20 رکعت نماز برای جدایی از یک بعثی!


خواهرش در خواب دید كه آسمان، تاریک و ظلمانی است و به یک باره، نوری سینه ظلمت را شكافت و او صلوات فرستاد. همین كه از خواب برخاست، به او گفتند: محمد علی، متولد شده است.
مکاتبات یک شهید با جوانی در آلمان
محمدعلی احصایی، دانشجوی رشته بهداشت عمومی كه در تاریخ 1343 در نی ریز متولد شد، در تاریخ 30/12/1362 در منطقه جفیر ، در كربلای ایران، به شهادت رسید، او در دامان مادری كه هرگز بدون بسم الله الرحمن الرحیم به او شیر نداد، رشد یافت و در دبستان، به عنوان شاگرد ممتاز، عكسش در یكی از روزنامه ها به چاپ رسید. در جلسات زیارت عاشورای مسجد جامع مهدی شهرستان نیریز، شركت میكرد و با شروع انقلاب، به طور مستمر، در راهپیماییها شركت می نمود. با وجود كمی سن، یكی دو بار توسط مأموران رژیم، دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. بعد از پیروزی انقلاب، در فعالیت های انجمن اسلامی دبیرستان محل تحصیل خود، نقش به سزایی داشت. در همان ایام، با عناصر ملیگرا و گروهک های چپ گرا، به مبارزه برخواست.
شهید محمدعلی احصایی در اولین آموزش نظامی بسیج، شركت كرد و همزمان با آغاز دومین سال جنگ تحمیلی، به سوی جبهه شتافت و در عملیات شكست حصر آبادان، شركت كرد و قبل از عملیات فتح المبین،
به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و مسجد جمكران شتافت و سپس به تهران رفت و به گونهای معجزهآسا، موفق به دیدار خصوصی امام شد و بر دست امام بوسه زد، دوستان همراه او میگویند: او در این دیدار، گریه میكرد و امام كه گریههای عاشقانه او را دید به او نگاهی پدرانه نمود و علی عزیز، به یكبار بوسیدن كفایت نكرد و چند بار بر دست محبوب خود بوسه زد. پس از این ملاقات، در عملیات رمضان شركت كرد و سپس در دو عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک، حاضر شد. در این زمان بود كه وی موفق به اخذ دیپلم و در كنكور سراسری در رشته بهداشت عمومی دانشگاه علوم پزشكی اهواز، قبول شد. او پس از مدتی، به جبهههای نبرد بازگشت و سرانجام در منطقه جفیر، به شهادت رسید.
قسمتی از مكاتبات شهید با جوانی آلمانی به نام مارتین .
مارتین، جوانی آلمانی است كه توسط برادر علی، با شهید آشنا شد و از علی خواست كه به وسیله نامه، حقایق انقلاب اسلامی را برای وی بازگو نماید. شهید در یكی از نامه هایش در پاسخ به سؤالات مارتین، چنین مینویسد:
گل رز
«... آری همان طور كه نوشته بودید، انقلاب اسلامی ایران، یک ریشه نوظهور كاشت و این ریشه، روز به روز میرود كه یک درخت بزرگ و زیبا شود؛ درختی بزرگ و زیبا كه به وسیله خون عزیزترین فرزندان این ملت، آبیاری شده. من اكنون به شما میتوانم بگویم كه این درخت، 5 سال از عمرش بیشتر نمیگذرد و هر چند همه جهان (البته نه ملت ها بلكه دولت های) قدرتمند، خواستهاند كه این درخت را از ریشه بكنند، ولی به یاری خدا نتوانستهاند؛ چون همان طور كه میدانید، این درخت، ریشه در عمق وجود انسان هایی آگاه و خدادوست دارد؛ انسانهایی آزاد كه حاضرند همه چیزشان را فدا كنند؛ ولی اسلام، دین خدا، باقی باشد و درخت انقلاب، سالم بماند. شما فكر كنید آیا در این صورت، باز قدرت های جهان، موفق میشوند كه به این درخت، آسیب برسانند؟
... ما خواهان صلحیم؛ صلحی كه آزادی و استقلال ما را از بین نبرد؛ ولی وقتی هم كه بخواهند هستی ما را غارت كنند، ما نیز با تمام هستی مان، در راه حراست از كشور و انقلابمان تلاش میكنیم. من در اینجا این سوال را از شما میكنم : آیا وقتی دزدی به خانه شما حمله ور شود و بخواهد پدر و مادر و خواهر و برادرهای شما را از بین ببرد، باز دست بر روی دست میگذارید و تماشا می كنید و باز میگویید: ما صلح می خواهیم؟
ما معتقدیم كه اسلام، خواه ناخواه، پیروز خواهد شد و این، وعده خداست كه دین خود را یاری نماید. ما معتقدیم كه چون این انقلاب خدایی و مردمی است، پیشرفت میكند».
قمستی از وصیت نامه شهید
ای دوستان عزیزم! در سنگر مدرسه، ایمان و درس را تواماً در خود تقویت نمایید و مدرسه را سنگری علیه استكبار جهانی كنید. خود را بسازید. شماها هستید كه باید انقلاب را به جهان صادر كنید و مبادا عملی انجام دهید كه باعث به درد آمدن قلب امام عصر و نایب بزرگوارش گردد. ای خدای بزرگ! انقلاب اسلامی مان را به انقلاب مهدی موعود(عج)، متصل نما.
گل
... بله، حال اگر چه فعلاً كاری نیست و در چادرها دور از هر سر و صدایی هستیم، حتی گاهی فكر میكنم شاید مسئول باشیم؛ چون از این بیت المال و از این همه كمک و یاری مردم ایثارگر، استفاده میكنیم؛ بدون این كه مثمرثمر باشیم؛ حداقل خودم را میگویم و كاری و خدمتی برای اسلام كنیم؛ ولی خوب، همین كه در یک جمعی پاک و نورانی هستیم، ما را بس است.
... و از این كه پروردگار به ما این عنایت را فرموده ودر این برهه از زمان، زندگی میكنیم، با این ویژگیهایی كه سراغ داریم و دارید، او را شكر میگوییم؛ گرچه توان آن را نداریم و فقط از خدا می خواهیم به ما و به همه، اخلاصی عطا بفرماید تا اگر عملی انجام میدهیم، مورد پذیرش حق قرار گیرد و رضایت او را جلب نماید.
.... حمد خدای را كه حركتی جدید و روحی تازه در ملت ما دمیده شد و با بسیج همگانی و طرحی نوین، زمینه سركوبی دشمنان اسلام و سربلندی لشكریان امام عصرعلیه السلام، فراهم آمد و دیری نخواهد پایید كه جوانههای پیروزی، به گل بنشیند.
... ای كاش هزاران هزار جان داشتیم تا قربانی این راه میكردیم و خدایا به تو پناه میبرم، اگر بخواهم مرگی غیر از شهادت در راهت، داشته باشم و در هر نماز و در هر ركوع و سجده و قنوتش، از تو با آه و ناله میخواهم كه «اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک».
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز كه آن خسرو شیرین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
كه ز صحرای ختن، آهوی مشكین آمد
حافظ

بعنوان سربازی که فرماندهی امام خمینی (ره) در مکتب اسلام را پذیرفتم، بیش از 44 ماه در جبهه حضور پیدا کردم و در خطوط مقدم وظایف بیسیم چی، تک تیرانداز و آرپی چی زن بودن را تجربه کردم و می خواهم معنای واقعی و نهایی دفاع، بی آنکه هویت آن تعریف شود را به همنوعانم عرضه کنم.
علاقمندی من به هویت دفاعی، ریشه در سکوت و هیجان خطوط جبهه دارد که عمیقا به آن می اندیشیدم.
این جمله سال 65 است که مدام به آن در جبهه فکر می کردم:" چگونه می شود که تمام علوم و فنون برای کشتن بچه ای که در پنبه زار زاییده شده، به خدمت گرفته می شود و به دنبال پاسخش بودم"
پس من می توانستم فکر کنم که آدم مهمی هستم و ارزشم را آن روز فهمیدم. درست زیر بمباران دشمن. دانستم اندیشه هایی که ریشه در هویت دینی دارد، اهمیت با ارزشی است که حداقل آن، لشگر کشی قدرت های جهان است.
***
بحث قربانیان سلاح های شیمیایی که از مباحث بسیار مهمی است که کنکاش در اعماق آن می تواند، بسیاری از سیاست های قدرت های جهان را در آن جستجو کند. بزرگترین توفیق در این جستجوگری، غنای هویت دفاعی کشورهای مدافع پیگیری سلاح های شیمیایی و قربانیان آن است که ما پی ببریم، به این قطعیت، که کشورهای سازنده دقیقا می دانستند که سلاح های شیمیایی چیست و چگونه ساخته می شود و چه کسانی را چگونه از پای در می آورد؟
بنابراین با ابلاغ این پیام، سازندگان سلاح های شیمیایی نمی توانند ادعا کنند که به کاربرد آن آگاهی نداشتند. ابلاغ این پیام، به نسل فعلی که آنها از مضرات آن آگاهی داشتند، سرفصل مهم تری از نبرد را برای ما بازگو می کند که آنها با آگاهی هر چه تمام می دانستند که سلاح های شیمیایی را به دست کدامیک از طرف درگیر بدهند تا طرف دیگر درگیری را از پای در بیاورند. طرف دیگر درگیری که از این بات از پای در آمد، ما بودیم!
گاهی روزنامه های عراق عکس هایی از نماز جماعتی که به امامت صدام برگزار شده بود، چاپ می کردند. این عکس ها که در حرم امام حسین(ع) و یا در حرم حضرت علی(ع) انداخته شده بود، بهانه ی خوبی بود برای ما که به فرماندهان اردوگاه بگوییم:
ـ اگر نماز جماعت بد است، چرا صدام می خواند.
و آنها هم که در می ماندند چه بگویند، چاره نداشتند جز اینکه به دروغ بگویند:
ـ بله، نماز جماعت چیزی خوبی است!
همیشه بچه ها موقع خوابیدن. آیت الکرسی را می خواندند و می خوابیدند.
سربازان ما را برای نماز صبح بیدار می کردند که گاه در همان وقت نماز بود و گاه نزدیک طلوع خورشید. هیچ کس جرأت نداشت زودتر از بیدارباش آنها به نماز بایستد. البته بچه های ما که بیشترشان اهل نماز شب بودند، در آن موقع بیدار بودند و مخفیانه عبادت می کردند.
در دو سال آخر اسارت، دیگر نماز جماعت نه تنها داخل آسایشگاه ها خوانده می شد، بلکه به خارج – یعنی محوطه ی اردوگاه – نیز سرایت کرده بود و عراقی ها نیز که از سماجت ما عاجز شده بودند، با اکراه به این خواسته تن داده بودند.
سال 67 که به کربلا مشرف شدیم، نماز جماعت ظهر را در حرم امام حسین(ع) و نماز جماعت عصر را در حرم حضرت ابوالفضل(ع) خواندیم. این نمازها که در حلقه ی محاصره نیرو های اطلاعاتی عراق خوانده شد، هم برای ما لذت روحی داشت و هم دنیای از تعجب را در چشم و دهان عراقی ها نشاند.
از سحر های ماه رمضان که برای گرفتن غذا وارد محوطه می شدیم، می دیدیم بعضی از سربازان و مأموران اطلاعاتی حزب بعث دارند نماز می خوانند! . . . و که بود که نداند این نماز خواندن یعنی چه؟
یک بار که خیلی به ما بند کرده بودند و تمام لوازم آسایشگاه را به هم ریخته بودند، یکی از بچه ها درآمد که:
ـ یک اسیر که چیزی ندارد. یک اسیر ضعیف است، غریب است، اینقدر اسباب و اثاثیه ی ما را به هم نریزید.
فرمانده سربازان که حضور داشت، رو کرد به او و گفت:
ـ نه، چرا می گویی اسیر ضعیف است، اسیر قوی است. ایمان اسیر، قوی است. اسیر نماز و دعا می خواند و هر روز با خدا مناجات می کند، اگر چه ظاهراً ضعیف است، در عمل قوی است.
این اعتراف، در حقیقت پاداش پایداری بچه ها بود در اعمال دینی شان.
از جمله نماز هایی که می خواندیم، نماز برای شهدا و پدر و مادرمان بود.