نماز شب

در عمليات كربلاي پنج، سيد مرتضي مسئول اكيپ بود. از آسمان آتش مي باريد. از شدت سرما بدنمان مي لرزيد. آويني گفت :« بايد به جاده فاطمه الزهرا (س) كه زير آتش عراقي هاست، برويم.»مدتي بعد «مرادي نسب»، «والايي» و «عباسي» هر سه نفر از جاده باز گشتند. از سر و صدا چشمانم را باز كردم؛ اما دوباره بي هوش افتادم. يك ساعت بعد بيدار شدم، مرتضي بيرون سنگر نماز شب مي خواند، با خودم گفتم : « اين مرد خستگي ندارد» براي نماز صبح همه بچه ها را بيدار كرد، بعد از اقامه نماز دوباره به خط رفتيم.حاجي فقط تا رسيدن به خط خوابيد. در خط مقدم شجاعانه مي دويد.
(آقاي همايونفر، شهيد سيد مرتضي آويني )
منبع :كتاب همسفر خورشيد












شهدا این زخم خوردگان تیر عشق، این بی توقعان بی توقع تر از کویر! رفتند تا ابرهای سیاه را از آسمان اندیشه ها فراری دهند - رفتند تا زمستان بوی بهار بگیرد، اگرچه نگاه های سرد همیشه بر سنگ فرش مزار مقدسشان جا خوش کرده!