نماز شب

در عمليات كربلاي پنج، سيد مرتضي مسئول اكيپ بود. از آسمان آتش مي باريد. از شدت سرما بدنمان مي لرزيد. آويني گفت :« بايد به جاده فاطمه الزهرا (س) كه زير آتش عراقي هاست، برويم.»مدتي بعد «مرادي نسب»، «والايي» و «عباسي» هر سه نفر از جاده باز گشتند. از سر و صدا چشمانم را باز كردم؛ اما دوباره بي هوش افتادم. يك ساعت بعد بيدار شدم، مرتضي بيرون سنگر نماز شب مي خواند، با خودم گفتم : « اين مرد خستگي ندارد» براي نماز صبح همه بچه ها را بيدار كرد، بعد از اقامه نماز دوباره به خط رفتيم.حاجي فقط تا رسيدن به خط خوابيد. در خط مقدم شجاعانه مي دويد.

(آقاي همايونفر، شهيد سيد مرتضي آويني )

منبع :كتاب همسفر خورشيد

اردوگاه؛ خانه ما

بالاخره رسيديم به جايي كه بارها و بارها وعده اش را شنيده بوديم و اگر از بد ذاتي عرقيها خبر نداشتيم ، دهانمان آب مي افتاد كه اردوگاه حتما همان ميدنه فاضله است ! از در ورودي و پذيرايي به سبك مهمانوازي عراقيها – كتك خوردن در تونل مرگ ، كه گذشتيم ، اسراي قديمي به چشممان نشستند كه از پشت ميله پنجره ، ما را به نظاره ايستاده بودند. در اردوگاه ، با مسائل ريز و درشت بسياري رو به رو شديم كه مهمترين آنها را برايتان مي نويسم:


1- آب و نان
عرقيها ياد گرفته بودند كه بايد اسرا را گرسنه و تشنه نگه داشت؛ اما شايد هيچ گاه نفهميدند كه گرسنگي و تشنگي ما ، هرگز از لقمه اي نان يا جرعه اي آب نيست.
در روز ، به هر نفر دونان ساندويچي مي دادند يكي صبح شب. ظهرها ، غذايمان برنج بود و هر شب ، آبگوشت داشتيم ، البته از آبگوشت فقط و فقط آبش نصيب همه مي شد و اگر گوشتي پيدا مي شد، چند رگه نازك و كوتاه بيشتر نبود. صبحها هم آش بود يا عدسي و چاي .
با اين غذاي كم كه حكايت بخور و نمير را در ذهنها زنده مي كرد ، دست بزن و آزار و اذيتشا نيز در حين غذا خوردن چنان كارمي كرد كه همان يك لقمه ، زهر انسان مي شد. مثلا در هنگام خوردن ناهار يا شام، مي ريختند در آسايشگاه و شروع مي كردند به تفتيش و بر هم زدن تمام وسايمان و در نتيجه بلند شدن گردو خاك و دست كشيدن ما از غذا . يا اينكه يك بار موقع صبحانه آمدند به آسايشگاه و چند نفر را ستون و شروع كردند به زدن . يك بار نيز ميخ روي كف دست يك نفر گذاشتند و چنان با چكش به ميخ ضربه مي زدند كه انگار مي خواهند دو تخته چوب را به هم وصل كنند! ديدن اين شكنجه ،ديگر انسان را از همه چيز سير مي كرد ، تا چه رسد به خوردن يك لقمه غذا.
به ندرت ، ميوه به بچه ها مي دادند. در طول اسارتم فقط سه ميوه سيب، پرتقال و انگور خوردم كه آن هم خيلي كم بود و نه در حد دندان گير. انگور ها را حبه حبه مي داند و به هر نفر ، چهار حبه – پنج حبه مي رسيد. سيب و پرتقال نيز معمولا يك دانه براي چند نفر تقسيم مي شد و به ندرت ، به هريك از اسرا ، يك دانه مي رسيد.
آب هم مانند غذا كم بود و گاه نيز غيربهداشتي . معمولا روي پشت بام هر آسايشگاه يك تانكر بود . يك بار كه باي پهن كردن پتو به پشت بام رفته بودم ، نگاهي به داخل تانكر آب انداختم و ديدم حداقل پنج – شش سانت، ته آن گل نشسته و چند سوسك نيز در آب است . با اين وضع كم بودن غذا ، واقعا خدايي بود كه بچه ها زياد سير نمي شدند.
ما براي درست كردن چاي ، يك سر سيمي را به پريز برق مي زديم و سر ديگرش را به قاشقي وصل كرده، آن را در آب مي گذاشتيم و بدين ترتيب، آب داغ مي شد. خود عراقيها براي گرم كردن آب ، از سوزاندن چوب استفاده مي كردن. يك بار ، يكي از بچه ها به سربازي كه مي خواست با زور فوت ، چوب هاي زير اجاق را بگيراند، ياد داد كه چگونه مي توان آب را گرم كرد. او كه انگار از پيشرفته ترين دانش بشري مطلع شده باشد ، كاملا تعجب كرده و به آن برادر گفته بود :
- انت شيطان الاكبر!!

2- بهداشت و درمان
در استخبارات بغداد كه بوديم ، براي جمع دويست و پنجاه نفري ما فقط س- چهار توالت وجود داشت. اردوگاه هم كه رفتيم ، وضع بهتر از اين نبود و براي هفتصد نفر ، پانزده توالت بود. با توجه به اينكه وقت از اين نبود و براي هفتصد نفر ، پانزده توالت بود. با توجه به اينكه وقت كمي را براي قضاي حاجت تعيين مي كردند و از طرفي نيز اكثر توالتها يا كمي را براي قضاي حاجت تعيين مي كردند و از طرفي نيز اكثر توالتها يا خراب بودند و يا چاهشان مي گرفت ، صفهاي طويلي ، پشت درها تشكيل مي شد كه گاهي پس از سه – چهار ساعت انتظار ، نوبت به چند نفر نمي رسيد.
كثيف و اندك بودن حمام توالتها، عدم رسيدگي به جراحت و عفونتهاي مجروحان و موجود نبودن امكانات بهداشتي و درماني كافي، باعث رشد و نمو بيماريهاي فراواني ، از جمله "اسهال خوني ، تاول ، گلو درد و ..." شد كه در اردوگاه 18 ، اسهال خوني ، برادر دهقان را به شهادت رساند.

3- منافقان و جاسوسها
كساني كه در سياه كردن پرونده جنايت عراقيها ، دوش به دوش آنها گام برمي داشتند ، افراد منافق و جاسوس بودند. البته اگر بخواهيم انصاف را رعايت كنمي ، بايد بگويم صد رحمت به عراقيها! چرا كه گاهي اوقات، اينها كاسه داغتر از آش مي شدند و آنچه بر سرمان مي آوردند ، بدتر از آزادر عراقيها بود.
روزي ، يكي از برادران كه مي خواست وضو بگيرد، بدنش به كاسه روشويي مي خورد و چون كاسه از قبل ترك برداشته و معيوب بود، بلافاصله مي شكند. اين خبر ، خيلي سريع ، با وساطت جاسوسها به سربازان رسانده شد و آنها تا چهار – پنج روز ، كارشان زدن بچه ها بود كه مقصر را پيدا كنند.
مدتي ،عراقيها براي تزريق فساد و بي بند وباري به درون آسايشگاهها ، اقدام به نصب چند بلندگوها، نوار ترانه پخش مي كردند . "كشتكار" فرمانده گردان ما ، سيم بلندگو را قطع كرد و جاسوسها شيرين زبان كردند، اما آن جاسوس كه مي دانست كار، كار كشتكار است، جرات نكرد او را معرفي كند و جاي او ، انگار كه ديواري كوهتار از ديوار من پيدا نكند، انگشت را نشانه رفت طرف من كه اين بود. اتفاقا من درهماk روز، حال ندار بودم و وقتي ديدم قرار است سيخ كتك و شلاق زور بر سر رويم زده شود، خودم را بي حالتر از آنچه بودم، نشان دادم. سربازي كه آمده بود مرا تنبيه كند، به آن جاسوس كه اسمش نادر بود ، توپيد كه اين مريض است و نمي تواند كاري انجام دهد و بعد بعنوان اينكه نادر در وظيفه اش كوتاهي كرده است ، شروع كرد به زدن نادر. بعد از اينكه نادر خان ، يك كتك جانانه نوش جان كرد ، به او گفتم:
- چاه نكن بهر كسي ؛ اول خودت ، بعد كسي.
مسئول آسايشگاه شماره 6 نيز جاسوس تشريف داشت. جناب "رفتاري" كه در زدن و لت و پار كردن هموطنان خود احساس مسئوليت بيشتري مي كرد و گاهي خود كابل به دست مي گرفت و به جان بچه ها مي افتاد ، گزارشي از نماز شب خواندن بچه ها تقدمي عراقيها كرد و كه آنها نيز ريختند كه در تابستان خيلي به كارمي آمد. غير از جاسوسه ، منافقين نيز كم ضربه به ما نزدند ، اين سخن امام كه "منافقين بدتر از كفار هستند" وقاعت عيني آن در اردوگاههاي بعث ، بسياري علني بود. منافقين ، از امكانات راديو ، تلويزيون و روزنامه برخوردار بودند. در تلويزيون ،از تفسير قرآن كه توسط مسعود رجوي ارائه مي شد، برنامه داشتند تا شوهاي بزن و برقصو تحليلهاي مغرضانه سياسي ، بعضي وقتها نيز فيلمهايي نشان مي دادند، با زير نويش انگليسي يا عربي. حتي يادم است كه كارتون "پسر شجاع " را نيز نشان مي دادند؛ ولي زيرنويس آن انگليسي بود. جاسوسها و منافقين ، اسراي كم اعتقاد و بي هدفي بودند كه يا طمع و يا ترس ، آنها را از هدف اصلي خود رويگردان كرده بود و يا آنكه شيوه برخورد اسراي مقاوم و مذهبي نيز هيچ گاه تدافعي صرف نبود و از راههاي نصيحت و فتگو نيز باآنها برخورد مي شد ، بيشتر آنان تمايلي به كنده شدن از دوستان خائن خود نشان نمي دادند.
البته ما نيز هر چند كه از هر نظر و از همه طرف ، در فشار و زير تهديد بوديم ، هر از گاهي ، كساني را كه خيلي خبر چيني مي كردند، تنبيه مي كرديم و همين كار باعث مي شد كه آنها نيز حساب كار خود را بكنند.

4- تهديد ، ارعاب ، شكنجه
تهديد و شكنجه ، كار هر روز عراقيها بود. آنقدر ما را زده بودند كه معتاد شده بوديم و يك روز كه نمي دانم آفتاب از كدام سمت طلوع كرده بود و دست به كابل نبردند، قاسم نكته ظريفي گفت كه امروز كه كابل نخورده ام ، يك جور ديگر هستم!
يك بار ، همه را زور كردند كه الا و بالله بايد علهي حضرت امام شعار بدهيد . هيچ كرس قبول نكرد. حتي ريختند به آسايشگاهها و بچه ها را زدند و التيماتوم نيزدادند كه تا دوروز ديگر اگر شعار ندهيد ، چه مي كنيم و چه.
بالاخره بچه ها زير بار نرفتند و وقتي عراقيها سر رسيدند، يكي از اسراي كم سن و سال را به نام "حسن اضغري نژاد" گرفتند و مي خواستند او را در حوض بيندازند. آن فصل ، فصل زمستان بود و آب نيز خيلي خيلي سرد. وقتي حسن را كنار حوض بردند، اول "بسم الله" گفت و بعد خودش شيرچه زد در حوض كه چشمهاي همه چهار تا شد. همين كه از آب بيرون آمد، باز افسر او را به آب پرت كرد ، با همه اين احوال ، نه از حسن و نه از هيچ يك از بچه ها نتوانستند يك حرف عليه رهبر انقلاب – حضرت امام خميني – بشنوند و بچه ها با ايمان خود ، داغ شنيدن حيت يك حرف را هم بر دلشان گذاشتند.
غير از زدن ، دائم با تلويزيون ، راديو ، اخوندهاي گوش به فرمان و مزدبگير ، روزنامه و منافقين و جاسوسها و خلاصه هرچه كه از دستشان بر مي آمد ، بر ما مي تاختند و سعي مي كردند كه هر روز فشار تهديد و شكنجه خود رابيشتر كنند.

منبع :كتاب برگهايي از اسارت

امام حسين (ع) در كلام شهدا

اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست          اين چه شمعى است كه جانها همه پروانه اوست

 

سلام برملت قهرمان و شهيد پرور و هميشه درصحنه ايران  و با درود و سلام به  رهروان  صديق حسين ابن على كه درس  شجاعت  و شهامت را به جهانيان‌ آموختند و شعار خون  بر شمشير پيروز است را عملى ساختند. مهران مرادی زاده

*************

  ما ملت ایران باید ! (هل من ناصرينصرنى ) حسين (ع ) لبيك گوئيم وادامه دهنده‌ راه حسين و شهداى  اسلام باشيم . یعقوب آرامش

*************

  سرور شهيدان  حضرت  حسين ابن على (ع ) ميفرمايد: " اگر چه دنيا زبيا ودوست داشتنى می باشد و آدم  رابه طرف خود مي كشد اما خانه پاداش الهى خانه آخرت است و خيلى‌ از این  دنيا بالاتر ،،زبيا تر وعالي تر است. " حسن اعمی برنطین

*************

  سرور و سالارشهيدان ميفرمايد:  «ان‌الله لايحب المتكبرين » خداوند متكبران را دوست نمي دارد.  محمد اکبرنژاد

*************

  مادر  بگوپسرم  ! فداى حسين (ع ) شد وانشاءالله دراين جهان ودرآخرت  نزد خديجه كبرى  فاطمه زهرا(س)  روسفيد خواهى شد. محمد اکبر نژاد

*************

اى مردم هميشه در صحنه و غيور ايران اسلامى . اى تك درخت شوره زار كفـر و اى جهانى به خود آى  وفرصت  غنيمت دار. علم مبارزه را بردوش گير و راه حسين (ع) گزين  تا فردا  از شفاعت  حسين برخوردار گردى . محمد اکبرنژاد

*************

مادران و خواهران ! حجابتان  را حفظ  كنيد.  زيرا در روزى  كه  خيمه هاى اهل  بيت  امام حسين (ع) رابه آتش  كشيدند و حجاب را از سر زنان  برداشتند ،سكينه دختر اباعبدالله به عمه‌اش گفت «هل من  حرقه سيرتها رأسى » آيا پارچه اى  هست كه به وسيله آن سرم رابپوشانم. خلیل بارانی زاده

*************

آمدم تا به اين حديـث عمل ‌كنم. «امام حسين (ع ) فرمود:  تا زنده هستيم نمى گذاريم  ستمكاران به ‌دولت و فرماندهى‌ برسند. عباس بازماندگان قشمی

*************

  پدر  گرامی وظيفه خودم را ديدم كه به پيروى از امام حسين كه فرمود: (هل من ناصرينصرنى ) راه خودم را انتخاب كنم .اميدوارم كه مراببخشيد وازخداوند برايم طلب عفو.بخواهيد.   عباس بازماندگان قشمی

*************

بدرستيكه حضرت امام حسين عليه السلام با ياران عزيزش سنت ودين جدش را با خون خود و يارانش تازه نمود . شهریار برومند 

*************

ملت شریف من  در جبهه  ياد گرفتم  كه ‌چگونه مى توانم حسينى باشم راه و رسم  زندگى  ائمه رادرك كردم . ابراهیم پایان

*************

  السلام عليك يا اباعبدا... حسين جان درپاسخ به «هل‌من ناصرينصرنى »تو در روزعاشورا.حسين جان اگرآن روزنبوديم در كربلا هم‌اكنون دركربلاى ايران ندا سرميدهيم‌ لبيك  لبيك حسين‌جان. 

  مانند اصحاب امام حسين (ع ) كه شب عاشورا بجز 72 تن بقيه امام خود را تنها  گذاشتند و رفتند.  سید علی جاهد

*************

  هدفم فقط الله وپاسدارى ازخون شهدابوده  بايد از امام  حسين (ع ) عبرت بگيريد كه طفل شيرخوار شش  ماهه اش را هديه اسلام كرد.  هنوزنام اوزنده است وتا ابدزنده خواهدبود.  جواد جوادی درویشی 

                                                                   *************

 ا ی ملت ایران! .جهاد  درس بزرگى است كه پيامبران  و امامان به ما آموخته‌اند.  حضرت امام ‌حسين (ع)با ازدست‌ دادن  بسيارى ازياران ‌خود از طفل ‌ شش‌ ماهه بگير تا جوان 18 ساله تا پيرمرد پنجاه  يا شصت ساله ،ما هم بايد از مولايمان ‌درس زندگى  و در راه حق ‌مردن را كه به ‌ما ياد داده‌اند  بیاموزیم. شریعت جوذری

*************

  ای مردم شریف ! ميخواهم  راجع به شهادت توضيح دهم .همينطورى‌ كه ‌همه ‌ما رمز پيروزى را بايد پيدا كنيم كه از رمزهاى  بزرگى كه بالاترين  رمز است  قضيه سيدالشهدا است كه‌آن نهضت  بايد حفظ شود. بلكه بالاترين سينه زنى  همانا رمز پيروزى  است امام حسين  به واسطه  شخصيت  عاليقدرش‌ به واسطه  شهادت  قهرمانه اش  مالك قلبها  احساسات صدها ميليون انسان است . غلامعباس داج 

*************

ملت  شهید پرور!  درود و افتخار برشما و  ‌رزمندگان‌ اسلام باد كه خداوندا ز ميان اين همه جمعيت دنيا آنها را انتخاب كرد كه راه امام حسين (ع ) را ادامه دهند رسالت ما رسالت حسين (ع ) است ببينيد امام حسين(ع) براى‌ چه ميجنگيد شكست‌ يا پيروزى ؟ اى كاش جانها ميداشتيم ودر راه امام حسين (ع ) فدامى كرديم. ما بايدحسين (ع ) واربجنگيم ،حسين وارجنگيدن يعنى مقاومت  تا آخرين‌ لحظه.حسين(ع) وار جنگيدن ‌يعنى دست ازهمه چيز كشيدن . محمد دادورقلائی

*************

 ما راهى كه امام حسين (ع ) با يارانش  رفت مى رويم. امام حسين (ع) درصحراى كربلا جلو دشمن ايستاد ونگذاشت  دشمن  واردخاك  کربلا  شود. من هم مى‌خواهم راه امام ‌حسين را ادامه دهم و جلودشمن بايستم ونگذارم دشمن وارد خاك ‌ایران اسلامى بشود. محمددادور قلائی

*************

اگر شهيد شدم‌ خوشحال  باشيد يك  قربانى  در راه  خدا و اسلام   و قرآن  وبراى آمدن امام زمان (عج ) داده اى زيرا كه ما ازوارث پيامبرامام حسين (ع ) و يارانش  عزيزتر نيستيم .

درمرگ من گريه وزارى  نكنيد زيرا زينب در مرگ برادر گريه نكردبلكه راهش را ادامه داد و هدف حسين‌ را به يزيد و يزيديان فهماند.  محمد زمانی

*************

 ملت‌ ما رهروان راه سرخ حسين بن على (ع ) هستند. بويژه جوانان  عزيز وپرشور انقلابمان كه باريختن خون خود همچون حسين (ع )م رگ رنگين رابازندگى ننگين ترجيج داده . ابراهیم سال ری جفین

*************

 شما مرا نمى بينى ‌كه ‌چگونه‌ شهيد مى شوم ولى‌ امام ‌حسين(ع ) روبروى ‌ چشمش  مى ديد كه برادرش عباس دودست از بدن ‌جدا و به زمين افتاده‌ ولى امام حسين (ع ) به با لين اش رفت وسرش  را برداشت، روى زانو گذاشت .ولى امام حسين (ع ) هم صبر و استقامت كرد.پس  شما هم صبر واستقامت و پايدار ی کنید. حسین سالاری

*************

  سپاس خداى را كه  شركت در جهاد با كفار را نصيبم گردانيد تا همچون  حسين (ع ) مشتاقانه به سوى  مشعل شهادت اين آرزوى ديرينه ام بشتابم .خدايا شرمم مى آيدكه درپيش مولايم حسين سر داشته باشم ودر وقت ملاقات ابوالفضل وعلى اكبر دست و سرداشته باشم .خدايا راه تو رادرك كردم ‌وبا شهادت و وحدانيت تو و رسالت محمد(ص ) وائمه اطهارگرچه خودرابيش ازهمه محتاج به وصيت و پندواندرزمى دانم  . عبدالله سیادی جغینی

*************

  حال فرصتى پيش آمده تا  ما هم ازسربازان امام حسين (ع ) باشم زيرا سيدالشهداء نيزبراى احياء دين مبين اسلام قيام كرد و ما هم بفرمان رهبر عزيزمان امام خمينى براى احياء  دين  اسلام  قيام مى كنيم .  هوشنگ شهر جو

دانلود مداحی شب پنجم محرم هیات محبان اهل بیت(ع)شهر رشت

دانلود مداحی شب پنجم

با نوای حاج علی رنجبر

حاج سجاد پور جعفری

پوریا حق شنو

 

 

l

Click to download in MP3 format (1.89MB)

l

Click to download in MP3 format (7.24MB)

l

Click to download in MP3 format (3.09MB)

l

Click to download in MP3 format (2.28MB)

l

Click to download in MP3 format (7.43MB)

l

Click to download in MP3 format (3.05MB)

www.heyatmohebban.net

دانلود مداحی شب سوم محرم هیات محبان اهل بیت(ع)شهر رشت

دانلود فایل های صوتی شب دوم محرم 91 با نوای حاج علی رنجبر و حاج سجاد پورجعفری

 

 

حاج علی رنجبر

l

Click to download in MP3 format (6.59MB)

l

Click to download in MP3 format (5.06MB)

l

Click to download in MP3 format (8.64MB)

l

Click to download in MP3 format (5.46MB)

 

 

l

Click to download in MP3 format (4.92MB)

منبع :www.heyatmohebban.net

دانلود مداحی شب دوم محرم هیات محبان اهل بیت(ع)شهر رشت

دانلود فایل های صوتی شب دوم محرم 91 با نوای حاج علی رنجبر

l

Click to download in MP3 format (6.84MB)

پویاحق شنو

l

Click to download in MP3 format (4.82MB)

حاج علی رنجبر

l

Click to download in MP3 format (8.9MB)

l

Click to download in MP3 format (8.18MB)

l

Click to download in MP3 format (6.82MB)

دانلود مداحی شب اول محرم هیات محبان اهل بیت(ع)شهر رشت

 هیات محبان اهل بیت(ع)شهر رشت

 

دانلود مداحی و سخنرانی شب اول محرم

 

 

 

 

l

Click to download in MP3 format (2.43MB)

l

Click to download in MP3 format (2.61MB)

l

Click to download in MP3 format (6.75MB)

l

Click to download in MP3 format (4.51MB)

منبع:heyatmohebban.net

 

شهیدی که افسر بعثی را نماز‌خوان کرد

گروه تفحص حال و هوای خاصی داشت به طوری که اگر سرسخت‌ترین افسر بعثی هم با این بچه‌ها کار می‌کرد، خواسته و ناخواسته منقلب می‌شد، به همین دلیل به محض دیدن ارتباطی که بین افسران و سربازان عراقی با بچه‌های تفحص برقرار می‌شد، آنها را دوره به دوره تعویض می‌کردند.

یکی از افسران بعثی که از استخبارات عراق و مسئول گروه «حمایه» بود را برای حضور در کنار بچه‌های تفحص معرفی کردند؛ نام مستعارش «ابوعلی» و خیلی هم بداخلاق بود.

اول تیر ماه 1377، در عملیات برون‌مرزی در مرز شلمچه عراق به اتفاق شهید پازوکی، 10 نفر دیگر با دو دستگاه ماشین سبک و تعدادی بیل مکانیکی و همراهی «ابوعلی» به کار تفحص مشغول شدیم.

نزدیکی‌های ظهر بود که دیدیم از زیر خاک پای سالم یک شهید بیرون زده است؛ شهید 15 ـ 16 ساله‌ای بود و سر نداشت اما پیکرش سالم مانده بود، یک کارت شناسایی داشت؛ از بچه‌های لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) و محله پیروزی تهران بود؛ افسر بعثی که در کنارمان بود با دیدن پیکر شهید به گریه افتاد و گفت: «من تا به حال به این مسائل اعتقاد نداشتم، این صحنه را که دیدم منقلب شدم؛ خیلی وقت‌ها اعتقادی به نماز خواندن هم نداشتم، اما بعد از این بر من واجب شد تا نمازم را بخوانم».

این افسر بعثی تا زمانی که در کنار ما بود، پشت سر بچه‌های تفحص می‌ایستاد و نماز جماعت می‌خواند؛ وقتی پیکر شهیدی پیدا می‌شد، داوطلبانه می‌آمد تا آن پیکر را از زیر خاک بیرون بکشد؛ از طرفی هم تا وقتی که وی در کنارمان بود با بچه‌های تفحص با عزت و احترام برخورد می‌شد.

ابوعلی در این مدتی که منقلب شده بود، می‌گفت: «من تا الآن فکر می‌کردم شهدای شما کشته هستند و کشته‌های ما شهید؛ اما الآن به این نتیجه رسیدم که کشته‌های شما شهیدند و به یقین رسیدم تمام افرادی که از طرف صدام در این جنگ جانشان را از دست دادند، کشته هستند و کسی شهید نیست؛ پیدا شدن این شهید نتیجه تقوا و بر حق بودن شماست».

به نقل از «علیرضا غلامی»

بال در بال ملائك



تنها چيزي را كه به هيچ كس نمي داد، جا نماز كوچكش بود؛ حتي به من كه نزديك ترين دوست او بودم و هر چه از او مي خواستم، به من مي بخشيد. چندين بار از او خواستم جا نمازش را به من بدهد و نداد.

شب عمليات والفجر هشت بود، وقت خداحافظي و آخرين ديدارها وقتي با او خداحافظي مي كردم، جا نمازش را در كف دستم گذاشت و گفت: مواظبش باش!

بعد از علميات وقتي مي خواستم با آن نماز بخوانم. ديدم پشت آن اسامي تعداد زيادي از جمله امامان معصوم (عليهم السلام)، شهدا و بچه هاي بسيجي نوشته شده و در زير همه آنها با خط خوش آمده است:

«الهي لاتكلني الي نفسي طرفه عين ابدا»

او بسيجي مخلص «منصور بصيري فر» بود كه در ادامه آن عمليات، همراه با برادرش عبدالرضا، بال در بال ملائك گذاشت.

نذر کرده‏ام جز شما نگویم


دلم را نذر کرده‏ ام در جاده‏ای که شما رفته‏اید، بماند و قصه گوی غربت فرزندان خمینی شود.

دلم را نذر کرده‏ام راوی فتح خونین شما باشد و تا ابد، جز شما نگوید.
نذر کرده‏ام برای رهایی از بند حسادت‏ها و حماقت‏ها.
نذر کرده‏ام دلم را، که روزی در مسابقه نام و نشان، سکوی پرتاب خود را و در سبقت گاه زندگی، خویش را فراموش نکند. من با شما خودم را شناختم؛ و خدا را و جاده‏ای را که به سمت نگاه حسین علیه‏السلام می‏رود.
همه کوچه‏ها، نام شهید دارند
روزگاری این کوچه‏ها را نامی دیگر بود و این محله‏ها را رنگی دیگر.
تابلوی کوچه‏ها هیچ کدام سرخ نبود؛ هیچ کس گلی به نام لاله نمی‏خرید.

اینجا محله کودکی من است. من با جوی آب سر کوچه خاطره‏ها دارم با هم‏بازی‏هایم. از وقتی هم‏بازی‏هایم رفتند، نام محله عوض شد و تابلوها و من از خجالت پاکی آنها سرخ شدم. حالا از آن همه هم‏بازی، فقط چند شاخه گل لاله باقی است که عیدها بر تابلوی کوچه‏ها می‏نشیند. حالا همه کوچه‏ها نام شهید دارند، ولی کوچه دل من هنوز سرخ نشده و من از عاقبت محله افکارم می‏ترسم.

حسین امیری

شهيدان مفقودالاثر

به شهيدان مفقودالاثر

به خون نشسته شفق از به خون نشستنتان

پرنده در عجب از اين ز تن گسستنتان

نداشت چينى‏تان لحظه‏اى سكون و قرار

پيام خويش رسانديد با شكستنتان

شما به قصد اقامت نرفته‏ايد به خاك

چرا كه لاله دمد از دوباره رستنتان

هزار نكته بفهميد از استوارى‏تان

چو ديد صخره، بدين گونه عهد بستنتان

به قاب ديده و دل : عكس جان و ياد شما

اگر چه مانده به نيزار و خاك و خس تنتان

چراغ قرمز «ننگ» و چراغ سبز «جنون»

دو راه «ماندن» و «از خويش دست شستنتان»

كدام راه شماست ؟! آى راهيان خطر!

مباد لايق موج شما نشستنتان

خبر رسيد پلاكى به شهر رجعت كرد

اگر چه بعد شهادت نديد كس تنتان

عشق يعني...

عشق يعني « همت » و يک دل خدا

توي سينه اشتياق کربلا

عشق يعني شوق پروازي بزرگ

در هجوم زخمهاي بيصدا

عشق يعني قصة عباس و آب

در « طلاييه » غروب آفتاب

عشق يعني چشمها غرق سکوت

در درون سينه، اما انقلاب

عشق يعني آسمان غرق خون

در شلمچه گريه گريه.... تا جنون

عشق يعني در سکوت يک نگاه

نغمة انا اليه راجعون...

كاش....

تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ """ ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست """ از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .

شهادت هنر مردان خداست


«شهادت» در تفکر اسلامي به معناي گذشتن از سرمايه جان و هستي خود در راه يک هدف و آرمان الهي است.


در تعريف « شهادت» در انديشه اسلامي، آن چه که اصلالت و اهميت دارد و در واقع محقق کننده ي حقيقت مقام شهادت مي باشد، همانا انگيزه و نيت و غايت آن و وجه آگاهانه و اختياري اش مي باشد.

متفکر شهيد، استاد مطهري در تعريف مفهوم شهادت و شهيد چنين مي فرمايد:

« مرگي شهادت است که انسان با توجه به خطرات احتمالي يا ظني يا تعيين،فقط به خاطر هدفي مقدس و انساني و به تعبير قرآن، «في سبيل الله» از آن استقبال کند.
شهادت دورکن دارد:
يکي اين که در راه خدا و في سبيل الله باشد؛ هدف، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فداي هدف نمايد.

ديگر اين که آگاهانه صورت گرفته باشد... شهادت به حکم اين که عملي آگاهانه و اختياري است و در راه هدفي مقدس است و از هر گونه انگيزه خودگرايانه، منزه و مبراست، تحسين برانگيز و افتخارآميز است و عملي قهرمانانه تلقي مي شود. در ميان انواع مرگ ميرها تنها اين نوع از مرگ است که از حيات و زندگي، برتر و مقدس تر و عظيم تر و فخيم تر است... پس شهادت، قداست خود را اينجا کسب مي کند که فدا کردن آگاهانه تمام هستي خود است در راه هدف مقدس... از نظر اسلام هرکس به مقام و درجه شهادت نايل آيد که اسلام با معيارهاي خاص خودش او را شهيد بشناسد، يعني واقعاً در راه هدف ها عالي اسلامي با انگيزه برقراري ارزش هاي واقعي بشري کشته بشود، به يکي از عالي ترين و راقي ترين درجات و مراتبي که يک انسان ممکن است در سير صعودي خود نايل شود نايل مي گردد.»

شهادت را مي توان کامل ترين جلوه ايثار دانست. همين وجوه ايثارگرانه و آگاهانه در رفتار شهيد است که مقام وجودي او را برتري و تعالي مي بخشد. حضور و سلوک و ايثار شهيدان و ايثارگران و مجاهدان، نه فقط موجب کمال فردي و ارتقاء و سعه وجودي ايشان مي گردد؛ بلکه نقشي سازنده و شورآفرين و تعالي بخش و الهام دهنده  و هدايت گري براي امت و ديگر مردمان دارد و موجب تغيير و تحول و رشد در سرشت و سرنوشت جوامع و امت ها نيز مي گردد.

اسلام و علي الخصوص تشيع، دين و آيين جهاد و شهادت است و مجاهدان و ايثارگران و پيکارگران در راه خدا را به لحاظ مرتبه وجودي، حتي بالاتر از اولياءالله و برابر با «خاصه اولياءالله» مي داند. به تعبير زيبا و رساي حضرت امير (ع) در نهج البلاغه:

سخن شهيد آويني

«همانا جهاد، دري از درهاي بهشت است.»

حضرت در فرازي ديگر از نهج البلاغه، جهاد را «جامه تقوا» مي نامند.

مي دانيم که شهادت نقطه اوج و مرتبه کمال سير و صعود وجودي يک مجاهد و برترين صورت تحقق ايثار است. اين گونه است که با شهادت، تقوا و ايثار و جهاد پيوند مي خورند و مجاهد شهيد را به درجات عالي وجودي در عالم ملکوت مي رسانند.

 

معارف اسلامي به ما مي آموزد که در جهان پس از مرگ، باطن اعمال دنيوي افراد تجسم مي يابد و داراي درجات است. بهشت نيز داراي درهاي گوناگون است و بهشت مجاهدان و شهدا و دري که براي ورود شهدا به آن بهشت آماده گرديده است، دري است که خواص اولياءالله از آن در به جوار قرب الهي نايل مي گردند.

به راستي، اين از افتخارات و توفيقات بي دليل مردم سرزمين ما است که اين گونه سرشتي شهيد پرور و ايثارگر دارند. ملت ايران در تجربه تاريخي حيات خود و به ويژه در سير و سلوک عظيم تاريخي – معنوي خود در انقلاب اسلامي و سال هاي دفاع مقدس، نشان داده است که ملتي شهادت طلب و ايثارگر است. پيکارگران مومن، پيش برنده امواج خروشان انقلاب اسلامي و رزمندگان به خون تپيده دفاع مقدس بهترين نمونه ها و مصاديق شهادت و ايثار هستند و به جرأت مي توان گفت دشهيدر تاريخ معاصر جهان، هيچ مردمي را از منظر مجاهده ي في سبيل الله و ايثارگري و شهادت طلبي، برابر و هم طراز مردم ايران نمي توان دانست و اين فوز عظيم مردم ايران به يقين برخاسته از پيروزي و اعتماد قلبي ايشان نسبت به تعاليم قدسي و معارف شيعي و عشق و حب صادقانه ي آنها نسبت به اهل بيت(ع) و تمسک به ولايت آن امامان نور مي باشد.
 

به يک اعتبار، تمامي حيات ملت ايران در تاريخ معاصر و به ويژه در سه دهه اخير را مي توان از مصاديق ايثار و شهادت دانست و همين پتانسيل عظيم معنوي ايثارها و شهادت ها بوده است که کشور ما را در برابر انبوه بسيار گسترده و فراتر از تصور توطئه هاي استکباري، مصون و روئين تن کرده است و اين همان حقيقتي است که سيد شهيدان اهل قلم«سيد مرتضي آويني» از آن تحت عنوان «راز خون» نام مي برد و آن را آشکار کننده حقايق و رمز پيروزي و توانمندي مي دانست.