خیابان امیر دریادار سیاری

از فسا، با دوستانم عازم روستای جلیان می شدیم، برای زیارت مزار شهید والامقامی که حضرت امام(ره) پیشانیش را بوسیده بود و به اشلو معروف است ، حدود بیست کیلومتری رفته بودیم که به شهری کوچک رسیدیم به نام "نوبندگان" .
در حال عبور، چشمم به ورودی شهر افتاد که ناوچه ای جنگی در ان نصب بود و در کنارش، نام خیابان ورودی شهر به نام امیر دریادار سیاری .
همراهانم قبل از اینکه سؤالی مطرح کنم گفتند: اینجا زادگاه فرمانده نیروی دریایی ارتش است و من تازه فلسفه انچه دیده بودم را دریافتم و گفتند: مادر محترمشان همچنان در اینجا زندگی می کنند .
به درخواست من و در مسیر بازگشت، به داخل شهر کوچک نوبندگان رفتیم، جایی که قبلا روستایی کوچک بود و اینک چند خیابان در ان دیده می شود .
یک راست به کوچه ای قدیمی و کاهگلی و سپس، در خانه ی ارجمندی رفتیم که فرمانده ای بزرگ و رشید و امیری عزیز را برای این کشور و نظام تربیت کرده.
دَق الباب کردیم و چند دقیقه ای طول کشید تا مادر ارجمند امیر سیاری، عصا زنان و با قدی خمیده در را به رویمان گشود و با خوش رویی با انکه نمی شناختمان، ما را پذیرفت .
دقایقی بیشتر مزاحمشان نشدم و مراعات حالشان را کردم، و حالی و آحوالی پرسیدم، و ازشان خواستم که برای عاقبت بخیریم دعا کنند، که گفتند: من همه جوونا و ارتشی ها رو دعا می کنم، هر روز .
.
ازشون اجازه خواستم تا عکسی به یادگار بگیرم از صورت پر از نور و مهرشون که اجازه ندادند و اطاعت و خداحافظی کردم . تا وقتی سر کوچه رسیدیم، دم در، با احترام، ایستادند و داخل نرفتند، و وقتی برگشتم دست تکون بدم و بازم خداحافظی کنم، سوال کردند: اسمتون چی بود؟! که به پسرم، بگم ؟! عرض کردم بفرمایید خدمتشون، شمشادی، خبرنگار ، می شناسن .
.
در بازگشت به فسا، دوستانم می گفتند امیر سیاری، وقتی به دیدار مادرشون میان، خیلی ساده و بی تشریفات، توی نوبندگان، تردد می کنند و با مردم خوش و بش و احوال پرسی می کنند .
می گفتند : دو برادر امیر سیاری در همین فسا هستند که یکیشون معلم هست و دیگری راننده تاکسی .
و من در کنار شناختی که سالهاست از فرمانده عزیز نیروی دریایی ارتش دارم، بیشتر به رمز و راز شخصیت ارزشمند ایشون و خاکی و مردمی بودن ، محبوبیت و موفقیتشون پی بردم .
.
با خودم فکر کردم، خیلیا چه تصوری از خونه زندگی امیر سیاری و نزدیکاشون دارند و ممکنه چه فکرایی کنند در حالیکه اصل و واقعیت چی هست ، و بازم فکر می کردم به اینکه امثال امیر سیاری اگرچه شاید کم نباشند، اما قطعا مسئولانی هستند که شاید جایگاه و مقام ایشون رو نداشته باشند، اما .... بماند !
راوی: حسن شمشادی
تصویر: درب روبرویی؛ منزل مادر امیر سیاری

شهدا این زخم خوردگان تیر عشق، این بی توقعان بی توقع تر از کویر! رفتند تا ابرهای سیاه را از آسمان اندیشه ها فراری دهند - رفتند تا زمستان بوی بهار بگیرد، اگرچه نگاه های سرد همیشه بر سنگ فرش مزار مقدسشان جا خوش کرده!