنشان بوجود می آید که چرا مسئولان شهری به فکر توسعه این شهر و بازسازی این بناها نمی افتند.

دبیر انجمن تاریانا خوزستان به مهر می گوید: چند سال پیش ساختمانی در منطقه انکس آبادان که به دلیل سازه بتنی بنا موج انفجار در پوششهای آن به خوبی مشهود است، مرمت شد و در سال 86 به عنوان یکی از آثار جنگی در فهرست ملی به ثبت رسید. این بنا که متعلق به اواخر دوره پهلوی اول است، به عنوان اقامتگاهی برای میهمانان خارجی شرکت نفت ساخته شده بود و مدتی پیش به عنوان یک فضای فرهنگی برای برگزاری جشنواره فیلمی در خوزستان انتخاب شد. برگزاری این برنامه در چنین ساختمانی باعث شد تا خاطره آن روز در یاد همه بماند.

او ادامه داد: برخی از بناهای جنگ زده نیز که محل فیلمبرداری بوده اند، خاطره هایی را ثبت کرده اند و هر گردشگری می تواند از آنها بازدید کنند. اما برخی از بناها مانند مسجد جامع خرمشهر به دلیل اتفاقاتی که به خود دیده است مشهور هستند ولی متولیان آثار ترکشهای روی بدنه بیرونی آنها را مرمت کرده اند و باعث شده دیگر آن حس و فضای جنگ را نداشته باشند.

 در همین حال لزوم بازسازی و نگه داشتن آثار جنگ برای رونق دادن به بخش گردشگری جنگ شهرهایی مانند آبادان و خرمشهر درحالی مطرح می شود که فرماندار خرمشهر در اظهار نظر اخیر خود از واگذار شدن ساختمان های مخروبه به دستگاه های اجرایی برای انجام های کارهای عمرانی در شهر خبرداده است.

عبدالله حسینی در این باره معتقد است که 30 درصد ظرفیت زمین این شهرستان ساختمانهای مخروبه باقیمانده از جنگ تحمیلی و زمینهای رها شده‌ای هستند که تاکنون مالکان آنها برای بازسازی مراجعه نکرده اند بنابراین رها شدن این اراضی، گذشته از محروم شدن مردم و دستگاه ها از زمین، باعث تخریب نمای عمومی این شهر شده است. پس به منظور رفع این مشکلات با همکاری شهرسازی و استانداری خوزستان این اراضی به دستگاههای اجرایی واگذار می شوند!

این نوع نگاه مسئولان شهری به خانه های جنگ زده  فقط در خرمشهر نیست. آبادان هم که زمانی عروس خلیج فارس و یکی از مهاجرپذیرترین شهرها بوده است اکنون به واسطه وضعیتی مشابه خرمشهر به شهری با مخروبه های جنگ زده ای تبدیل شده  که مسئولان شهر، درصدد پاکسازی آنها برآمده اند.

درحالی که می توان این بناها را بازسازی و برای رونق دادن به گردشگری جنگ از آنها استفاده کرد همانگونه که کشورهای دیگر از آثار به جا مانده از جنگهایشان زمینه ای برای جذب گردشگر آماده کرده اند و بعد از گذشت بیش از دو دهه از جنگ تحمیلی هنوز این شهرهای پر از ترکش، نتوانسته اند جایگاه واقعی خود را بدست بیاورند.

 

من خندانم !

 

توی اردوگاه همه دور هم نشسته بودیم و گل می‌گفتیم و گل می‌شنیدیم. یکی از بسیجی‌ها وارد جمع ما شد و از مهدی خواست تا روی پیراهنش با خط خوش و درشت چیزی بنویسد. می‌گفت: «هر چی شما دوست دارید بنویسید.»
 
مهدی با خنده گفت: «بله، حتما.»
 
فهمیدم که شوخی طبعی‌اش گل کرده. مهدی بسیجی را جلوی رویش نشاند و با ماژیک روی پیراهنش نوشت: «مهدی خندان... هاهاها !!
 
گفت: «نوشتم، پاشو برو.»
 
آن بسیجی هر چه خواست بداند که روی پیراهنش چه نوشته، مهدی جوابی نداد. گفت: «برو نشون بچه‌ها بده تا از این خط خوش من سرمشق بگیرند!»
 
او رفت و چند دقیقه بعد دوان دوان برگشت. مانده بود شکایت کند یا بخندند.
 
 
 
" شهید مهدی خندان ، فرمانده تیپ یکم عمار ، لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)"
 

شرمنده ایم ، فقط همین !

شهدا شرمنده ايم...
از خاك تا افلاك يك پرواز بود؛دل كندن از خاك و دل سپردن به افلاك،بهاي اين پرواز دادن جان بود،دادن جواني ،دادن خون بود.

پرستوهاي زيادي اين كوچ عاشقانه را برگزيدند و سينه سپر كردند و دينار زندگي را به قيمت ديدار پرداختند و رفتند...

حال ما مانده ايم؛ و حسرت يك قطره اخلاص از درياي زلال و بي كران اخلاصشان.

شهدا كه پر كشيدند،اخلاص هم از ميان لشكر مخلص خدا رفت.

شهدا شرمنده ايم!

شرمنده ايم كه امانتدار اخلاصي كه در مدرسه ي عشق به ما سپرديد نبوديم.

شرمنده ايم كه اخلاصِ جمله ي "بسيج لشكر مخلص خداست."را گم كرديم.

شرمنده ايم كه عطر گلزارتان از مشاممان رخت بربست و ما حتي به بدرقه اش نرفتيم.

شرمنده ايم كه يادمان رفت نامتان با وضوي شناخت بايد ذكر زبانمان شود نه اينكه هر روز چندين بار نامتان را بر زبان مي آوريم فقط به خاطر كوچه و خيابان و جاهايي كه به نامتان كرديم،به نامتان كرديم تا فراموشتان نكنيم،اما فقط نام كوچه و خيابان را به ذهن سپرديم، نه شما را...

شرمنده ايم كه اداي دين ما به شما و خانواده تان،شد سهميه ي دانشگاه.

حاج همت! شرمنده ايم كه بزرگي نامت،بزرگي بزرگراهي،با بزرگترين ترافيك تهران شد،شرمنده ايم كه نمي دانستيم اهميت بزرگي همت تو،با بزرگي خياباني كه به نامت مي كنيم ثابت كردني نيست، يادمان رفت ياد سردار خيبر،خزان زندگيمان را بهار مي كند.

حاج احمد! شرمنده ايم كه يادمان رفت بپرسيم چه بر سر تو آمد؟!

شرمنده ايم كه فيلم "دموكراسي تو روز روشن" تو روز روشن اكران شد و كسي مظلوميت شما را فرياد نزد.

شرمنده ايم كه در فتنه ي 88،خيلي از نامردان به شما تهمت زدند،از خانواده هايتان سوء استفاده كردند و نام شهيد را بر هر منافق كشته شده اي گذاشتند.

شهداي 8 ماه دفاع مقدس! شرمنده ايم كه وقت نكرديم سر مزارتان فاتحه اي بخوانيم،شرمنده ايم كه بنا بر مصلحت،حرفي از شما در رسانه ها نمي زنيم.

شرمنده ایم ...

تصویر : سردار هور شهید علی هاشمی

 

تصاویر بیشتر در ادامه مطلب ...

ادامه نوشته

وصیت نامه شهید مجتبی بابایی زاده

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت می دهم به خدای واحد پیامبر من محمد(ص) امام علی ولی و وصی خدا، خدایا این نوشته ها قبل از اینکه برای بازماندگان من باشد برای توست و درددلی با توست چون این ناله ها متعلق به لحظه جدایی از دنیاست و مربوط به لحظه ای است که دارم آزاد می شوم پس چون از شرایط آن لحظه مطلع نیستم و نمی دانم در چه حالی هستم پیش دستی نموده و سعی بر آن دارم طلب استغفار کنم. و چه خوب است که انسان از لحظه مرگش مطلع نیست و موت بی خبر به سراغ آدمی می آید اگر این چنین نبود چه بسا آدمی به واسطه آگاهی از لحظه مرگش تا دقایقی قبل از مرگ به خدا فکر نمی کرد و چه گناهانی که مرتکب نمی شد و در لحظه مرگ استغفار می نمود و چنین دنیایی چه می شد ولی الحق که تو جای حق نشسته و اینجاست که عدالت تو در آزمون خودنمایی می کند. خدایا وصیتم را در چند قسمت و برای هر مخاطب می نویسم ابتدا به خالق عزیز خودم این یگانه باور صادق. خدایا من به جایی رسیده ایم که انسان روزی باید بمیرد پس تلاش برای بقاء را نمی پسندم. خدا عیبی ندارد که باور خودم را در مورد شهادت و آزادگی اعلام کنم چرا که می دانم خدای من سخت گیر نیست. خدایا برای من شهادت لحظه ای است که در اوج آمادگی جان می دهم چون در عصر ما این باور است که شهید باید در راه جهاد و در معرکه نبرد با کفار شهید شود ولی سئوال من از آن این است که کافر برای پیروزی کفرش به معرکه جنگ و با سلاح تفنگ و شمشیر می آید. پس اگر این چنین بود تاکنون با اولین جنگ باید تکلیف حق و باطل مشخص میشد.پس من این را آموختم که اسم شهید آن هم از نظر زمینیان مهم نیست بلکه مهم آن است که تا دقایق آخرین عمرم در صف حق جویان و در  تقابل با ظالمان باشم. حالا این صف ممکن است در جبهه باشد یا در خیابان شهرم و یا در هر جایی دیگر که ظلم شود خدایا در این مدت زمان عمرم که نمی دانم که کم بود یا زیاد قصد خدایی بودن داشتم ولی در مواردی دشمن تو شیطان مرا اغفال نمود خدا یا طلب عفو و مغفرت می کنم خدایا باز هم به من فرصتی بده تا در لحظه جان کندن بتوانم این کلمات را بر زبان بیاورم . خداوندا عمر من همزمان شد با شروع حکومت الهی و اسلامی از وقتی که خوب و بد را از هم تشخیص دادم تمام عشقم به این انقلاب بود در زمان حیات خمینی کبیر کودکی بیش نبودم. البته حسرت نمی خورم چون بعد از آن پیر بزرگ سایه ولی و امامی دیگر بر سر این ملت ماند خدایا خودت خوب می دانی که از همان نوجوانی عشق به ولایت در من زنده شد که البته از شیعه اثنی عشری غیر از این مقبول نیست که البته خانواده ام بخصوص برادران بزرگترم در انتخاب این واقعیت بی تأثیر نبودند که انشاءالله هم من و هم آنان تا آخر عهد نشکنیم و ثابت قدم باشیم.

خدایا دعا می کنم که مرگ من فایده ای برای خلق خودت و دین خودت داشته باشد که خود آن را شهادت نامیده ای و شهادت من رو به دشمن و قاتلان من از شقی ترین و ظالم ترین دشمنان تو باشد، ملیت و دین ظاهر آنها برایم فرقی ندارد، مهم این است که در مقابل دشمنان تو شهید بشوم . خدایا مرگ مرا حادثه ای طبیعی قرار نده، خدای مرگ مرا شرافتمندانه و جوانمردانه قرار بده . خدایا کمکم کن که قبل از شهادت سهمی در انتقام ظلمی که در حق محمد و آل او شد داشته باشم و خدایا تمام دغدغه های من را خودت می دانی، رحمت و عنایت را از این ملت و این حکومت و این رهبر کم نکن.

و اما ملت عزیزم:

ملتی که شهادت دارد، اسارت ندارد. ملت عزیزم ای آزاده ترین ملت مبادا لحظه ای شک و تردید کنید که شک و تردید برای شما مصائب و مشکلاتی ایجاد می کند. اگر امروز نزد خدا و اولیای خدا آبروئی دارید، از یقین و ایمانتان است.

ملت عزیز ولایت و شهداء را فراموش نکنید که فراموشی این ثروتها برای شما اسارت و ذلت می آورد. ولایت گوهری است که با داشتن آن تمام گوهرها را در پیش خود دارید و خودتان خوب می شناسید، که در ادعا خدا و پیامبر دارند ولی در ذلت هستند می دانید چرا؟ چون ولایت ندارند واقعا که مکمل بعثت جهاد بود و مکمل جهاد غدیر بود و اگر غدیر نبود بعثت هم نمی ماند. ای ملت آزاده به گوشه کنار خود نگاهی بیندازید ببینید چه خبر است. از آمریکا گرفته تا اروپا و آسیا و آفریقا جایگاه خود را ببنید که هر چه دارید از این انقلاب است. اهداف انقلاب را فراموش نکنید ولایت را تنها نگذارید که اگر نبود مبارزه شهدا با هوای نفس آزادی بدست نمی آمد.

به مدیران و خدمتگزاران نظام می گویم نگاه خمینی و خامنه ای به راه شماست مبادا لحظه ای از یاد خدا و ملت غافل شویم. مبادا خود را از فرهنگ جهاد و شهادت جدا کنید. مبادا بین شما و خانواده شهداء فاصله ای بیفتد مبادا از آنهائی باشید که بخاطر عملتان در زمان ظهور جزء دشمنان حضرت حجت(عج) باشید. مبادا در خانه ای محکم و مستحکم زندگی کنید و در گوشه ای دیگر از شهر خانه های خشتی و سست در مقابل تندبادهای زندگی وجود داشته باشد و مبادا کم کاری شما دچار زجر و سختی شود که در این صورت وای بر شما باد و پیام آخر به کارگزاران و مدیران و مدیران نظام، نکند لحظه ای در ولایت شک کنید و حضرت امام خامنه ای را تنها بگذارید که هر چه داریم از ولایت است.

و اما خانواده عزیزم:

پدر و مادرم لحظه ای بعد از شهادت من به خود سختی راه ندهید که با آشنایی که از شما دارم انشاءالله هیچ سختی ندارید، پدر و مادرم در این مدت 20 و چند ساله که در کنار شما بوده ام برای شما بسیار زحمت و سختی داشتم مرا حلال کنید. اگر کوتاهی کردم اگر بی احترامی کردم از خدا طلب عفو و بخشش دارم با تمام وجود شما را دوست داشتم ولی شاید به روی خود نمی توانستم بیاورم. مبادا بخاطر شهادت من ادعای سهم و سهم خواهی کنید که شما حقیقتا حق الله را بجا آورده اید و اجر شما ابدی و جاودانی است و مبارک باد بر شما ای کاش می شد در لحظه ی جان کندن بوسه ای بر زیر پای شما می زدم ولی نمی دانم در کجا و چطور به شهادت خواهم رسید که امیدوارم در دل خاک دشمن به شهادت برسم چون اگر در خانه خود شهید بشوم احتمالا نشانه آن است که از ضعف ما دشمن به ما احاطه داشته است که انشاءالله این چنین نیست . پدر و مادر و خانواده عزیزم انقلاب و ولایت را از یاد مبرید که انتظار خدا از شما بیشتراست چون شما خودتان صاحب این انقلاب هستید ، شما بخصوص برادرانم از این به بعد باید بیشتر مراقب خود باشید به واسطه خانواده شهید بودن . نظراتتان، اعمال شما، رای شما زیر ذره بین دوست و دشمن است مبادا با رای خود شیطان را خوشحال کنید. شما را می شناسم برادرانی هستید پیرو ولایت و مطیع رهبر و این روحیه را هر چه بیشتر تقویت کنید تو را به خدا از انقلاب و ملت سهم خواهی نکنید. مواظب فرزندان و اولاد خود باشید که خدایی ناکرده با آبروی شما بازی نکنند. فرزندانی مومن و باتقوا برای انقلاب مهدی(عج) تربیت کنید و دین خود را به انقلاب و اسلام ادا کنید.

خواهران عزیزم ، ای ارزشهای عزیز خانوادگی، ای وارثان حضرت فاطمه (س) از باب عزیز بودنتان جملاتی کوتاه برای شما می نویسم. از شما خواهش می کنم نماینده ای برای من باشید توجه بیشتری از جانب دوست و دشمن به شماست . پس مواظب باشید بازی روزگار شما را پیش خدا شرمگین نکند. دوباره می گویم اسلام، انقلاب و ولایت را فراموش نکنید که آبروی همه ما در گروی همین هاست و چه زیباست سیاهی چادر شما. نمی دانم این چه حسی بود که چادر شما به من می داد اما می دانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو می گرفتم باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا(س) بدست آمده است. امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدائی ناخواسته اینچنین شود اصلا دوست نمی دارم به ملاقات من سر مزار بیائید. و شما را قسم به خدا و امام که با عفت خود مایه سربلندی خانواده مان شوید و یادتان نرود که یکی از بزرگترین وظایف یک زن مسلمان تربیت فرزندانی خوب و مؤمن است برای مملکت پس از وظیفه اصلی خودتان باز نمانید که جامعه ما نیاز به تربیت صحیح دارد و به شما خانواده عزیزم می گویم که بعد از شهادت من دارائی که از من بجا ماند مقداری از آن را بیاد لب تشنه حضرت ابا عبدالله و لب تشنه خودم هنگام شهادت آبسردکن تهیه کنید و در نقاط شلوغ نصب کنید تا خیل رهگذران بنوشند.