گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

مرتضی حسین‌پور شلمانی، روز 30 شهریور 1364 در روستای شلمانِ لنگرود به دنیا آمد. پدر او از پاسداران انقلاب اسلامی و رزمندگان جنگ تحمیلی و مادرش نیز معلم بود. مرتضی حسین‌پور دوره ابتدایی و راهنمایی را در قم گذراند و دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک در همین شهر به پایان رساند. او سال 1383 در کنکور سراسری دانشگاه‌ها شرکت کرد و با وجود قبولی در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه آزاد ساوه در دانشکده امام علی(ع) نیروی قدس سپاه پاسداران به تحصیل پرداخت.

اولین تجربیات جهادی مرتضی حسین‌پور در همان سال‌های تحصیل در دانشکده با حضور در مرزهای غربی کشور در استان ایلام اتفاق افتاد. او نام جهادیِ «حسین قمی» را برای خود برگزید. مرتضی حسین‌پور پاییز سال 1392 برای اولین بار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه «سیده زینب» در ریف جنوبی دمشق بود. سال 1393 با هجوم نیروهای داعش به عراق مرتضی حسین‌پور، جزو اولین نیروهایی بود که همراه سردار قاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون از شهر مانع پیشروی نیروهای تکفیری شوند. شهید حسین‌پور که از فرماندهان این عملیات بود، در جریان آن مجروح شد. او به دستور حاج قاسم سلیمانی برای طی دوره درمان به تهران منتقل شد. او سپس، مسئولیت پدافند سامرا را بر عهده گرفت. حسین‌پور از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی بیجی بود و در جریان آن با جراحتی سخت مواجه شد. او در اکثر عملیات‌های جبهه مقاومت در عراق حضور داشت. وی از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی جاده بلد، اسحاقی، سامرا، الدور، علم، تکریت، بیجی و ارتفاعات مکحول در عراق بود.

سال 1394 دوباره به سوریه رفت و در عملیات آزادسازی حلب و مناطق اطراف آن مشارکت کرد. مرتضی حسین پور دی 1395 و پس از محمد جنتی فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون را برعهده گرفت وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. بعد از استقرار نیروهای جبهه مقاومت در منطقه مرزی در مجاورت استان‌های الانبار عراق و دیرالزور و سوریه، نیروهای داعش، با پشتیبانی اطلاعاتی نیروهای آمریکایی، روز دوشنبه 16 مرداد 1396 با اطلاع از اینکه توان عملیاتی یکی از پایگاه‌های جبهه مقاومت در حال بازسازی است، حمله سنگینی را به مقر اصلی کتائب سیدالشهدا و دو مقر تاکتیکی شروع کردند. تصمیمات فرمانده عملیات حیدریون موجب دفع حمله داعش و حفظ پایگاه‌ها شد. اصابت ترکش نارنجک به پهلوی مرتضی حسین‌پور حین فرماندهی نیروها، موجب زخمی شدنش شد. او پس از عقب‌نشینی نیروهای داعشی به بیمارستان صحرایی، منتقل، اما به دلیل خون‌ریزی شدید و ورود خون به ریه‌اش، به شهادت رسید.

 

 

تحصیلات

مرتضی حسین‌پور دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را در قم گذراند و دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک در همین شهر به پایان رساند. به گفته خواهرش، او دارای هوش بالا، حافظه قوی و توانایی زیاد در حل معادلات ریاضی بود، مادرش نیز به یاد می‌آورد که بارها در مسابقات علمی موفق به کسب رتبه شد.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

 

حیات سیاسی اجتماعی

مرتضی حسین‌پور در نوجوانی عضو پایگاه بسیج امام علی(ع) در محله نیروگاه قم شد وی که در سال 1383 در کنکور سراسری دانشگاه‌ها شرکت کرده بود با وجود قبولی در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه آزاد ساوه و مخالفت خانواده برای پیوستن به سپاه، مرتضی حسین‌پور به دلیل علاقه به فعالیت‌های جهادی و نظامی به عضویت نیروی قدس سپاه پاسداران درآمد و در دانشکده امام علی(ع) به تحصیل پرداخت. علاقه به فعالیت‌های نظامی باعث شد او که بعد از اتمام دوره دانشکده و تقسیم نیروها در بخش اداری مشغول به کار شده بود درخواست تغییر محل خدمتش را بدهد. مرتضی حسین‌پور نام جهادیِ «حسین قمی» را برای خود برگزید؛ او نام «حسین» را برای عرض ارادات به پیشگاه امام حسین(ع) و «قمی» را به جهت علاقه به شهر مقدس قم و حضرت معصومه(ع) انتخاب کرد.

بنا بر گفته «ابوآلا الولائی» دبیر کل کتائب سیدالشهدا(ع) عراق اولین تجربیات جهادی مرتضی همزمان با روزهای تحصیل در دانشکده با حضور در مرزهای عراق اتفاق افتاد، او تاریخ آشنایی‌اش با مرتضی را سال 2004 میلادی(1383) می‌داند و او را جوانی برومند توصیف می‌کند که از طریق همزیستی با گردان‌های مقاومت عراقی و پشتیبانی از آنها در مرز، مشغول فراگیری زبان عربی بود. بنابر گفته مادر مرتضی ، اولین ماموریت او حضور در مرزهای استان ایلام بود.

محمد حسین‌پور، پدر مرتضی که خود از کارکنان دانشکده امام علی(ع) بوده، حضور او در کنار گروه‌های عراقی را پس از اتمام دوره کاردانی در سال 1385 عنوان می‌کند. او تاکید می‌کند که حضور داوطلبانه مرتضی و دوستان هم دوره‌اش در آن سال موجب تعطیل شدن مقطع کارشناسی دانشکده شد.

 

 

زندگی شخصی

مرتضی حسین‌پور سال 1387، به خواستگاری فاطمه کاظمی رفت. برادر فاطمه کاظمی از هم دوره‌ای‌ها مرتضی در دانشکده امام علی (ع) و از دوستان صمیمی او بود. پدر او، سردار احمد کاظمی هم از رزمندگان قدیمی کوهدشتی و فرمانده تیپ یک روح الله لشکر 17 علی بن ابیطالب بود. آنگونه که فاطمه کاظمی در مصاحبه با روزنامه جوان شرح داده است، این خواستگاری تا سال 1393 هر سه ماه یکبار تکرار شد و هر بار هم جواب آن «نه» بود. او علت مخالفتش را تجربه سخت زندگی با نظامیان می‌داند. در نهایت مرتضی حسین‌پور و فاطمه کاظمی روز اول خرداد 1393 به عقد ازدواج یکدیگر درآمدند. فاطمه کاظمی دلیل رضایت دادن به این ازدواج بعد از بارها خواستگاری را درک علاقه زیاد مرتضی به خودش در جلسه‌ای رودررو و پذیرش شروط گوناگونش عنوان می‌کند. مرتضی حسین‌پور سه روز بعد از برگزاری مراسم عقدش دوباره راهی ماموریت شد. 8 ماه بعد در روز 23 بهمن در دوره استراحت یکی از مجروحیت‌های او، مراسم ازدواج آنها برگزار شد. او پس از ازدواج در شهرک شهید الماسی تهران ساکن شد. به گفته فاطمه کاظمی، مرتضی بیشتر زمان 3 سال زندگی مشترک خود را در ماموریت‌های برون مرزی به سر برد.

 

 

شهید و مسئله سوریه

مرتضی حسین‌پور (حسین قمی) پاییز سال 1392 برای اولین بار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه «سیده زینب» در ریف جنوبی دمشق بود؛ در زمانیکه اکثر مناطق حومه دمشق به دست گروه‌های معارض مسلح افتاده بود و نبردها به ورودی‌های شهر دمشق رسیده بود.

حسین قمی که به اذعان همرزمانش از نبوغ نظامی بالایی برخوردار بود، خیلی زود به عنوان یکی از فرماندهان محورهای عملیاتی در جبهه «غوطه شرقی» دمشق شناخته شد. در همان منطقه دو تن از دوستانش به شهادت رسیدند؛ بعدازظهر روز ۲۹ دی، دوست و همرزم مرتضی «محمودرضا بیضایی» که از سال 1390 با نام جهادی «حسین نصرتی» در جبهه‌های جنگ سوریه حاضر بود، درحالی‌که فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت، بر اثر اصابت ترکش‌های یک تله انفجاری به شهادت رسید. دو روز بعد هم همرزم دیگر او، «اکبر شهریاری» حین مبارزه با تکفیری‌ها در حومه دمشق شهید شد. با تلاش رزمندگان جبهه مقاومت، شامل ارتش سوریه، رزمندگان عراقی و نیروهای حزب‌الله لبنان و نیز مستشاران ایرانی، تامین امنیت منطقه پیرامونی حرم حضرت زینب(س) و شهرک سیده زینب با مشکلات کمتری مواجه شد و میزان حملات خمپاره‌ای دشمن به مناطق اطراف حرم نیز کاسته شد اما درگیری‌ها در این منطقه ادامه داشت.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

بعد از جدی شدن حضور داعش در عراق، مرتضی حسین‌پور، جزو اولین نیروهای ایرانی بود که همراه سردار قاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون شهر، مانع پیشروی نیروهای تکفیری شود. گروه‌های جهادی عراقی با همراهی ایرانی‌ها شروع به مقابله با داعش و عقب راندن آنها کردند. با سرعت عمل نیروهای جبهه مقاومت، امنیت مناطق اطراف بغداد تامین شد. سپس نیروها برای آزادسازی سایر مناطق تحت کنترل داعش و جلوگیری از تخریب اماکن مذهبی به حرکت درآمدند.

روز ۱۶ خرداد ۱۳۹۳ حمله‌ای از سوی نیروهای داعش به شهر سامرا و به قصد تخریب حرم عسکریین صورت گرفت. آنها توانستند تا 800 متری حرم هم پیش‌روی کنند. این حمله در نهایت با مقاومت مردم و نیروهای امنیتی عراق خنثی شده بود. در ادامه پاکسازی مناطق اطراف شهر سامرا، عملیات آزادسازی شهرهای استان «صلاح‌الدین» و محور بلد - سامرا در دستور کار قرار گرفت. اهمیت آزادسازی محور بلد – سامرا، تا آن اندازه بود که فرمانده کل سپاه سردار محمدعلی جعفری در زمستان ۱۳۹۳، شخصا در اتاق نقشه مرکز فرماندهی و قرارگاه نیروهای حشدالشعبی در فرمانداری بلد حاضر شد و از نزدیک در جریان تلاش نیروهای جبهه مقاومت برای آزادسازی این منطقه قرار گرفت. مرتضی حسین‌پور هم از فرماندهان این عملیات بود و در جریان آن مجروح شد. او به دستور حاج قاسم سلیمانی برای طی دوره درمان به تهران منتقل شد. حسین قمی پس از یازگشت دوباره به عراق، مسئولیت پدافند سامرا را بر عهده گرفت. آنطور که خودش برای یکی از همرزمانش تعریف کرده است، در زمان حضور در سامرا، پس از حضور در خط مقدم درگیری، هر شب را کنار ضریح امامین عسکریین به سر می‌برد. او به یکی از دوستانش گفته بود: تا وقتی حرم حضرت را با خمپاره می‌زنند، سنگر من در حرم است. مرتضی کمربند دفاعی سامرا را در مدت کوتاهی طراحی کرد. او با استفاده از نقشه‌های هوایی، تسلط زیادی بر مناطق مختلف سامرا و نقاط حضور عناصر داعشی پیدا کرد، امری که موجب تعجب افراد بومی شده بود. به اذعان همرزمانش در مدت حضور مرتضی حسین‌پور در سامرا امنیت منطقه به خوبی تامین شده بود.

بیستم دی ماه 1393 مهدی نوروزی که لقب «شیر سامرا» را به او داده بودند در منطقه «العوینات» در حومه سامرا به شهادت رسید. مرتضی حسین‌پور هم علاقه زیادی به مهدی نوروزی داشت. او بعد از شنیدن خبر شهادت مهدی نورزوی آرزو کرده بود، که ای کاش من 10 نیرو مثل ایشان داشتم.

عملیات نیروهای جبهه مقاومت برای برقراری امنیت در استان صلاح‌الدین با آزادسازی منطقه «الدور» ادامه یافت؛ روز 16 اسفندماه 1393 هادی العامری، رئیس سازمان بدر- یکی از گروه های شرکت کننده در بسیج مردمی- خبر آزادسازی منطقه الدور در جنوب شهر تکریت را اعلام کرد. بنا بر گفته‌های همرزمان مرتضی حسین‌پور، او در آزادسازی منطقه الدور و سپس شهر مهم و استراتژیک بیجی نیز در کنار رزمندگان عراقی حضوری تعیین کننده داشت. عملیات آزادسازی بیجی از دو محور پیگیری شد؛ محور اول از روستای المحزن آغاز و تا مناطق المزرعه و البعیجی و محور دوم از منطقه المزرعه تا پل هوندای و تپه ابوجراد و پالایشگاه بیجی را در برگرفت. به گفته دبیر کل کتائب سیدالشهدا(س)، رزمندگان عراقی در منطقه «تله و جراد»، فقط در طول یک هفته با 58 ماشین بمب‌گذاری شده مواجه شدند. مرتضی حسین‌پور که از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی بیجی بود، در جریان آن با جراحتی سخت مواجه شد. او بعد از مجروحیت هم در کنار رزمندگان باقی ماند و رزمندگان کتائب سیدالشهدا(س) پس از شدید شدن خونریزی‌اش، او را به بیمارستان حشدالشعبی منتقل کردند.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

عملیات جبهه مقاومت در بازپس‌گیری شهر و پالایشگاه بیجی با موفقیت انجام شد. سایت صدای آمریکا روز دوم خرداد 1394 نوشت: «گزارش‌ها حاکی از این است که ایران با نیروی عملیاتی نظامی و تجهیزات و سلاح‌های سنگین در حمایت از پیشروی ارتش عراق به سمت بیجی و پس گرفتن پالایشگاه از داعش، در این عملیات حضور پررنگی دارد. دو مقام پنتاگون روز جمعه دوم خرداد بدون ذکر نامشان گفتند که نیروی نظامی ایران در روزهای اخیر در هماهنگی با شبه نظامیان شیعه در عراق در عملیات نیروهای امنیتی آن کشور برای باز پس‌گیری شهر بیجی، محل بزرگترین پالایشگاه نفتی در عراق وارد عمل شده است.»

مرتضی حسین‌پور در اکثر عملیات‌های جبهه مقاومت در عراق حضور داشت. به گفته یکی از همرزمانش، او از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی جاده بلد، اسحاقی، سامرا، الدور، علم، تکریت، بیجی و ارتفاعات مکحول در عراق بود.

 

 

حضور مجدد در سوریه

با تثبیت اوضاع در عراق بار دیگر توجه اصلی نیروهای جبهه مقاومت متوجه سوریه شد. عملیات آزادسازی منطقه استراتژیک حلب در سال 1394 در قالب عملیات محرم آغاز شد، جنگی که از آن با عنوان «مادر جنگ‌ها» یاد می‌شد. گفته‌های یکی از همرزمان مرتضی حاکی از نقش پررنگ او در این عملیات است.

 

 

فرماندهی عملیات قرارگاه حیدریون

مرتضی حسین‌پور در دی 1395 و پس از محمد جنتی فرماندهی عملیات «قرارگاه حیدریون» را برعهده گرفت وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. او توانایی خوبی در صحبت کردن به زبان عربی با لهجه‌های مختلف و برقراری ارتباط مناسب با رزمندگان عراقی داشت. آنطور که پدرش می‌گوید او زبان عربی را به سه لهجه سوری، عراقی و لبنانی آنچنان با تسلط صحبت می‌کرد که افراد بومی متوجه غیر عرب بودن او نمی شدند. مرتضی حتی به زبان کردی نیز تسلط داشت و با اکراد به راحتی صحبت می‌کرد. او به دلیل ماه‌ها حضور در عراق و جنگیدن در کنار نیروهای عراقی، شناخت خوبی از روحیات آنها داشت. آخرین جبهه حضور مرتضی پیش از حضور در منطقه بادیه الشام حضور در منطقه حلب بود.

 

 

مجروحیت‌ها

محمد حسین‌پور، پدر مرتضی تعداد دفعات مجروحیت او در طول 4 سال حضور در عراق و سوریه را 6 بار اعلام می‌کند و می‌گوید: «مرتضی 6 بار مجروح شد که 4 بار آن تا حد شهادت بود. یکبار گلوله به ران پایش اصابت کرد و از آن طرف خارج شد، بار دیگر در عراق مجروح شد و شکمش پاره شده بود ولی خانواده متوجه مجروح شدنش نشدند.» یک بار صورتش، دوبار کتفش. دوبار دچار موج گرفتگی شد و ابدا به ما نگفت که مجروح شده. البته من خودم چون در تشکیلات بودم باخبر می‌شدم. اما مرتضی حرفی به ما نمی‌زد. او چهار ماه پیش از شهادت و در جریان یک عملیات در سوریه به شدت مجروح ‌شد. به گفته همسرش پاهایش لت و پار و صورتش پر از ترکش ‌شد و او بی‌اعتنا به جراحت‌ها به کار خود در سوریه و در شرایط سخت ادامه داد.»

 

 

شهادت

پس از موفقیت‌های بزرگ جبهه مقاومت در عراق و سوریه، آزادی دیرالزور در دستور کار آنها قرار گرفت، انزوای داعش در صحرای شام، مقدمه این آزادسازی محسوب می‌شد. کنترل منطقه مرزی بین عراق و سوریه به نیروهای قرارگاه حیدریون سپرده شد.

با تسلط بر این سرزمین راه پشتیبانی نیروهای داعش از عراق و سوریه قطع می‌شد. برای دست‌یابی به این هدف جاده مرزی دمشق - بغداد یک شاخص محسوب می‌شد. تاکتیک جبهه مقاومت در این منطقه، احداث پایگاه‌های پر تعدادی بود که با نظم دقیق در ارتباط عملیاتی با یکدیگر بودند. با پیشروی نیروهای مقاومت، آمریکایی‌ها که به بهانه حفاظت از مرز اردن و پایگاهایشان در خاک این کشور در منطقه حاضر بودند و از پایان رسیدن کار داعش احساس خطر می‌کردند به نیروهای کتائب سیدالشهدا(س) حمله هوایی کردند و واحدهای مهندسی مجاهدین حیدریون که در حال احداث خاکریز برای مقابله با حملات انتحاری بودند هم مورد هدف هواپیماهای آمریکایی قرار گرفتند. نیروهای آمریکایی همچنین با پروازهای شناسایی تلاش کردند از کوچکترین فرصتی برای ضربه زدن به نیروهای مقاومت استفاده کنند. این فرصت‌ها در فواصل تعویض نیروها، تعمیر تجهیزات یا زمانی که اجتماع نیروهای برای انجام عملیاتی خاص از تراکم آنها در منطقه‌ای دیگر می‌کاست به وجود می‌آمد. این منطقه توسط پهپادهای آمریکایی به دقت رصد می‌شد و این اطلاعات در اختیار داعش قرار می‌گرفت.

منطقه «جمونه» در مرز عراق و سوریه مرکز حضور نیروهای مقاومت بود. اخبار و شواهدی مبنی بر حمله قریب‌الوقوع داعش رسیده بود و با توجه به تهدیدهای موجود، مرتضی حسین پور فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون، شب 15 مرداد را با حضور در یکی از پایگاه‌های نیروی کتائب سیدالشهدا(س) به توجیه نیروها در برابر حمله احتمالی پرداخت. او با پیشبینی حمله روز بعد نیروهای داعش، برخلاف رویه موجود، شب را در همان پایگاه در خط مقدم ‌به سر برد. آنطور که همرزمانش نقل کرده‌اند او در ساعات نیمه شب شخصا به حفر خاکریز با بلدوزر پرداخت. او با اطلاع از تاکتیک‌های عملیاتی داعش علاوه بر خاکریز اصلی، خاکریز دیگری به شکل نعل اسبی احداث کرد تا هنگام حمله انتحاری نیروهای داعش به خاکریز اول، نیروهایش را به آن خاکریز منتقل نماید.

نیروهای داعش، سحرگاه روز دوشنبه 16 مرداد با اطلاع از اینکه توان عملیاتی یکی از پایگاه‌های جبهه مقاومت در حال بازسازی است، حمله سنگینی را به مقر اصلی کتائب سیدالشهدا و دو مقر تاکتیکی شروع کردند. این مجموعه با فاصله 1500 متری از یکدیگر قرار داشت. در مقر اصلی علاوه بر مرتضی حسین‌پور، محسن حججی و محمد تاجبخش، 11 نیروی ایرانی دیگر به همراه رزمندگان کتائب سیدالشهدا(س) حضور داشتند. نیروهای مهاجم بعد از منفجر شدن عوامل انتحاری هر سه مقر مذکور را با اسلحه 23 میلیمتری زیر آتش سنگین گرفتند. نیروهای مستقر در این پایگاه‌ها که امکان نزدیک شدن به خودروهای خود را نداشتند، با سلاح‌های سبک اقدام به مقاومت کردند. نیروهای مهاجم با 50 ماشین مجهز به سلاح کالیبر 23، کالیبر 14، توپ اس‌پی‌جی، انواع و اقسام نارنجک و دوشکا و تیربار، کلاش و 200 نیروی پیاده و دو ماشین انتحاری به پایگاه اصلی حمله کردند. با انفجار ماشین انتحاری اول، تعدادی از نیروهای عراقی به شهادت رسیدند و محسن حججی از نیروهای ایرانی مستقر در پایگاه هم مجروح شد. بلافاصله با دستور مرتضی حسین پور (حسین قمی) همه نیرو‌ها به همراه مجروحان از خاکریز اول به سمت خاکریز دوم عقب‌نشینی کردند. محسن حججی به دلیل انفجار اول دچار جراحت و بیهوشی عمیق شده بود و رزمندگان حین عقب‌نشینی، متوجه زنده بودن وی نشدند. با ادامه درگیری و عقب‌نشینی نیروهای مقاومت به خاکریز سوم (نعل اسبی)، نیروهای داعش دومین خودروی انتحاری را هم وارد صحنه کردند، با انفجار ماشین دوم محسن حججی به هوش آمده و توسط نیروهای داعشی اسیر شد. این عقب‌نشینی تاکتیکی، موجب نجات جان عمده رزمندگان حاضر در صحنه شد. در این منطقه 130 نیروی مجاهد عراقی حضور داشتند که حدود 87 نفر آنها از حمله نجات یافتند. از میان 13 نیروی ایرانی هم تنها محمد تاجبخش در همان صحنه شهید شد و محسن حججی هم بعد از اسارت به شهادت رسید.

این حمله حدودا از ساعت چهار تا هشت صبح ادامه پیدا کرد، بر اساس تصاویر ویدیوئی موجود، مرتضی حسین‌پور در تمامی این ساعات با شجاعت به هدایت نیروها پرداخت. پرتاب یک نارنجک به این سوی خاکریز باعث اصابت ترکش کوچکی به مرتضی و زخمی شدن او ‌شد. نبود امکانات و وسایل نقلیه امدادی، موجب تشدید خونریزی و ورود خون به ریه او شد. به گفته همرزمانش، او در همانجا چند باری از حال ‌رفت و باز به هوش ‌آمد، اما در همان شرایط هم نیروهایش را فرماندهی می‌کرد، مثلا به نیروها می‌گفت تیرها را مدیریت کنند و هدر ندهند و یا از فلان موضع شلیک کنند.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

با روشن شدن هوا و عقب‌نشینی نیروهای داعش، نیروهای امدادی به منطقه اعزام شدند. آنها مرتضی حسین‌پور را که هنوز زنده بود به بیمارستان صحرایی در 70 کیلومتری منطقه نبرد، منتقل کردند، اما خونریزی شدید باعث شد او در همانجا به شهادت برسد. آنطور که فاطمه کاظمی همسر مرتضی حسین‌پور گفته است، او بیش از آنکه به فکر شهادت باشد به فکر انجام وظیفه بود و حتی وصیتنامه‌ای ننوشت. فاطمه کاظمی تاکید دارد که همسرش پس از مجروحیت با اعلام اینکه گروه خونی من «ب مثبت» است، از نیروهایش خواسته بین دنده سه و چهار‌ش را سوراخ کنند، تا خون از ریه او خارج شود اما این به دلیل نبود امکانات این امر ممکن نشده است.

 

 

پس از شهادت

در تاریخ 18 مرداد 1396، پیکر سرهنگ پاسدار مرتضی حسین‌پور شلمانی روی دستان همرزمانش در شهرک شهید الماسی تهران تشییع شد و فردای آن روز پیکرش از مقابل سپاه ناحیه لنگرود به سمت زادگاهش در شلمان تشییع و درگلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.

با توجه به پخش عکس‌ها و تصاویر اسارت محسن حججی توسط داعش و راه افتادن موجی از احساسات نسبت به شهادت مظلومانه او در فضای مجازی، خبر مربوط به شهادت مرتضی حسین‌پور در روزهای ابتدایی در لابه‌لای اخبار مربوط به شهید محسن حججی گم شد، اتفاقی که موجب گلایه پدر شهید نیز شد. سپاه پاسداران کوشید با برگزاری مراسم‌های یادبود گوناگون و حضور فرماندهان عالی از جمله سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران و دادن لقب «فرمانده حججی» شخصیت او را به جامعه معرفی کند.

در مراسم یادبود چهلمین روز شهادت مرتضی حسین پور (حسین قمی) فرماندهان و رزمندگانی از کشورهای عراق، سوریه و لبنان حضور داشتند، مراسمی که به شکل زنده از شبکه 3سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. سرلشکر قاسم سلیمانی در این مراسم قول انتقام‌گیری از خون شهید حججی و مرتضی حسین‌پور را داد و اعلام کرد: «نابودی داعش نزدیک است و تا دو ماه دیگر نابودی این شجره خبیثه را جشن می‌گیریم و ایران و روسیه و سوریه و عراق باید این جشن را برپا کنند.»

سرلشکر جعفری فرمانده وقت‌کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به‌پاس رشادت‌های شهید مرتضی حسین‌پور شلمانی، در پیامی این شهید مدافع حرم گیلانی را به‌عنوان شهید نمونه کشور در سال 97 معرفی کرد.

چهار مستند «فرمانده حسین»، «روایت نصر»، «مردی با آرزوهای بزرگ» و «کسرالحدود» پیرامون شخصیت و مبارزات شهید مرتضی حسین‌پور تولید و از شبکه‌های سراسری سیما پخش شده است.

علی تنها فرزند مرتضی حسین‌پور، 4 ماه پس از شهادتش روز 22 آذر 1396 به دنیا آمد.

 

 

در نگاه دیگران

سردار قاسم سلیمانی در مراسم یادبود چهلمین روز شهادت مرتضی حسین‌پور گفت: وقتی شهید حججی به شهادت رسید پیامی صادر کردم و در آن تاکید کردم تا سه ماه دیگر ریشه داعش را می‌خشکانیم الان هم می‌گویم نابودی داعش نزدیک است و تا دو ماه دیگر نابودی این شجره خبیثه را جشن می‌گیریم و ایران و روسیه و سوریه و عراق باید این جشن را برپا کنند. سردار قاسم سلیمانی در این مراسم به ویژگی‌های شهید حسین قمی اشاره کرد و افزود: این جوان سن زیادی نداشت، اما با سن کمش توانست تاثیر شگرفی داشته باشد، وی به حرمت حضرت معصومه (س) فامیلی قمی را برای خودش انتخاب کرد. مجاهدانی که از عراق، سوریه و لبنان در مراسم امروز آمده‌اند نشانه ریشه دواندن محبت این شهید در قلب‌های مجاهدین منطقه و عالم است.

فرمانده نیروی سپاه قدس کشور همچنین با اشاره به اینکه شخصیت انسان‌ها در سختی‌ها و بحران نمایان می‌شود، گفت: شهید حسین قمی یکی از انسان‌هایی بود که توانست در سختی‌ها و بحران‌ها مدیریت کند و باعث نجات بیش از ۱۰۰ نفر شود و با اینکارش ثابت کرد که هجمه دشمن هیچ اثری ندارد.

سردار سلامی هم درباره او گفت: شهید حسین‌پور، سپه سالار عرصه نبرد و فرمانده نابغه‌ای بود و شخصیتی با ایمان، شجاع و افسانه ای داشت. سردار هامون محمدی فرمانده سابق سپاه قدس گیلان هم تصریح کرد: او [مرتضی حسین‌پور]، تکرار شخصیت‌هایی چون شهید «املاکی» و «خوش سیرت» و «اصغری خواه» بود. یکی از همرزمان شهید نیز درباره رشادت‌هایش یادآور شد: عراقی‌ها به شجاعان عرصه‌های جنگ «بطل» می‌گویند و به حسین «بطل‌الابطال» می‌گویند.

«ابوحسین» فرمانده عملیات کتائب سیدالشهدا(س) و از نیروهای عراقی که ماه‌ها در کنار مرتضی حسین‌پور به جهاد پرداخته، نیز ویژگی بارز مرتضی را علاوه بر حضور در خط مقدم عملیات شناسایی و ارزیابی عملیات‌ها از نزدیک، صبر و تواضع و حسن خلق‌اش می‌داند و می‌گوید: «هیچ روزی حسین را درهم ندیدم، حتی در مناطق سخت عملیاتی هم لبخند از لبانش دور نمی‌شد.»

 

 

یادبودها

23 شهریور 1396: مراسم اربعين شهيد مرتضي حسين پورشلماني (حسين قمي) و بزرگداشت شهداي مدافع حرم شهيدان محسن حججي و محمد تاجبخش در مجتمع فرهنگي سيدالشهداء(ع) برگزار شد. در اين مراسم، حمیدرضا مقدم‌فر مشاور رسانه‌ای و فرهنگی فرمانده کل سپاه، ابوآلاء دبيرکل کتائب سيدالشهداي عراق، محمد کعبي و ابوالفضل فرهادي از همرزمان شهید به ذکر نکات و خاطراتی درباره این شهیدان پرداختند.

30 شهریور 1396: مراسم چهلمین روز شهادت مرتضی حسین‌پور، با حضور سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه، شیخ اکرم الکعبی دبیرکل جنبش نجبا و رزمندگانی از سوریه، عراق و لبنان در شلمان برگزار شد.

17 مرداد 1397: مراسم نخستین سالگرد شهادت «مرتضی حسین پور شلمانی» با حضور سردار حسین سلامی، جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران در گلزار شهدای شهر شلمان برگزار شد.

 

گاهشمار

30 شهریور 1364 تولد در روستای شلمان لنگرود

1367 عزیمت خانواده به شهر قم جهت ادامه تحصیل پدر

1383 ورود به دانشکده امام علی(ع) نیروی قدس سپاه

1385 همکاری با نیروهای عراقی علیه اشغالگران آمریکایی

1392 حضور در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) در منطقه زینبیه

خرداد 1393 حضور در کمربند امنیتی بغداد به همراه سردار قاسم سلیمانی پس از حملات نیروهای داعش به عراق

23 بهمن 1393 برگزاری مراسم ازدواج

اسفند 1393 حضور در عملیات‌های آزادسازی شهرهای اطراف سامرا در سمت فرمانده محور

اردیبهشت 1394 حضور در عملیات آزادسازی شهر راهبردی بیجی

1394 شرکت در عملیات محرم، آزادسازی مناطق اطراف حلب

دی 1395 انتخاب به عنوان فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون

16 مرداد 1396 فرماندهی نیروهای حیدریون و مقاومت در برابر حمله گسترده داعش و شهادت

19 مرداد تشییع و تدفین پیکر شهید در گلزار شهدای شلمان

22آذر 1396 تولد علی تنها فرزند شهید

 

 


منابع:

سخنان محمد حسین‌پور در مستند «فرمانده حسین»، تولید شده در مرکز سیمای استان گیلان.

سخنان محمد حسین‌پور پدر شهید مرتضی حسین‌پور در مستند «روایت نصر».

یادداشتی به قلم یکی از هم رزمانِ شهید، منتشر شده در خبرگزاری تسنیم.

مصاحبه محمد صالحی همرزم شهید مرتضی حسین‌پور با خبرگزاری تسنیم.

سخنان ابوآلا الولائی دبیر کل کتائب سیدالشهدا(س) در مستند «روایت نصر».

سخنان «ابوحسین» فرمانده عملیات کتائب سیدالشهدا(س) در مستند «روایت نصر».

سخنان مادر شهید مرتضی حسین‌پور، در مستند «روایت نصر».

مصاحبه محمد حسین‌پور پدر شهید مرتضی حسین‌پور با روزنامه جام جم.

یادداشت شهاب الدین واجدی درباره سردار جعفری در اتاق عملیات آزادسازی محور بلد- سامرا.

مصاحبه برادر شهید حیدر جنتی با خبرگزاری دفاع پرس.

مصاحبه روزنامه جوان با فاطمه کاظمی، همسر شهید مرتضی حسین‌پور.

یادداشت سعدالله زراعی و خاطرات و نکاتی درباره شهید در روزنامه کیهان.

مصاحبه سید رضا حسینی همرزم شهید مرتضی حسین پور با خبرگزاری تسنیم.

راویت خانم مینایی خبرنگار روزنامه جام‌جم از گلایه‌های پدر شهید مرتضی حسین‌پور.

سخنرانی سردار سلیمانی در مراسم یادبودچهلمین روز شهادت شهید مرتضی حسین‌پور.

سخنرانی سردار سلامی در مراسم اولین سالگرد شهادت شهید مرتضی حسین‌پور.

مستند کسرالحدود (شکست مرزها) به کارگردانی وحید فراهانی.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

مرتضی حسین‌پور شلمانی، روز 30 شهریور 1364 در روستای شلمانِ لنگرود به دنیا آمد. پدر او از پاسداران انقلاب اسلامی و رزمندگان جنگ تحمیلی و مادرش نیز معلم بود. مرتضی حسین‌پور دوره ابتدایی و راهنمایی را در قم گذراند و دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک در همین شهر به پایان رساند. او سال 1383 در کنکور سراسری دانشگاه‌ها شرکت کرد و با وجود قبولی در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه آزاد ساوه در دانشکده امام علی(ع) نیروی قدس سپاه پاسداران به تحصیل پرداخت.

اولین تجربیات جهادی مرتضی حسین‌پور در همان سال‌های تحصیل در دانشکده با حضور در مرزهای غربی کشور در استان ایلام اتفاق افتاد. او نام جهادیِ «حسین قمی» را برای خود برگزید. مرتضی حسین‌پور پاییز سال 1392 برای اولین بار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه «سیده زینب» در ریف جنوبی دمشق بود. سال 1393 با هجوم نیروهای داعش به عراق مرتضی حسین‌پور، جزو اولین نیروهایی بود که همراه سردار قاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون از شهر مانع پیشروی نیروهای تکفیری شوند. شهید حسین‌پور که از فرماندهان این عملیات بود، در جریان آن مجروح شد. او به دستور حاج قاسم سلیمانی برای طی دوره درمان به تهران منتقل شد. او سپس، مسئولیت پدافند سامرا را بر عهده گرفت. حسین‌پور از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی بیجی بود و در جریان آن با جراحتی سخت مواجه شد. او در اکثر عملیات‌های جبهه مقاومت در عراق حضور داشت. وی از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی جاده بلد، اسحاقی، سامرا، الدور، علم، تکریت، بیجی و ارتفاعات مکحول در عراق بود.

سال 1394 دوباره به سوریه رفت و در عملیات آزادسازی حلب و مناطق اطراف آن مشارکت کرد. مرتضی حسین پور دی 1395 و پس از محمد جنتی فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون را برعهده گرفت وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. بعد از استقرار نیروهای جبهه مقاومت در منطقه مرزی در مجاورت استان‌های الانبار عراق و دیرالزور و سوریه، نیروهای داعش، با پشتیبانی اطلاعاتی نیروهای آمریکایی، روز دوشنبه 16 مرداد 1396 با اطلاع از اینکه توان عملیاتی یکی از پایگاه‌های جبهه مقاومت در حال بازسازی است، حمله سنگینی را به مقر اصلی کتائب سیدالشهدا و دو مقر تاکتیکی شروع کردند. تصمیمات فرمانده عملیات حیدریون موجب دفع حمله داعش و حفظ پایگاه‌ها شد. اصابت ترکش نارنجک به پهلوی مرتضی حسین‌پور حین فرماندهی نیروها، موجب زخمی شدنش شد. او پس از عقب‌نشینی نیروهای داعشی به بیمارستان صحرایی، منتقل، اما به دلیل خون‌ریزی شدید و ورود خون به ریه‌اش، به شهادت رسید.

 

 

تحصیلات

مرتضی حسین‌پور دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را در قم گذراند و دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک در همین شهر به پایان رساند. به گفته خواهرش، او دارای هوش بالا، حافظه قوی و توانایی زیاد در حل معادلات ریاضی بود، مادرش نیز به یاد می‌آورد که بارها در مسابقات علمی موفق به کسب رتبه شد.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

 

حیات سیاسی اجتماعی

مرتضی حسین‌پور در نوجوانی عضو پایگاه بسیج امام علی(ع) در محله نیروگاه قم شد وی که در سال 1383 در کنکور سراسری دانشگاه‌ها شرکت کرده بود با وجود قبولی در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه آزاد ساوه و مخالفت خانواده برای پیوستن به سپاه، مرتضی حسین‌پور به دلیل علاقه به فعالیت‌های جهادی و نظامی به عضویت نیروی قدس سپاه پاسداران درآمد و در دانشکده امام علی(ع) به تحصیل پرداخت. علاقه به فعالیت‌های نظامی باعث شد او که بعد از اتمام دوره دانشکده و تقسیم نیروها در بخش اداری مشغول به کار شده بود درخواست تغییر محل خدمتش را بدهد. مرتضی حسین‌پور نام جهادیِ «حسین قمی» را برای خود برگزید؛ او نام «حسین» را برای عرض ارادات به پیشگاه امام حسین(ع) و «قمی» را به جهت علاقه به شهر مقدس قم و حضرت معصومه(ع) انتخاب کرد.

بنا بر گفته «ابوآلا الولائی» دبیر کل کتائب سیدالشهدا(ع) عراق اولین تجربیات جهادی مرتضی همزمان با روزهای تحصیل در دانشکده با حضور در مرزهای عراق اتفاق افتاد، او تاریخ آشنایی‌اش با مرتضی را سال 2004 میلادی(1383) می‌داند و او را جوانی برومند توصیف می‌کند که از طریق همزیستی با گردان‌های مقاومت عراقی و پشتیبانی از آنها در مرز، مشغول فراگیری زبان عربی بود. بنابر گفته مادر مرتضی ، اولین ماموریت او حضور در مرزهای استان ایلام بود.

محمد حسین‌پور، پدر مرتضی که خود از کارکنان دانشکده امام علی(ع) بوده، حضور او در کنار گروه‌های عراقی را پس از اتمام دوره کاردانی در سال 1385 عنوان می‌کند. او تاکید می‌کند که حضور داوطلبانه مرتضی و دوستان هم دوره‌اش در آن سال موجب تعطیل شدن مقطع کارشناسی دانشکده شد.

 

 

زندگی شخصی

مرتضی حسین‌پور سال 1387، به خواستگاری فاطمه کاظمی رفت. برادر فاطمه کاظمی از هم دوره‌ای‌ها مرتضی در دانشکده امام علی (ع) و از دوستان صمیمی او بود. پدر او، سردار احمد کاظمی هم از رزمندگان قدیمی کوهدشتی و فرمانده تیپ یک روح الله لشکر 17 علی بن ابیطالب بود. آنگونه که فاطمه کاظمی در مصاحبه با روزنامه جوان شرح داده است، این خواستگاری تا سال 1393 هر سه ماه یکبار تکرار شد و هر بار هم جواب آن «نه» بود. او علت مخالفتش را تجربه سخت زندگی با نظامیان می‌داند. در نهایت مرتضی حسین‌پور و فاطمه کاظمی روز اول خرداد 1393 به عقد ازدواج یکدیگر درآمدند. فاطمه کاظمی دلیل رضایت دادن به این ازدواج بعد از بارها خواستگاری را درک علاقه زیاد مرتضی به خودش در جلسه‌ای رودررو و پذیرش شروط گوناگونش عنوان می‌کند. مرتضی حسین‌پور سه روز بعد از برگزاری مراسم عقدش دوباره راهی ماموریت شد. 8 ماه بعد در روز 23 بهمن در دوره استراحت یکی از مجروحیت‌های او، مراسم ازدواج آنها برگزار شد. او پس از ازدواج در شهرک شهید الماسی تهران ساکن شد. به گفته فاطمه کاظمی، مرتضی بیشتر زمان 3 سال زندگی مشترک خود را در ماموریت‌های برون مرزی به سر برد.

 

 

شهید و مسئله سوریه

مرتضی حسین‌پور (حسین قمی) پاییز سال 1392 برای اولین بار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه «سیده زینب» در ریف جنوبی دمشق بود؛ در زمانیکه اکثر مناطق حومه دمشق به دست گروه‌های معارض مسلح افتاده بود و نبردها به ورودی‌های شهر دمشق رسیده بود.

حسین قمی که به اذعان همرزمانش از نبوغ نظامی بالایی برخوردار بود، خیلی زود به عنوان یکی از فرماندهان محورهای عملیاتی در جبهه «غوطه شرقی» دمشق شناخته شد. در همان منطقه دو تن از دوستانش به شهادت رسیدند؛ بعدازظهر روز ۲۹ دی، دوست و همرزم مرتضی «محمودرضا بیضایی» که از سال 1390 با نام جهادی «حسین نصرتی» در جبهه‌های جنگ سوریه حاضر بود، درحالی‌که فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت، بر اثر اصابت ترکش‌های یک تله انفجاری به شهادت رسید. دو روز بعد هم همرزم دیگر او، «اکبر شهریاری» حین مبارزه با تکفیری‌ها در حومه دمشق شهید شد. با تلاش رزمندگان جبهه مقاومت، شامل ارتش سوریه، رزمندگان عراقی و نیروهای حزب‌الله لبنان و نیز مستشاران ایرانی، تامین امنیت منطقه پیرامونی حرم حضرت زینب(س) و شهرک سیده زینب با مشکلات کمتری مواجه شد و میزان حملات خمپاره‌ای دشمن به مناطق اطراف حرم نیز کاسته شد اما درگیری‌ها در این منطقه ادامه داشت.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

بعد از جدی شدن حضور داعش در عراق، مرتضی حسین‌پور، جزو اولین نیروهای ایرانی بود که همراه سردار قاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون شهر، مانع پیشروی نیروهای تکفیری شود. گروه‌های جهادی عراقی با همراهی ایرانی‌ها شروع به مقابله با داعش و عقب راندن آنها کردند. با سرعت عمل نیروهای جبهه مقاومت، امنیت مناطق اطراف بغداد تامین شد. سپس نیروها برای آزادسازی سایر مناطق تحت کنترل داعش و جلوگیری از تخریب اماکن مذهبی به حرکت درآمدند.

روز ۱۶ خرداد ۱۳۹۳ حمله‌ای از سوی نیروهای داعش به شهر سامرا و به قصد تخریب حرم عسکریین صورت گرفت. آنها توانستند تا 800 متری حرم هم پیش‌روی کنند. این حمله در نهایت با مقاومت مردم و نیروهای امنیتی عراق خنثی شده بود. در ادامه پاکسازی مناطق اطراف شهر سامرا، عملیات آزادسازی شهرهای استان «صلاح‌الدین» و محور بلد - سامرا در دستور کار قرار گرفت. اهمیت آزادسازی محور بلد – سامرا، تا آن اندازه بود که فرمانده کل سپاه سردار محمدعلی جعفری در زمستان ۱۳۹۳، شخصا در اتاق نقشه مرکز فرماندهی و قرارگاه نیروهای حشدالشعبی در فرمانداری بلد حاضر شد و از نزدیک در جریان تلاش نیروهای جبهه مقاومت برای آزادسازی این منطقه قرار گرفت. مرتضی حسین‌پور هم از فرماندهان این عملیات بود و در جریان آن مجروح شد. او به دستور حاج قاسم سلیمانی برای طی دوره درمان به تهران منتقل شد. حسین قمی پس از یازگشت دوباره به عراق، مسئولیت پدافند سامرا را بر عهده گرفت. آنطور که خودش برای یکی از همرزمانش تعریف کرده است، در زمان حضور در سامرا، پس از حضور در خط مقدم درگیری، هر شب را کنار ضریح امامین عسکریین به سر می‌برد. او به یکی از دوستانش گفته بود: تا وقتی حرم حضرت را با خمپاره می‌زنند، سنگر من در حرم است. مرتضی کمربند دفاعی سامرا را در مدت کوتاهی طراحی کرد. او با استفاده از نقشه‌های هوایی، تسلط زیادی بر مناطق مختلف سامرا و نقاط حضور عناصر داعشی پیدا کرد، امری که موجب تعجب افراد بومی شده بود. به اذعان همرزمانش در مدت حضور مرتضی حسین‌پور در سامرا امنیت منطقه به خوبی تامین شده بود.

بیستم دی ماه 1393 مهدی نوروزی که لقب «شیر سامرا» را به او داده بودند در منطقه «العوینات» در حومه سامرا به شهادت رسید. مرتضی حسین‌پور هم علاقه زیادی به مهدی نوروزی داشت. او بعد از شنیدن خبر شهادت مهدی نورزوی آرزو کرده بود، که ای کاش من 10 نیرو مثل ایشان داشتم.

عملیات نیروهای جبهه مقاومت برای برقراری امنیت در استان صلاح‌الدین با آزادسازی منطقه «الدور» ادامه یافت؛ روز 16 اسفندماه 1393 هادی العامری، رئیس سازمان بدر- یکی از گروه های شرکت کننده در بسیج مردمی- خبر آزادسازی منطقه الدور در جنوب شهر تکریت را اعلام کرد. بنا بر گفته‌های همرزمان مرتضی حسین‌پور، او در آزادسازی منطقه الدور و سپس شهر مهم و استراتژیک بیجی نیز در کنار رزمندگان عراقی حضوری تعیین کننده داشت. عملیات آزادسازی بیجی از دو محور پیگیری شد؛ محور اول از روستای المحزن آغاز و تا مناطق المزرعه و البعیجی و محور دوم از منطقه المزرعه تا پل هوندای و تپه ابوجراد و پالایشگاه بیجی را در برگرفت. به گفته دبیر کل کتائب سیدالشهدا(س)، رزمندگان عراقی در منطقه «تله و جراد»، فقط در طول یک هفته با 58 ماشین بمب‌گذاری شده مواجه شدند. مرتضی حسین‌پور که از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی بیجی بود، در جریان آن با جراحتی سخت مواجه شد. او بعد از مجروحیت هم در کنار رزمندگان باقی ماند و رزمندگان کتائب سیدالشهدا(س) پس از شدید شدن خونریزی‌اش، او را به بیمارستان حشدالشعبی منتقل کردند.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

عملیات جبهه مقاومت در بازپس‌گیری شهر و پالایشگاه بیجی با موفقیت انجام شد. سایت صدای آمریکا روز دوم خرداد 1394 نوشت: «گزارش‌ها حاکی از این است که ایران با نیروی عملیاتی نظامی و تجهیزات و سلاح‌های سنگین در حمایت از پیشروی ارتش عراق به سمت بیجی و پس گرفتن پالایشگاه از داعش، در این عملیات حضور پررنگی دارد. دو مقام پنتاگون روز جمعه دوم خرداد بدون ذکر نامشان گفتند که نیروی نظامی ایران در روزهای اخیر در هماهنگی با شبه نظامیان شیعه در عراق در عملیات نیروهای امنیتی آن کشور برای باز پس‌گیری شهر بیجی، محل بزرگترین پالایشگاه نفتی در عراق وارد عمل شده است.»

مرتضی حسین‌پور در اکثر عملیات‌های جبهه مقاومت در عراق حضور داشت. به گفته یکی از همرزمانش، او از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی جاده بلد، اسحاقی، سامرا، الدور، علم، تکریت، بیجی و ارتفاعات مکحول در عراق بود.

 

 

حضور مجدد در سوریه

با تثبیت اوضاع در عراق بار دیگر توجه اصلی نیروهای جبهه مقاومت متوجه سوریه شد. عملیات آزادسازی منطقه استراتژیک حلب در سال 1394 در قالب عملیات محرم آغاز شد، جنگی که از آن با عنوان «مادر جنگ‌ها» یاد می‌شد. گفته‌های یکی از همرزمان مرتضی حاکی از نقش پررنگ او در این عملیات است.

 

 

فرماندهی عملیات قرارگاه حیدریون

مرتضی حسین‌پور در دی 1395 و پس از محمد جنتی فرماندهی عملیات «قرارگاه حیدریون» را برعهده گرفت وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. او توانایی خوبی در صحبت کردن به زبان عربی با لهجه‌های مختلف و برقراری ارتباط مناسب با رزمندگان عراقی داشت. آنطور که پدرش می‌گوید او زبان عربی را به سه لهجه سوری، عراقی و لبنانی آنچنان با تسلط صحبت می‌کرد که افراد بومی متوجه غیر عرب بودن او نمی شدند. مرتضی حتی به زبان کردی نیز تسلط داشت و با اکراد به راحتی صحبت می‌کرد. او به دلیل ماه‌ها حضور در عراق و جنگیدن در کنار نیروهای عراقی، شناخت خوبی از روحیات آنها داشت. آخرین جبهه حضور مرتضی پیش از حضور در منطقه بادیه الشام حضور در منطقه حلب بود.

 

 

مجروحیت‌ها

محمد حسین‌پور، پدر مرتضی تعداد دفعات مجروحیت او در طول 4 سال حضور در عراق و سوریه را 6 بار اعلام می‌کند و می‌گوید: «مرتضی 6 بار مجروح شد که 4 بار آن تا حد شهادت بود. یکبار گلوله به ران پایش اصابت کرد و از آن طرف خارج شد، بار دیگر در عراق مجروح شد و شکمش پاره شده بود ولی خانواده متوجه مجروح شدنش نشدند.» یک بار صورتش، دوبار کتفش. دوبار دچار موج گرفتگی شد و ابدا به ما نگفت که مجروح شده. البته من خودم چون در تشکیلات بودم باخبر می‌شدم. اما مرتضی حرفی به ما نمی‌زد. او چهار ماه پیش از شهادت و در جریان یک عملیات در سوریه به شدت مجروح ‌شد. به گفته همسرش پاهایش لت و پار و صورتش پر از ترکش ‌شد و او بی‌اعتنا به جراحت‌ها به کار خود در سوریه و در شرایط سخت ادامه داد.»

 

 

شهادت

پس از موفقیت‌های بزرگ جبهه مقاومت در عراق و سوریه، آزادی دیرالزور در دستور کار آنها قرار گرفت، انزوای داعش در صحرای شام، مقدمه این آزادسازی محسوب می‌شد. کنترل منطقه مرزی بین عراق و سوریه به نیروهای قرارگاه حیدریون سپرده شد.

با تسلط بر این سرزمین راه پشتیبانی نیروهای داعش از عراق و سوریه قطع می‌شد. برای دست‌یابی به این هدف جاده مرزی دمشق - بغداد یک شاخص محسوب می‌شد. تاکتیک جبهه مقاومت در این منطقه، احداث پایگاه‌های پر تعدادی بود که با نظم دقیق در ارتباط عملیاتی با یکدیگر بودند. با پیشروی نیروهای مقاومت، آمریکایی‌ها که به بهانه حفاظت از مرز اردن و پایگاهایشان در خاک این کشور در منطقه حاضر بودند و از پایان رسیدن کار داعش احساس خطر می‌کردند به نیروهای کتائب سیدالشهدا(س) حمله هوایی کردند و واحدهای مهندسی مجاهدین حیدریون که در حال احداث خاکریز برای مقابله با حملات انتحاری بودند هم مورد هدف هواپیماهای آمریکایی قرار گرفتند. نیروهای آمریکایی همچنین با پروازهای شناسایی تلاش کردند از کوچکترین فرصتی برای ضربه زدن به نیروهای مقاومت استفاده کنند. این فرصت‌ها در فواصل تعویض نیروها، تعمیر تجهیزات یا زمانی که اجتماع نیروهای برای انجام عملیاتی خاص از تراکم آنها در منطقه‌ای دیگر می‌کاست به وجود می‌آمد. این منطقه توسط پهپادهای آمریکایی به دقت رصد می‌شد و این اطلاعات در اختیار داعش قرار می‌گرفت.

منطقه «جمونه» در مرز عراق و سوریه مرکز حضور نیروهای مقاومت بود. اخبار و شواهدی مبنی بر حمله قریب‌الوقوع داعش رسیده بود و با توجه به تهدیدهای موجود، مرتضی حسین پور فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون، شب 15 مرداد را با حضور در یکی از پایگاه‌های نیروی کتائب سیدالشهدا(س) به توجیه نیروها در برابر حمله احتمالی پرداخت. او با پیشبینی حمله روز بعد نیروهای داعش، برخلاف رویه موجود، شب را در همان پایگاه در خط مقدم ‌به سر برد. آنطور که همرزمانش نقل کرده‌اند او در ساعات نیمه شب شخصا به حفر خاکریز با بلدوزر پرداخت. او با اطلاع از تاکتیک‌های عملیاتی داعش علاوه بر خاکریز اصلی، خاکریز دیگری به شکل نعل اسبی احداث کرد تا هنگام حمله انتحاری نیروهای داعش به خاکریز اول، نیروهایش را به آن خاکریز منتقل نماید.

نیروهای داعش، سحرگاه روز دوشنبه 16 مرداد با اطلاع از اینکه توان عملیاتی یکی از پایگاه‌های جبهه مقاومت در حال بازسازی است، حمله سنگینی را به مقر اصلی کتائب سیدالشهدا و دو مقر تاکتیکی شروع کردند. این مجموعه با فاصله 1500 متری از یکدیگر قرار داشت. در مقر اصلی علاوه بر مرتضی حسین‌پور، محسن حججی و محمد تاجبخش، 11 نیروی ایرانی دیگر به همراه رزمندگان کتائب سیدالشهدا(س) حضور داشتند. نیروهای مهاجم بعد از منفجر شدن عوامل انتحاری هر سه مقر مذکور را با اسلحه 23 میلیمتری زیر آتش سنگین گرفتند. نیروهای مستقر در این پایگاه‌ها که امکان نزدیک شدن به خودروهای خود را نداشتند، با سلاح‌های سبک اقدام به مقاومت کردند. نیروهای مهاجم با 50 ماشین مجهز به سلاح کالیبر 23، کالیبر 14، توپ اس‌پی‌جی، انواع و اقسام نارنجک و دوشکا و تیربار، کلاش و 200 نیروی پیاده و دو ماشین انتحاری به پایگاه اصلی حمله کردند. با انفجار ماشین انتحاری اول، تعدادی از نیروهای عراقی به شهادت رسیدند و محسن حججی از نیروهای ایرانی مستقر در پایگاه هم مجروح شد. بلافاصله با دستور مرتضی حسین پور (حسین قمی) همه نیرو‌ها به همراه مجروحان از خاکریز اول به سمت خاکریز دوم عقب‌نشینی کردند. محسن حججی به دلیل انفجار اول دچار جراحت و بیهوشی عمیق شده بود و رزمندگان حین عقب‌نشینی، متوجه زنده بودن وی نشدند. با ادامه درگیری و عقب‌نشینی نیروهای مقاومت به خاکریز سوم (نعل اسبی)، نیروهای داعش دومین خودروی انتحاری را هم وارد صحنه کردند، با انفجار ماشین دوم محسن حججی به هوش آمده و توسط نیروهای داعشی اسیر شد. این عقب‌نشینی تاکتیکی، موجب نجات جان عمده رزمندگان حاضر در صحنه شد. در این منطقه 130 نیروی مجاهد عراقی حضور داشتند که حدود 87 نفر آنها از حمله نجات یافتند. از میان 13 نیروی ایرانی هم تنها محمد تاجبخش در همان صحنه شهید شد و محسن حججی هم بعد از اسارت به شهادت رسید.

این حمله حدودا از ساعت چهار تا هشت صبح ادامه پیدا کرد، بر اساس تصاویر ویدیوئی موجود، مرتضی حسین‌پور در تمامی این ساعات با شجاعت به هدایت نیروها پرداخت. پرتاب یک نارنجک به این سوی خاکریز باعث اصابت ترکش کوچکی به مرتضی و زخمی شدن او ‌شد. نبود امکانات و وسایل نقلیه امدادی، موجب تشدید خونریزی و ورود خون به ریه او شد. به گفته همرزمانش، او در همانجا چند باری از حال ‌رفت و باز به هوش ‌آمد، اما در همان شرایط هم نیروهایش را فرماندهی می‌کرد، مثلا به نیروها می‌گفت تیرها را مدیریت کنند و هدر ندهند و یا از فلان موضع شلیک کنند.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

با روشن شدن هوا و عقب‌نشینی نیروهای داعش، نیروهای امدادی به منطقه اعزام شدند. آنها مرتضی حسین‌پور را که هنوز زنده بود به بیمارستان صحرایی در 70 کیلومتری منطقه نبرد، منتقل کردند، اما خونریزی شدید باعث شد او در همانجا به شهادت برسد. آنطور که فاطمه کاظمی همسر مرتضی حسین‌پور گفته است، او بیش از آنکه به فکر شهادت باشد به فکر انجام وظیفه بود و حتی وصیتنامه‌ای ننوشت. فاطمه کاظمی تاکید دارد که همسرش پس از مجروحیت با اعلام اینکه گروه خونی من «ب مثبت» است، از نیروهایش خواسته بین دنده سه و چهار‌ش را سوراخ کنند، تا خون از ریه او خارج شود اما این به دلیل نبود امکانات این امر ممکن نشده است.

 

 

پس از شهادت

در تاریخ 18 مرداد 1396، پیکر سرهنگ پاسدار مرتضی حسین‌پور شلمانی روی دستان همرزمانش در شهرک شهید الماسی تهران تشییع شد و فردای آن روز پیکرش از مقابل سپاه ناحیه لنگرود به سمت زادگاهش در شلمان تشییع و درگلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.

با توجه به پخش عکس‌ها و تصاویر اسارت محسن حججی توسط داعش و راه افتادن موجی از احساسات نسبت به شهادت مظلومانه او در فضای مجازی، خبر مربوط به شهادت مرتضی حسین‌پور در روزهای ابتدایی در لابه‌لای اخبار مربوط به شهید محسن حججی گم شد، اتفاقی که موجب گلایه پدر شهید نیز شد. سپاه پاسداران کوشید با برگزاری مراسم‌های یادبود گوناگون و حضور فرماندهان عالی از جمله سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران و دادن لقب «فرمانده حججی» شخصیت او را به جامعه معرفی کند.

در مراسم یادبود چهلمین روز شهادت مرتضی حسین پور (حسین قمی) فرماندهان و رزمندگانی از کشورهای عراق، سوریه و لبنان حضور داشتند، مراسمی که به شکل زنده از شبکه 3سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. سرلشکر قاسم سلیمانی در این مراسم قول انتقام‌گیری از خون شهید حججی و مرتضی حسین‌پور را داد و اعلام کرد: «نابودی داعش نزدیک است و تا دو ماه دیگر نابودی این شجره خبیثه را جشن می‌گیریم و ایران و روسیه و سوریه و عراق باید این جشن را برپا کنند.»

سرلشکر جعفری فرمانده وقت‌کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به‌پاس رشادت‌های شهید مرتضی حسین‌پور شلمانی، در پیامی این شهید مدافع حرم گیلانی را به‌عنوان شهید نمونه کشور در سال 97 معرفی کرد.

چهار مستند «فرمانده حسین»، «روایت نصر»، «مردی با آرزوهای بزرگ» و «کسرالحدود» پیرامون شخصیت و مبارزات شهید مرتضی حسین‌پور تولید و از شبکه‌های سراسری سیما پخش شده است.

علی تنها فرزند مرتضی حسین‌پور، 4 ماه پس از شهادتش روز 22 آذر 1396 به دنیا آمد.

 

 

در نگاه دیگران

سردار قاسم سلیمانی در مراسم یادبود چهلمین روز شهادت مرتضی حسین‌پور گفت: وقتی شهید حججی به شهادت رسید پیامی صادر کردم و در آن تاکید کردم تا سه ماه دیگر ریشه داعش را می‌خشکانیم الان هم می‌گویم نابودی داعش نزدیک است و تا دو ماه دیگر نابودی این شجره خبیثه را جشن می‌گیریم و ایران و روسیه و سوریه و عراق باید این جشن را برپا کنند. سردار قاسم سلیمانی در این مراسم به ویژگی‌های شهید حسین قمی اشاره کرد و افزود: این جوان سن زیادی نداشت، اما با سن کمش توانست تاثیر شگرفی داشته باشد، وی به حرمت حضرت معصومه (س) فامیلی قمی را برای خودش انتخاب کرد. مجاهدانی که از عراق، سوریه و لبنان در مراسم امروز آمده‌اند نشانه ریشه دواندن محبت این شهید در قلب‌های مجاهدین منطقه و عالم است.

فرمانده نیروی سپاه قدس کشور همچنین با اشاره به اینکه شخصیت انسان‌ها در سختی‌ها و بحران نمایان می‌شود، گفت: شهید حسین قمی یکی از انسان‌هایی بود که توانست در سختی‌ها و بحران‌ها مدیریت کند و باعث نجات بیش از ۱۰۰ نفر شود و با اینکارش ثابت کرد که هجمه دشمن هیچ اثری ندارد.

سردار سلامی هم درباره او گفت: شهید حسین‌پور، سپه سالار عرصه نبرد و فرمانده نابغه‌ای بود و شخصیتی با ایمان، شجاع و افسانه ای داشت. سردار هامون محمدی فرمانده سابق سپاه قدس گیلان هم تصریح کرد: او [مرتضی حسین‌پور]، تکرار شخصیت‌هایی چون شهید «املاکی» و «خوش سیرت» و «اصغری خواه» بود. یکی از همرزمان شهید نیز درباره رشادت‌هایش یادآور شد: عراقی‌ها به شجاعان عرصه‌های جنگ «بطل» می‌گویند و به حسین «بطل‌الابطال» می‌گویند.

«ابوحسین» فرمانده عملیات کتائب سیدالشهدا(س) و از نیروهای عراقی که ماه‌ها در کنار مرتضی حسین‌پور به جهاد پرداخته، نیز ویژگی بارز مرتضی را علاوه بر حضور در خط مقدم عملیات شناسایی و ارزیابی عملیات‌ها از نزدیک، صبر و تواضع و حسن خلق‌اش می‌داند و می‌گوید: «هیچ روزی حسین را درهم ندیدم، حتی در مناطق سخت عملیاتی هم لبخند از لبانش دور نمی‌شد.»

 

 

یادبودها

23 شهریور 1396: مراسم اربعين شهيد مرتضي حسين پورشلماني (حسين قمي) و بزرگداشت شهداي مدافع حرم شهيدان محسن حججي و محمد تاجبخش در مجتمع فرهنگي سيدالشهداء(ع) برگزار شد. در اين مراسم، حمیدرضا مقدم‌فر مشاور رسانه‌ای و فرهنگی فرمانده کل سپاه، ابوآلاء دبيرکل کتائب سيدالشهداي عراق، محمد کعبي و ابوالفضل فرهادي از همرزمان شهید به ذکر نکات و خاطراتی درباره این شهیدان پرداختند.

30 شهریور 1396: مراسم چهلمین روز شهادت مرتضی حسین‌پور، با حضور سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه، شیخ اکرم الکعبی دبیرکل جنبش نجبا و رزمندگانی از سوریه، عراق و لبنان در شلمان برگزار شد.

17 مرداد 1397: مراسم نخستین سالگرد شهادت «مرتضی حسین پور شلمانی» با حضور سردار حسین سلامی، جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران در گلزار شهدای شهر شلمان برگزار شد.

 

گاهشمار

30 شهریور 1364 تولد در روستای شلمان لنگرود

1367 عزیمت خانواده به شهر قم جهت ادامه تحصیل پدر

1383 ورود به دانشکده امام علی(ع) نیروی قدس سپاه

1385 همکاری با نیروهای عراقی علیه اشغالگران آمریکایی

1392 حضور در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) در منطقه زینبیه

خرداد 1393 حضور در کمربند امنیتی بغداد به همراه سردار قاسم سلیمانی پس از حملات نیروهای داعش به عراق

23 بهمن 1393 برگزاری مراسم ازدواج

اسفند 1393 حضور در عملیات‌های آزادسازی شهرهای اطراف سامرا در سمت فرمانده محور

اردیبهشت 1394 حضور در عملیات آزادسازی شهر راهبردی بیجی

1394 شرکت در عملیات محرم، آزادسازی مناطق اطراف حلب

دی 1395 انتخاب به عنوان فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون

16 مرداد 1396 فرماندهی نیروهای حیدریون و مقاومت در برابر حمله گسترده داعش و شهادت

19 مرداد تشییع و تدفین پیکر شهید در گلزار شهدای شلمان

22آذر 1396 تولد علی تنها فرزند شهید

 

 


منابع:

سخنان محمد حسین‌پور در مستند «فرمانده حسین»، تولید شده در مرکز سیمای استان گیلان.

سخنان محمد حسین‌پور پدر شهید مرتضی حسین‌پور در مستند «روایت نصر».

یادداشتی به قلم یکی از هم رزمانِ شهید، منتشر شده در خبرگزاری تسنیم.

مصاحبه محمد صالحی همرزم شهید مرتضی حسین‌پور با خبرگزاری تسنیم.

سخنان ابوآلا الولائی دبیر کل کتائب سیدالشهدا(س) در مستند «روایت نصر».

سخنان «ابوحسین» فرمانده عملیات کتائب سیدالشهدا(س) در مستند «روایت نصر».

سخنان مادر شهید مرتضی حسین‌پور، در مستند «روایت نصر».

مصاحبه محمد حسین‌پور پدر شهید مرتضی حسین‌پور با روزنامه جام جم.

یادداشت شهاب الدین واجدی درباره سردار جعفری در اتاق عملیات آزادسازی محور بلد- سامرا.

مصاحبه برادر شهید حیدر جنتی با خبرگزاری دفاع پرس.

مصاحبه روزنامه جوان با فاطمه کاظمی، همسر شهید مرتضی حسین‌پور.

یادداشت سعدالله زراعی و خاطرات و نکاتی درباره شهید در روزنامه کیهان.

مصاحبه سید رضا حسینی همرزم شهید مرتضی حسین پور با خبرگزاری تسنیم.

راویت خانم مینایی خبرنگار روزنامه جام‌جم از گلایه‌های پدر شهید مرتضی حسین‌پور.

سخنرانی سردار سلیمانی در مراسم یادبودچهلمین روز شهادت شهید مرتضی حسین‌پور.

سخنرانی سردار سلامی در مراسم اولین سالگرد شهادت شهید مرتضی حسین‌پور.

مستند کسرالحدود (شکست مرزها) به کارگردانی وحید فراهانی.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

مرتضی حسین‌پور شلمانی، روز 30 شهریور 1364 در روستای شلمانِ لنگرود به دنیا آمد. پدر او از پاسداران انقلاب اسلامی و رزمندگان جنگ تحمیلی و مادرش نیز معلم بود. مرتضی حسین‌پور دوره ابتدایی و راهنمایی را در قم گذراند و دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک در همین شهر به پایان رساند. او سال 1383 در کنکور سراسری دانشگاه‌ها شرکت کرد و با وجود قبولی در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه آزاد ساوه در دانشکده امام علی(ع) نیروی قدس سپاه پاسداران به تحصیل پرداخت.

اولین تجربیات جهادی مرتضی حسین‌پور در همان سال‌های تحصیل در دانشکده با حضور در مرزهای غربی کشور در استان ایلام اتفاق افتاد. او نام جهادیِ «حسین قمی» را برای خود برگزید. مرتضی حسین‌پور پاییز سال 1392 برای اولین بار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه «سیده زینب» در ریف جنوبی دمشق بود. سال 1393 با هجوم نیروهای داعش به عراق مرتضی حسین‌پور، جزو اولین نیروهایی بود که همراه سردار قاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون از شهر مانع پیشروی نیروهای تکفیری شوند. شهید حسین‌پور که از فرماندهان این عملیات بود، در جریان آن مجروح شد. او به دستور حاج قاسم سلیمانی برای طی دوره درمان به تهران منتقل شد. او سپس، مسئولیت پدافند سامرا را بر عهده گرفت. حسین‌پور از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی بیجی بود و در جریان آن با جراحتی سخت مواجه شد. او در اکثر عملیات‌های جبهه مقاومت در عراق حضور داشت. وی از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی جاده بلد، اسحاقی، سامرا، الدور، علم، تکریت، بیجی و ارتفاعات مکحول در عراق بود.

سال 1394 دوباره به سوریه رفت و در عملیات آزادسازی حلب و مناطق اطراف آن مشارکت کرد. مرتضی حسین پور دی 1395 و پس از محمد جنتی فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون را برعهده گرفت وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. بعد از استقرار نیروهای جبهه مقاومت در منطقه مرزی در مجاورت استان‌های الانبار عراق و دیرالزور و سوریه، نیروهای داعش، با پشتیبانی اطلاعاتی نیروهای آمریکایی، روز دوشنبه 16 مرداد 1396 با اطلاع از اینکه توان عملیاتی یکی از پایگاه‌های جبهه مقاومت در حال بازسازی است، حمله سنگینی را به مقر اصلی کتائب سیدالشهدا و دو مقر تاکتیکی شروع کردند. تصمیمات فرمانده عملیات حیدریون موجب دفع حمله داعش و حفظ پایگاه‌ها شد. اصابت ترکش نارنجک به پهلوی مرتضی حسین‌پور حین فرماندهی نیروها، موجب زخمی شدنش شد. او پس از عقب‌نشینی نیروهای داعشی به بیمارستان صحرایی، منتقل، اما به دلیل خون‌ریزی شدید و ورود خون به ریه‌اش، به شهادت رسید.

 

 

تحصیلات

مرتضی حسین‌پور دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی را در قم گذراند و دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک در همین شهر به پایان رساند. به گفته خواهرش، او دارای هوش بالا، حافظه قوی و توانایی زیاد در حل معادلات ریاضی بود، مادرش نیز به یاد می‌آورد که بارها در مسابقات علمی موفق به کسب رتبه شد.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

 

حیات سیاسی اجتماعی

مرتضی حسین‌پور در نوجوانی عضو پایگاه بسیج امام علی(ع) در محله نیروگاه قم شد وی که در سال 1383 در کنکور سراسری دانشگاه‌ها شرکت کرده بود با وجود قبولی در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه آزاد ساوه و مخالفت خانواده برای پیوستن به سپاه، مرتضی حسین‌پور به دلیل علاقه به فعالیت‌های جهادی و نظامی به عضویت نیروی قدس سپاه پاسداران درآمد و در دانشکده امام علی(ع) به تحصیل پرداخت. علاقه به فعالیت‌های نظامی باعث شد او که بعد از اتمام دوره دانشکده و تقسیم نیروها در بخش اداری مشغول به کار شده بود درخواست تغییر محل خدمتش را بدهد. مرتضی حسین‌پور نام جهادیِ «حسین قمی» را برای خود برگزید؛ او نام «حسین» را برای عرض ارادات به پیشگاه امام حسین(ع) و «قمی» را به جهت علاقه به شهر مقدس قم و حضرت معصومه(ع) انتخاب کرد.

بنا بر گفته «ابوآلا الولائی» دبیر کل کتائب سیدالشهدا(ع) عراق اولین تجربیات جهادی مرتضی همزمان با روزهای تحصیل در دانشکده با حضور در مرزهای عراق اتفاق افتاد، او تاریخ آشنایی‌اش با مرتضی را سال 2004 میلادی(1383) می‌داند و او را جوانی برومند توصیف می‌کند که از طریق همزیستی با گردان‌های مقاومت عراقی و پشتیبانی از آنها در مرز، مشغول فراگیری زبان عربی بود. بنابر گفته مادر مرتضی ، اولین ماموریت او حضور در مرزهای استان ایلام بود.

محمد حسین‌پور، پدر مرتضی که خود از کارکنان دانشکده امام علی(ع) بوده، حضور او در کنار گروه‌های عراقی را پس از اتمام دوره کاردانی در سال 1385 عنوان می‌کند. او تاکید می‌کند که حضور داوطلبانه مرتضی و دوستان هم دوره‌اش در آن سال موجب تعطیل شدن مقطع کارشناسی دانشکده شد.

 

 

زندگی شخصی

مرتضی حسین‌پور سال 1387، به خواستگاری فاطمه کاظمی رفت. برادر فاطمه کاظمی از هم دوره‌ای‌ها مرتضی در دانشکده امام علی (ع) و از دوستان صمیمی او بود. پدر او، سردار احمد کاظمی هم از رزمندگان قدیمی کوهدشتی و فرمانده تیپ یک روح الله لشکر 17 علی بن ابیطالب بود. آنگونه که فاطمه کاظمی در مصاحبه با روزنامه جوان شرح داده است، این خواستگاری تا سال 1393 هر سه ماه یکبار تکرار شد و هر بار هم جواب آن «نه» بود. او علت مخالفتش را تجربه سخت زندگی با نظامیان می‌داند. در نهایت مرتضی حسین‌پور و فاطمه کاظمی روز اول خرداد 1393 به عقد ازدواج یکدیگر درآمدند. فاطمه کاظمی دلیل رضایت دادن به این ازدواج بعد از بارها خواستگاری را درک علاقه زیاد مرتضی به خودش در جلسه‌ای رودررو و پذیرش شروط گوناگونش عنوان می‌کند. مرتضی حسین‌پور سه روز بعد از برگزاری مراسم عقدش دوباره راهی ماموریت شد. 8 ماه بعد در روز 23 بهمن در دوره استراحت یکی از مجروحیت‌های او، مراسم ازدواج آنها برگزار شد. او پس از ازدواج در شهرک شهید الماسی تهران ساکن شد. به گفته فاطمه کاظمی، مرتضی بیشتر زمان 3 سال زندگی مشترک خود را در ماموریت‌های برون مرزی به سر برد.

 

 

شهید و مسئله سوریه

مرتضی حسین‌پور (حسین قمی) پاییز سال 1392 برای اولین بار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه «سیده زینب» در ریف جنوبی دمشق بود؛ در زمانیکه اکثر مناطق حومه دمشق به دست گروه‌های معارض مسلح افتاده بود و نبردها به ورودی‌های شهر دمشق رسیده بود.

حسین قمی که به اذعان همرزمانش از نبوغ نظامی بالایی برخوردار بود، خیلی زود به عنوان یکی از فرماندهان محورهای عملیاتی در جبهه «غوطه شرقی» دمشق شناخته شد. در همان منطقه دو تن از دوستانش به شهادت رسیدند؛ بعدازظهر روز ۲۹ دی، دوست و همرزم مرتضی «محمودرضا بیضایی» که از سال 1390 با نام جهادی «حسین نصرتی» در جبهه‌های جنگ سوریه حاضر بود، درحالی‌که فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت، بر اثر اصابت ترکش‌های یک تله انفجاری به شهادت رسید. دو روز بعد هم همرزم دیگر او، «اکبر شهریاری» حین مبارزه با تکفیری‌ها در حومه دمشق شهید شد. با تلاش رزمندگان جبهه مقاومت، شامل ارتش سوریه، رزمندگان عراقی و نیروهای حزب‌الله لبنان و نیز مستشاران ایرانی، تامین امنیت منطقه پیرامونی حرم حضرت زینب(س) و شهرک سیده زینب با مشکلات کمتری مواجه شد و میزان حملات خمپاره‌ای دشمن به مناطق اطراف حرم نیز کاسته شد اما درگیری‌ها در این منطقه ادامه داشت.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

بعد از جدی شدن حضور داعش در عراق، مرتضی حسین‌پور، جزو اولین نیروهای ایرانی بود که همراه سردار قاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون شهر، مانع پیشروی نیروهای تکفیری شود. گروه‌های جهادی عراقی با همراهی ایرانی‌ها شروع به مقابله با داعش و عقب راندن آنها کردند. با سرعت عمل نیروهای جبهه مقاومت، امنیت مناطق اطراف بغداد تامین شد. سپس نیروها برای آزادسازی سایر مناطق تحت کنترل داعش و جلوگیری از تخریب اماکن مذهبی به حرکت درآمدند.

روز ۱۶ خرداد ۱۳۹۳ حمله‌ای از سوی نیروهای داعش به شهر سامرا و به قصد تخریب حرم عسکریین صورت گرفت. آنها توانستند تا 800 متری حرم هم پیش‌روی کنند. این حمله در نهایت با مقاومت مردم و نیروهای امنیتی عراق خنثی شده بود. در ادامه پاکسازی مناطق اطراف شهر سامرا، عملیات آزادسازی شهرهای استان «صلاح‌الدین» و محور بلد - سامرا در دستور کار قرار گرفت. اهمیت آزادسازی محور بلد – سامرا، تا آن اندازه بود که فرمانده کل سپاه سردار محمدعلی جعفری در زمستان ۱۳۹۳، شخصا در اتاق نقشه مرکز فرماندهی و قرارگاه نیروهای حشدالشعبی در فرمانداری بلد حاضر شد و از نزدیک در جریان تلاش نیروهای جبهه مقاومت برای آزادسازی این منطقه قرار گرفت. مرتضی حسین‌پور هم از فرماندهان این عملیات بود و در جریان آن مجروح شد. او به دستور حاج قاسم سلیمانی برای طی دوره درمان به تهران منتقل شد. حسین قمی پس از یازگشت دوباره به عراق، مسئولیت پدافند سامرا را بر عهده گرفت. آنطور که خودش برای یکی از همرزمانش تعریف کرده است، در زمان حضور در سامرا، پس از حضور در خط مقدم درگیری، هر شب را کنار ضریح امامین عسکریین به سر می‌برد. او به یکی از دوستانش گفته بود: تا وقتی حرم حضرت را با خمپاره می‌زنند، سنگر من در حرم است. مرتضی کمربند دفاعی سامرا را در مدت کوتاهی طراحی کرد. او با استفاده از نقشه‌های هوایی، تسلط زیادی بر مناطق مختلف سامرا و نقاط حضور عناصر داعشی پیدا کرد، امری که موجب تعجب افراد بومی شده بود. به اذعان همرزمانش در مدت حضور مرتضی حسین‌پور در سامرا امنیت منطقه به خوبی تامین شده بود.

بیستم دی ماه 1393 مهدی نوروزی که لقب «شیر سامرا» را به او داده بودند در منطقه «العوینات» در حومه سامرا به شهادت رسید. مرتضی حسین‌پور هم علاقه زیادی به مهدی نوروزی داشت. او بعد از شنیدن خبر شهادت مهدی نورزوی آرزو کرده بود، که ای کاش من 10 نیرو مثل ایشان داشتم.

عملیات نیروهای جبهه مقاومت برای برقراری امنیت در استان صلاح‌الدین با آزادسازی منطقه «الدور» ادامه یافت؛ روز 16 اسفندماه 1393 هادی العامری، رئیس سازمان بدر- یکی از گروه های شرکت کننده در بسیج مردمی- خبر آزادسازی منطقه الدور در جنوب شهر تکریت را اعلام کرد. بنا بر گفته‌های همرزمان مرتضی حسین‌پور، او در آزادسازی منطقه الدور و سپس شهر مهم و استراتژیک بیجی نیز در کنار رزمندگان عراقی حضوری تعیین کننده داشت. عملیات آزادسازی بیجی از دو محور پیگیری شد؛ محور اول از روستای المحزن آغاز و تا مناطق المزرعه و البعیجی و محور دوم از منطقه المزرعه تا پل هوندای و تپه ابوجراد و پالایشگاه بیجی را در برگرفت. به گفته دبیر کل کتائب سیدالشهدا(س)، رزمندگان عراقی در منطقه «تله و جراد»، فقط در طول یک هفته با 58 ماشین بمب‌گذاری شده مواجه شدند. مرتضی حسین‌پور که از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی بیجی بود، در جریان آن با جراحتی سخت مواجه شد. او بعد از مجروحیت هم در کنار رزمندگان باقی ماند و رزمندگان کتائب سیدالشهدا(س) پس از شدید شدن خونریزی‌اش، او را به بیمارستان حشدالشعبی منتقل کردند.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

عملیات جبهه مقاومت در بازپس‌گیری شهر و پالایشگاه بیجی با موفقیت انجام شد. سایت صدای آمریکا روز دوم خرداد 1394 نوشت: «گزارش‌ها حاکی از این است که ایران با نیروی عملیاتی نظامی و تجهیزات و سلاح‌های سنگین در حمایت از پیشروی ارتش عراق به سمت بیجی و پس گرفتن پالایشگاه از داعش، در این عملیات حضور پررنگی دارد. دو مقام پنتاگون روز جمعه دوم خرداد بدون ذکر نامشان گفتند که نیروی نظامی ایران در روزهای اخیر در هماهنگی با شبه نظامیان شیعه در عراق در عملیات نیروهای امنیتی آن کشور برای باز پس‌گیری شهر بیجی، محل بزرگترین پالایشگاه نفتی در عراق وارد عمل شده است.»

مرتضی حسین‌پور در اکثر عملیات‌های جبهه مقاومت در عراق حضور داشت. به گفته یکی از همرزمانش، او از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی جاده بلد، اسحاقی، سامرا، الدور، علم، تکریت، بیجی و ارتفاعات مکحول در عراق بود.

 

 

حضور مجدد در سوریه

با تثبیت اوضاع در عراق بار دیگر توجه اصلی نیروهای جبهه مقاومت متوجه سوریه شد. عملیات آزادسازی منطقه استراتژیک حلب در سال 1394 در قالب عملیات محرم آغاز شد، جنگی که از آن با عنوان «مادر جنگ‌ها» یاد می‌شد. گفته‌های یکی از همرزمان مرتضی حاکی از نقش پررنگ او در این عملیات است.

 

 

فرماندهی عملیات قرارگاه حیدریون

مرتضی حسین‌پور در دی 1395 و پس از محمد جنتی فرماندهی عملیات «قرارگاه حیدریون» را برعهده گرفت وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. او توانایی خوبی در صحبت کردن به زبان عربی با لهجه‌های مختلف و برقراری ارتباط مناسب با رزمندگان عراقی داشت. آنطور که پدرش می‌گوید او زبان عربی را به سه لهجه سوری، عراقی و لبنانی آنچنان با تسلط صحبت می‌کرد که افراد بومی متوجه غیر عرب بودن او نمی شدند. مرتضی حتی به زبان کردی نیز تسلط داشت و با اکراد به راحتی صحبت می‌کرد. او به دلیل ماه‌ها حضور در عراق و جنگیدن در کنار نیروهای عراقی، شناخت خوبی از روحیات آنها داشت. آخرین جبهه حضور مرتضی پیش از حضور در منطقه بادیه الشام حضور در منطقه حلب بود.

 

 

مجروحیت‌ها

محمد حسین‌پور، پدر مرتضی تعداد دفعات مجروحیت او در طول 4 سال حضور در عراق و سوریه را 6 بار اعلام می‌کند و می‌گوید: «مرتضی 6 بار مجروح شد که 4 بار آن تا حد شهادت بود. یکبار گلوله به ران پایش اصابت کرد و از آن طرف خارج شد، بار دیگر در عراق مجروح شد و شکمش پاره شده بود ولی خانواده متوجه مجروح شدنش نشدند.» یک بار صورتش، دوبار کتفش. دوبار دچار موج گرفتگی شد و ابدا به ما نگفت که مجروح شده. البته من خودم چون در تشکیلات بودم باخبر می‌شدم. اما مرتضی حرفی به ما نمی‌زد. او چهار ماه پیش از شهادت و در جریان یک عملیات در سوریه به شدت مجروح ‌شد. به گفته همسرش پاهایش لت و پار و صورتش پر از ترکش ‌شد و او بی‌اعتنا به جراحت‌ها به کار خود در سوریه و در شرایط سخت ادامه داد.»

 

 

شهادت

پس از موفقیت‌های بزرگ جبهه مقاومت در عراق و سوریه، آزادی دیرالزور در دستور کار آنها قرار گرفت، انزوای داعش در صحرای شام، مقدمه این آزادسازی محسوب می‌شد. کنترل منطقه مرزی بین عراق و سوریه به نیروهای قرارگاه حیدریون سپرده شد.

با تسلط بر این سرزمین راه پشتیبانی نیروهای داعش از عراق و سوریه قطع می‌شد. برای دست‌یابی به این هدف جاده مرزی دمشق - بغداد یک شاخص محسوب می‌شد. تاکتیک جبهه مقاومت در این منطقه، احداث پایگاه‌های پر تعدادی بود که با نظم دقیق در ارتباط عملیاتی با یکدیگر بودند. با پیشروی نیروهای مقاومت، آمریکایی‌ها که به بهانه حفاظت از مرز اردن و پایگاهایشان در خاک این کشور در منطقه حاضر بودند و از پایان رسیدن کار داعش احساس خطر می‌کردند به نیروهای کتائب سیدالشهدا(س) حمله هوایی کردند و واحدهای مهندسی مجاهدین حیدریون که در حال احداث خاکریز برای مقابله با حملات انتحاری بودند هم مورد هدف هواپیماهای آمریکایی قرار گرفتند. نیروهای آمریکایی همچنین با پروازهای شناسایی تلاش کردند از کوچکترین فرصتی برای ضربه زدن به نیروهای مقاومت استفاده کنند. این فرصت‌ها در فواصل تعویض نیروها، تعمیر تجهیزات یا زمانی که اجتماع نیروهای برای انجام عملیاتی خاص از تراکم آنها در منطقه‌ای دیگر می‌کاست به وجود می‌آمد. این منطقه توسط پهپادهای آمریکایی به دقت رصد می‌شد و این اطلاعات در اختیار داعش قرار می‌گرفت.

منطقه «جمونه» در مرز عراق و سوریه مرکز حضور نیروهای مقاومت بود. اخبار و شواهدی مبنی بر حمله قریب‌الوقوع داعش رسیده بود و با توجه به تهدیدهای موجود، مرتضی حسین پور فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون، شب 15 مرداد را با حضور در یکی از پایگاه‌های نیروی کتائب سیدالشهدا(س) به توجیه نیروها در برابر حمله احتمالی پرداخت. او با پیشبینی حمله روز بعد نیروهای داعش، برخلاف رویه موجود، شب را در همان پایگاه در خط مقدم ‌به سر برد. آنطور که همرزمانش نقل کرده‌اند او در ساعات نیمه شب شخصا به حفر خاکریز با بلدوزر پرداخت. او با اطلاع از تاکتیک‌های عملیاتی داعش علاوه بر خاکریز اصلی، خاکریز دیگری به شکل نعل اسبی احداث کرد تا هنگام حمله انتحاری نیروهای داعش به خاکریز اول، نیروهایش را به آن خاکریز منتقل نماید.

نیروهای داعش، سحرگاه روز دوشنبه 16 مرداد با اطلاع از اینکه توان عملیاتی یکی از پایگاه‌های جبهه مقاومت در حال بازسازی است، حمله سنگینی را به مقر اصلی کتائب سیدالشهدا و دو مقر تاکتیکی شروع کردند. این مجموعه با فاصله 1500 متری از یکدیگر قرار داشت. در مقر اصلی علاوه بر مرتضی حسین‌پور، محسن حججی و محمد تاجبخش، 11 نیروی ایرانی دیگر به همراه رزمندگان کتائب سیدالشهدا(س) حضور داشتند. نیروهای مهاجم بعد از منفجر شدن عوامل انتحاری هر سه مقر مذکور را با اسلحه 23 میلیمتری زیر آتش سنگین گرفتند. نیروهای مستقر در این پایگاه‌ها که امکان نزدیک شدن به خودروهای خود را نداشتند، با سلاح‌های سبک اقدام به مقاومت کردند. نیروهای مهاجم با 50 ماشین مجهز به سلاح کالیبر 23، کالیبر 14، توپ اس‌پی‌جی، انواع و اقسام نارنجک و دوشکا و تیربار، کلاش و 200 نیروی پیاده و دو ماشین انتحاری به پایگاه اصلی حمله کردند. با انفجار ماشین انتحاری اول، تعدادی از نیروهای عراقی به شهادت رسیدند و محسن حججی از نیروهای ایرانی مستقر در پایگاه هم مجروح شد. بلافاصله با دستور مرتضی حسین پور (حسین قمی) همه نیرو‌ها به همراه مجروحان از خاکریز اول به سمت خاکریز دوم عقب‌نشینی کردند. محسن حججی به دلیل انفجار اول دچار جراحت و بیهوشی عمیق شده بود و رزمندگان حین عقب‌نشینی، متوجه زنده بودن وی نشدند. با ادامه درگیری و عقب‌نشینی نیروهای مقاومت به خاکریز سوم (نعل اسبی)، نیروهای داعش دومین خودروی انتحاری را هم وارد صحنه کردند، با انفجار ماشین دوم محسن حججی به هوش آمده و توسط نیروهای داعشی اسیر شد. این عقب‌نشینی تاکتیکی، موجب نجات جان عمده رزمندگان حاضر در صحنه شد. در این منطقه 130 نیروی مجاهد عراقی حضور داشتند که حدود 87 نفر آنها از حمله نجات یافتند. از میان 13 نیروی ایرانی هم تنها محمد تاجبخش در همان صحنه شهید شد و محسن حججی هم بعد از اسارت به شهادت رسید.

این حمله حدودا از ساعت چهار تا هشت صبح ادامه پیدا کرد، بر اساس تصاویر ویدیوئی موجود، مرتضی حسین‌پور در تمامی این ساعات با شجاعت به هدایت نیروها پرداخت. پرتاب یک نارنجک به این سوی خاکریز باعث اصابت ترکش کوچکی به مرتضی و زخمی شدن او ‌شد. نبود امکانات و وسایل نقلیه امدادی، موجب تشدید خونریزی و ورود خون به ریه او شد. به گفته همرزمانش، او در همانجا چند باری از حال ‌رفت و باز به هوش ‌آمد، اما در همان شرایط هم نیروهایش را فرماندهی می‌کرد، مثلا به نیروها می‌گفت تیرها را مدیریت کنند و هدر ندهند و یا از فلان موضع شلیک کنند.

گذری بر زندگینامه شهید مرتضی حسین‌پور

با روشن شدن هوا و عقب‌نشینی نیروهای داعش، نیروهای امدادی به منطقه اعزام شدند. آنها مرتضی حسین‌پور را که هنوز زنده بود به بیمارستان صحرایی در 70 کیلومتری منطقه نبرد، منتقل کردند، اما خونریزی شدید باعث شد او در همانجا به شهادت برسد. آنطور که فاطمه کاظمی همسر مرتضی حسین‌پور گفته است، او بیش از آنکه به فکر شهادت باشد به فکر انجام وظیفه بود و حتی وصیتنامه‌ای ننوشت. فاطمه کاظمی تاکید دارد که همسرش پس از مجروحیت با اعلام اینکه گروه خونی من «ب مثبت» است، از نیروهایش خواسته بین دنده سه و چهار‌ش را سوراخ کنند، تا خون از ریه او خارج شود اما این به دلیل نبود امکانات این امر ممکن نشده است.

 

 

پس از شهادت

در تاریخ 18 مرداد 1396، پیکر سرهنگ پاسدار مرتضی حسین‌پور شلمانی روی دستان همرزمانش در شهرک شهید الماسی تهران تشییع شد و فردای آن روز پیکرش از مقابل سپاه ناحیه لنگرود به سمت زادگاهش در شلمان تشییع و درگلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.

با توجه به پخش عکس‌ها و تصاویر اسارت محسن حججی توسط داعش و راه افتادن موجی از احساسات نسبت به شهادت مظلومانه او در فضای مجازی، خبر مربوط به شهادت مرتضی حسین‌پور در روزهای ابتدایی در لابه‌لای اخبار مربوط به شهید محسن حججی گم شد، اتفاقی که موجب گلایه پدر شهید نیز شد. سپاه پاسداران کوشید با برگزاری مراسم‌های یادبود گوناگون و حضور فرماندهان عالی از جمله سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران و دادن لقب «فرمانده حججی» شخصیت او را به جامعه معرفی کند.

در مراسم یادبود چهلمین روز شهادت مرتضی حسین پور (حسین قمی) فرماندهان و رزمندگانی از کشورهای عراق، سوریه و لبنان حضور داشتند، مراسمی که به شکل زنده از شبکه 3سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. سرلشکر قاسم سلیمانی در این مراسم قول انتقام‌گیری از خون شهید حججی و مرتضی حسین‌پور را داد و اعلام کرد: «نابودی داعش نزدیک است و تا دو ماه دیگر نابودی این شجره خبیثه را جشن می‌گیریم و ایران و روسیه و سوریه و عراق باید این جشن را برپا کنند.»

سرلشکر جعفری فرمانده وقت‌کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به‌پاس رشادت‌های شهید مرتضی حسین‌پور شلمانی، در پیامی این شهید مدافع حرم گیلانی را به‌عنوان شهید نمونه کشور در سال 97 معرفی کرد.

چهار مستند «فرمانده حسین»، «روایت نصر»، «مردی با آرزوهای بزرگ» و «کسرالحدود» پیرامون شخصیت و مبارزات شهید مرتضی حسین‌پور تولید و از شبکه‌های سراسری سیما پخش شده است.

علی تنها فرزند مرتضی حسین‌پور، 4 ماه پس از شهادتش روز 22 آذر 1396 به دنیا آمد.

 

 

در نگاه دیگران

سردار قاسم سلیمانی در مراسم یادبود چهلمین روز شهادت مرتضی حسین‌پور گفت: وقتی شهید حججی به شهادت رسید پیامی صادر کردم و در آن تاکید کردم تا سه ماه دیگر ریشه داعش را می‌خشکانیم الان هم می‌گویم نابودی داعش نزدیک است و تا دو ماه دیگر نابودی این شجره خبیثه را جشن می‌گیریم و ایران و روسیه و سوریه و عراق باید این جشن را برپا کنند. سردار قاسم سلیمانی در این مراسم به ویژگی‌های شهید حسین قمی اشاره کرد و افزود: این جوان سن زیادی نداشت، اما با سن کمش توانست تاثیر شگرفی داشته باشد، وی به حرمت حضرت معصومه (س) فامیلی قمی را برای خودش انتخاب کرد. مجاهدانی که از عراق، سوریه و لبنان در مراسم امروز آمده‌اند نشانه ریشه دواندن محبت این شهید در قلب‌های مجاهدین منطقه و عالم است.

فرمانده نیروی سپاه قدس کشور همچنین با اشاره به اینکه شخصیت انسان‌ها در سختی‌ها و بحران نمایان می‌شود، گفت: شهید حسین قمی یکی از انسان‌هایی بود که توانست در سختی‌ها و بحران‌ها مدیریت کند و باعث نجات بیش از ۱۰۰ نفر شود و با اینکارش ثابت کرد که هجمه دشمن هیچ اثری ندارد.

سردار سلامی هم درباره او گفت: شهید حسین‌پور، سپه سالار عرصه نبرد و فرمانده نابغه‌ای بود و شخصیتی با ایمان، شجاع و افسانه ای داشت. سردار هامون محمدی فرمانده سابق سپاه قدس گیلان هم تصریح کرد: او [مرتضی حسین‌پور]، تکرار شخصیت‌هایی چون شهید «املاکی» و «خوش سیرت» و «اصغری خواه» بود. یکی از همرزمان شهید نیز درباره رشادت‌هایش یادآور شد: عراقی‌ها به شجاعان عرصه‌های جنگ «بطل» می‌گویند و به حسین «بطل‌الابطال» می‌گویند.

«ابوحسین» فرمانده عملیات کتائب سیدالشهدا(س) و از نیروهای عراقی که ماه‌ها در کنار مرتضی حسین‌پور به جهاد پرداخته، نیز ویژگی بارز مرتضی را علاوه بر حضور در خط مقدم عملیات شناسایی و ارزیابی عملیات‌ها از نزدیک، صبر و تواضع و حسن خلق‌اش می‌داند و می‌گوید: «هیچ روزی حسین را درهم ندیدم، حتی در مناطق سخت عملیاتی هم لبخند از لبانش دور نمی‌شد.»

 

 

یادبودها

23 شهریور 1396: مراسم اربعين شهيد مرتضي حسين پورشلماني (حسين قمي) و بزرگداشت شهداي مدافع حرم شهيدان محسن حججي و محمد تاجبخش در مجتمع فرهنگي سيدالشهداء(ع) برگزار شد. در اين مراسم، حمیدرضا مقدم‌فر مشاور رسانه‌ای و فرهنگی فرمانده کل سپاه، ابوآلاء دبيرکل کتائب سيدالشهداي عراق، محمد کعبي و ابوالفضل فرهادي از همرزمان شهید به ذکر نکات و خاطراتی درباره این شهیدان پرداختند.

30 شهریور 1396: مراسم چهلمین روز شهادت مرتضی حسین‌پور، با حضور سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه، شیخ اکرم الکعبی دبیرکل جنبش نجبا و رزمندگانی از سوریه، عراق و لبنان در شلمان برگزار شد.

17 مرداد 1397: مراسم نخستین سالگرد شهادت «مرتضی حسین پور شلمانی» با حضور سردار حسین سلامی، جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران در گلزار شهدای شهر شلمان برگزار شد.

 

گاهشمار

30 شهریور 1364 تولد در روستای شلمان لنگرود

1367 عزیمت خانواده به شهر قم جهت ادامه تحصیل پدر

1383 ورود به دانشکده امام علی(ع) نیروی قدس سپاه

1385 همکاری با نیروهای عراقی علیه اشغالگران آمریکایی

1392 حضور در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) در منطقه زینبیه

خرداد 1393 حضور در کمربند امنیتی بغداد به همراه سردار قاسم سلیمانی پس از حملات نیروهای داعش به عراق

23 بهمن 1393 برگزاری مراسم ازدواج

اسفند 1393 حضور در عملیات‌های آزادسازی شهرهای اطراف سامرا در سمت فرمانده محور

اردیبهشت 1394 حضور در عملیات آزادسازی شهر راهبردی بیجی

1394 شرکت در عملیات محرم، آزادسازی مناطق اطراف حلب

دی 1395 انتخاب به عنوان فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون

16 مرداد 1396 فرماندهی نیروهای حیدریون و مقاومت در برابر حمله گسترده داعش و شهادت

19 مرداد تشییع و تدفین پیکر شهید در گلزار شهدای شلمان

22آذر 1396 تولد علی تنها فرزند شهید

 

 


منابع:

سخنان محمد حسین‌پور در مستند «فرمانده حسین»، تولید شده در مرکز سیمای استان گیلان.

سخنان محمد حسین‌پور پدر شهید مرتضی حسین‌پور در مستند «روایت نصر».

یادداشتی به قلم یکی از هم رزمانِ شهید، منتشر شده در خبرگزاری تسنیم.

مصاحبه محمد صالحی همرزم شهید مرتضی حسین‌پور با خبرگزاری تسنیم.

سخنان ابوآلا الولائی دبیر کل کتائب سیدالشهدا(س) در مستند «روایت نصر».

سخنان «ابوحسین» فرمانده عملیات کتائب سیدالشهدا(س) در مستند «روایت نصر».

سخنان مادر شهید مرتضی حسین‌پور، در مستند «روایت نصر».

مصاحبه محمد حسین‌پور پدر شهید مرتضی حسین‌پور با روزنامه جام جم.

یادداشت شهاب الدین واجدی درباره سردار جعفری در اتاق عملیات آزادسازی محور بلد- سامرا.

مصاحبه برادر شهید حیدر جنتی با خبرگزاری دفاع پرس.

مصاحبه روزنامه جوان با فاطمه کاظمی، همسر شهید مرتضی حسین‌پور.

یادداشت سعدالله زراعی و خاطرات و نکاتی درباره شهید در روزنامه کیهان.

مصاحبه سید رضا حسینی همرزم شهید مرتضی حسین پور با خبرگزاری تسنیم.

راویت خانم مینایی خبرنگار روزنامه جام‌جم از گلایه‌های پدر شهید مرتضی حسین‌پور.

سخنرانی سردار سلیمانی در مراسم یادبودچهلمین روز شهادت شهید مرتضی حسین‌پور.

سخنرانی سردار سلامی در مراسم اولین سالگرد شهادت شهید مرتضی حسین‌پور.

مستند کسرالحدود (شکست مرزها) به کارگردانی وحید فراهانی.

تنهای تنهای تنها ...



برای مادر شهید «محمد بروجردی» دعا کنید

مادر شهید «محمد بروجردی» از 12 روز گذشته بر اثر سکته مغزی در بخش آی ‌سی‌یو بیمارستان خاتم‌الانبیا(ص) بستری شد. عبدالمحمد بروجردی در این باره اظهار داشت: وضعیت جسمی مادرم مناسب نیست؛ تکلم ندارد؛ هوشیاری ایشان 20 درصد است. وی اضافه کرد: پزشکان تاکنون از وضعیت آتی وی اطلاعی ندادند و امیدواریم با دعای مردم حال مادر رو به بهبودی پیش برود. سردار شهید «محمد بروجردی» به سال 1333 در روستای دره گرگ شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود. با اوج گیری روند انقلاب اسلامی در دوازدهم بهمن 1357 و هم زمان با ورود پیروزمندانه حضرت امام(ره)ه به ایران، به امر شهید بهشتی و با نظارت شهید حاج مهدی عراقی، مسئولیت تشکیل و سرپرستی حفاظت از رهبر کبیر انقلاب به شهید بروجردی محول شد. این شهید از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود؛ فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهدا(ع)، در جوانی برای آموزش‌های نظامی و فراگیری فنون چریکی عازم سوریه و لبنان شد و بعد از آن به نیروهای تحت فرماندهی شهید چمران پیوست؛ شهید بروجردی بعد از فرمان امام خمینی(ره) برای سرکوبی ضد انقلابیون عازم پاوه و سپس کردستان شد. در کردستان تمام حرکات ضدانقلاب را به عنوان فرمانده عملیات زیر نظر داشت؛ در جریانات پاوه، درگیری سنندج و حوادث دردناک شهرهای کردستان همواره مقابل ضدانقلاب ایستاد و شهرها یکی پس از دیگری با دلاوری‌های شهید بروجردی و یارانش آزاد شد. مردم کردستان او را دوست داشتند. او همواره می‌گفت باید حساب مردم را از ضدانقلاب جدا کنیم. به خاطر این برخورد گرم و صمیمی با مردم آن منطقه بود که به او لقب «مسیح کردستان» داده بودند و سرانجام مسیح کردستان در اول خرداد 1362 بر اثر انفجار مین به شهادت رسید.

فرزندان شهدا

نفر دوم از سمت راست که در کنار سردار صفوی است، سیدمهدی نامجو فرزند سردار رشید اسلام سید موسی نامجو است
«سرلشکر شهید سید موسی نامجو» به سال 1317 در بندر انزلی به دنیا آمد. ایشان بعد از اتمام دوره دبیرستان به تحصیل در دانشکده افسری ادامه داد. شهید نامجو در سال 1349 ازدواج کرد و از سال 1350 فعالیت های سیاسی خودش را در ارتش شروع کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق «شهید محمد منتظری»، «شهید کلاهدوز» و تعداد دیگری از دوستانش اقدام به تاسیس سپاه پاسداران کردند. ایشان در مسئولیت هایی چون عضو هیئت علمی و فرماندهی دانشکده افسری و همچنین در دوره ی ریاست جمهوری شهید رجائی در تاریخ 26/6/1360 به سمت وزیر دفاع منصوب شد. وی سرانجام در شامگاه هفتم مهرماه 1360 در حادثه هواپیمایی C130 به فیض عظیم شهادت رسید.
شهید موسی نامجو


فردی که با پیراهن روشن در کنار سردار صفوی ایستاده مصطفی رمضان فرزند سردار شهید مجید رمضان است که در دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. او در آن زمان رییس ستاد لشگر 27 محمد رسول الله بود.




مصطفی در کنار تصویر پدر

نفر سمت چپ - سرکار خانم زین‌الدین فرزند سردار شهید مهدی زین‌الدین، بنیانگذار و فرمانده لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع)

در آبان سال 1363 شهید زین‌الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می‌کنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم! موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده کرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
همان طور که برادران را توصیه می‌کرد:ما باید حسین‌وار بجنگیم؛حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی؛ای کاش جانها می‌داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می‌کردیم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می‌گفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت...

سمت راست- سرکار خانم نجفی رستگار دختر سردار شهید کاظم نجفی رستگار است. شهید کاظم نجفی رستگار در حین "عملیات بدر"، روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اذان ظهر در شرق دجله (منطقه هور الهویزه) در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تیپ سیدالشهدا (ع) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

شهید کاظم نجفی رستگار فرمانده تیپ سیدالشهدا (ع)
آقای رستگار فرمانده لشگر ۱۰ سیدالشهدا(ع) بود و خانواده اش از این سمت حاجی، هیچ اطلاعی نداشتند. یک روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبری بگیرد. حاج کاظم، قرار بود صحبتی برای نیروها داشته باشد. وقتی از جایگاه اعلام شد:« فرمانده لشگر ۱۰ برای صحبت بیایند»، آقای رستگار بلند شد و به سمت جایگاه حرکت کرد. برادرش از همه جا بی خبر، با دست اشاره میکرد که« چرا در میان جمعیت بلند شدی؟» حتما با خودش گفته بود: « برادرمان بی ملاحظه است و رعایت نظم و انضباط را نمی کند.» حاجی با اشاره جواب داد که الان می نشینم. خلاصه صحبت ایشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحیر مانده بود. حاج کاظم به برادرش سفارش کرد که جریان فرماندهی او را برای کسی نگوید. اگر چه خانواده اش بالاخره فهمیدند

رضا کاوند (مدیر عامل بنیاد ستارگان) و فرزند شهید جلال کاوند
شهیدجلال کاوند فرمانده تیپ145 مصباح الهدی بود که در تاریخ سوم اردیبهشت سال 1365 در منطقة حاج عمران به علت اصابت ترکش سرش از تن جدا شد و به آرزوی دیرینة خود یعنی شهادت در راه خدا نایل گردید..

رضا کاوند و برادرش در مراسم تشییع پدر

شهیدجلال کاوند

شهید جمال کاوند برادر شهید جلال کاوند است که با رشادتهایی که از خود نشان داد فرماندهی سپاه پاسداران کرند غرب را عهده دار شد تا اینکه در یکی از روزهای گرم تابستان 59 مجروح شد و به اسارت گروهکهای ضد انقلاب درامد و پیکر مقدسش زیارتگاه فشنگهای آن نامردان شد. پس از شهادت پیکر پاک این عاشق دلسوخته را به چاهی در حوالی آن منطقه انداختند تا بار دیگر تاریخ شاهد حوادث دلخراشی از مظلومیتهای سربازان امام حسین(ع) باشد. پنج ماهی طول می کشد که بدن کوچک شده و ارباً اربای او کشف می شود.

دفاع مقدس



منبع:چریک

وقتی شاهرخ سیبیل شهید ضرغام شد

اپیزود اول : کاباره صبح یکی از روزها با هم به" کاباره پل کارون "رفتیم . به محض ورود ،نگاهش به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود . با تعجب گفت: این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر، زن بسیار باحیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود . شاهرخ جلوی میز رفت و گفت :همشیره تا حالا ندیده بودمت،تازه اومدی اینجا ؟! زن خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم . شاهرخ دوباره با تعجب پرسید : تو اصلا قیافت به این جور کارها و این جور جاها نمی خوره،اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟



زن در حالی که سرش رو بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ ،حسابی به رگ غیرتش برخورده بود ،دندانهایش را به هم فشار می داد ،رگ گردنش زده بود بیرون ،بعد دستش رو مشت کرد و محگم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!!
بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصر جهود(صاحب كاباره) و گفت: زود بر می گردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش رو سر کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت. تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم . بعد از سلام و علیک ،بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟
 


 

اول درست جواب نمی داد. اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت ، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه بخاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود . من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!!




اپيزود دوم : انقلاب
--
هر شب در تهران تظاهرات بود. اعتصابات و درگیریها همه چیز را به هم ریخته بود . از مشهد که بر گشتیم . شاهرخ برای نماز جماعت رفت مسجد. خیلی تعجب کردم. فردا شب هم برای نماز مسجد رفت . با چند تا از بچه های انقلابی آنجا آشنا شده بود. در همه تظاهراتها شرکت می کرد. حضور شاهرخ با آن قد و هیکل و قد، قوت قلبی برای دوستانش بود .
البته شاهرخ از قبل هم میانه خوبی با شاه و درباری ها نداشت. بارها دیده بودم که به شاه و خاندان سلطنت فحش می دهد.
ارادت شاهرخ به امام تا آنجا رسید که در همان ایام قبل از انقلاب سینه اش را خالکوبی کرده بود. روی آن هم نوشته بود: خمینی، فدایت شوم
اپيزود سوم : جنگ
--
دومین روز حضور من در جبهه بود. تا ظهر در مقر بچه ها در هتل کاروانسرا بودم ،پسرکی حدود پانزده سال همیشه همراه شاهرخ بود . مثل فرزندی که همواره با پدر است.
تعجب من از رفتار آنها وقتی بیشتر شد که گفتند:این پسر، رضا فرزند شاهرخ است!! اما من که برادرش بودم خبر نداشتم . عصر بود که دیدم شاهرخ در گوشه ای تنها نشسته. رفتم و در کنارش نشستم. بی مقدمه و با تعجب گفتم: این آقا رضا پسر شماست!؟
خندید و گفت: نه ،مادرش اون رو به من سپرده . گفته مثل پسر خودت مواظب رضا باش . گفتم مادرش دیگه کیه؟ گفت:مهین همون خانمی که تو کاباره بود. آخرین باری که براش خرجی بردم گفت: رضا خیلی دوست داره بره جبهه.من هم آوردمش اینجا.
ماجرای مهین را میدانستم ،برای همین دیگر حرفی نزدم....



اپيزود آخر
--
نیروی کمکی نیامد. توپخانه هم حمایت نکرد. همه نیروها به عقب آمدند. شب بود که به هتل رسیدیم .
آقا سید( شهید سید مجتبی هاشمی- جانشین جنگهای نامنظم) را دیدم، درد شدیدی داشت. اما تا مرا دید با لبخندی بر لب گفت: خسته نباشی دلاور، بعد مکثی کرد و با تعجب گفت: شاهرخ کو؟
بچه ها در کنار جمع شده بودند. نفس عمیقی کشیدم و چیزی نگفتم. قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد ،سید منتظر جواب بود. این را از چهره نگرانش می فهمیدم.

کسی باور نمی کرد شاهرخ دیگر در بین ما نباشد. خیلی از بچه ها بلند بلند گریه می کردند. سید را هم برای مداوا فرستادیم بیمارستان. روز بعد یکی از دوستانم که رادیو تلویزیون عراق را زیر نظر داشت سراغ من آمد نگران و با تعجب گفت: شاهرخ شهید شده؟ گفتم چطور مگه؟ گفت: الآن عراقی ها تصویر جنازه یک شهید رو پخش کردند. بدن بی سر او پر تیر و ترکش و غرق در خون بود.
سربازان عراقی هم در کنار پیکرش از خوشحالی هلهله می کردند. گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم!


اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم . او شهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر. اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان ،بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است. او مزار دارد. مزار او به وسعت همه خاکهای سرزمین ایران است

 منبع :وبلاگ هندوانه سر باز

بخشی از خاطرات شهید شاهرخ ضرغام در کتاب "حر انقلاب"

آخر شب بود. شاهرخ مرا صدا کرد و گفت: امشب برای شناسایی می ریم جاده ابوشانک. با عبور از میان نیروهای دشمن به یکی از روستاها رسیدیم. دو افسر عراقی داخل یک سنگر نشسته بودند. یکدفعه دیدم سر نیزه اش را برداشت و رفت سمت آنها ،با تعجب گفتم: شاهرخ چیکار می کنی؟! گفت: هیچی فقط نگاه کن !مطمئن شد کسی آن اطراف نیست. خوب به آنها نزدیک شد. با شگردی خاص هر دوی آنها را به اسارت در آورد و برگشت. 
کمی از روستا دور شدیم. شاهرخ گفت: اسیر گرفتن بی فایده است. باید اینها رو بترسونیم. بعد چاقویی برداشت. شروع کرد به تهدید آنها. میگفت: شما رو می کشم و می خورم. دست و پا شکسته عربی صحبت می کرد. اسیرها حسابی ترسیده بودند. گریه می کردند. التماس می کردند. شاهرخ هم ساعتی بعد آنها را آزاد کرد! مات و مبهوت به شاهرخ نگاه می کردم. برگشت به سمت من و گفت :باید دشمن از ما بترسد. باید از ما وحشت داشته باشد. من هم کار دیگری به ذهنم نرسید!
شبهای بعد هم همین کار را تکرار کرد. اسیر را حسابی می ترساند و رها می کرد. مدتی بعد نیرو های ما سازمان یافته شدند. شاهرخ هم اسرا را تحویل می داد . این کار او دشمن را عجیب به وحشت انداخته بود تا اینکه؛ از فرماندهی اعلام شد: نیرو های دشمن از یکی از روستاها عقب نشینی کردند. قرار شد من به همراه شاهرخ جهت شناسایی به آنجا برویم. معمولاً هم شاهرخ بدون سلاح به شناسایی می رفت و با سلاح برمی گشت !!
ساعت شش صبح و هوا روشن بود . کسی را هم در آنجا ندیدیم . در حین شناسایی ودر میان خانه های مخروبه روستا یک دستشویی بود. که نیروهای محلی قبلا با چوب و حلبی ساخته بودند . شاهرخ گفت من نمی تونم تحمل کنم . می رم دستشویی !! گفتم: اینجا خیلی خطرناکه مواظب باش . 
من هم رفتم پشت یک دیوار و سنگر گرفتم . یکدفعه دیدم یک سرباز عراقی ،اسلحه به دست به سمت ما می آید . از بی خیالی او فهمیدم که متوجه ما نشده . او مستقیم به محل دستشویی نزدیک می شد . میخواستم به شاهرخ خبر بدهم اما نمی شد . کسی همراهش نبود . از نگاه های متعجب او فهمیدم راه را گم کرده . ضربان قلبم به شدت زیاد شده بود . اگر شاهرخ بیرون بیاید ؟
سرباز عراقی به مقابل دستشویی رسید . با تعجب به اطراف نگاه کرد. یکدفعه شاهرخ با ضربه لگد در را باز کرد و فریاد کشید : وایسا!! سرباز عراقی از ترس اسلحه خود را انداخت و فرار کرد . شاهرخ هم به دنبالش می دوید . از صدای او من هم ترسیده بودم . رفتم و اسلحه اش را برداشتم . بالاخره شاهرخ او را گرفت و به سمت روستا برگشت .
سرباز عراقی همینطور ناله و التماس می کرد . می گفت :تو رو خدا منو نخور!! کمی عربی بلد بودم . تعجب کردم و گفتم چی داری می گی؟ سرباز عراقی آرام که شد به شاهرخ اشاره کرد و گفت :فرماندهان ما قبلاً مشخصات این آقا رو داده بودند . به همه ما هم گفتنه اند: اگر اسیر او شوید شما را می خورد !! برای همین نیروهای ما از این منطقه و از این آقا می ترسند . 
خیلی خندیدیم شاهرخ گفت: من اینمه دنبالت دویدم و خسته شدم . اگه می خوای نخورمت باید منو تا سنگر نیروهامون کول کنی ! سرباز عراقی شاهرخ را کول کرد وحرکت کردیم . چند قدم که رفتیم گفتم : شاهرخ، گناه داره تو صد و سی کیلو هستی این بیچاره الان میمیره . شاهرخ هم پایین آمد. بعد از چند دقیقه به سنگر نیروهای خودی رسیدیم و اسیر را تحویل دادیم . 
شب بعد، سید مجتبی همه فرماندهان گروههای زیر مجموعه فداعیان اسلام جمع کرد و گفت: برای گروههای خودتان ،اسم انتخاب کنید و به نیرو هایتان کارت شناسایی بدهید. شیران درنده ، عقابان آتشین،اینها نام گروههای چریکی بود . شاهرخ هم نام گروهش را گذاشت : آدم خوارها!!
سید پرسید :این چه اسمیه؟ شاهرخ هم ماجرای کله پاچه و اسیر عراقی را با خنده برای بچه ها تعریف کرد. 

حر انقلاب شهید شاهرخ ضرغام

امام خمینی: اشخاصی بعد از زحمت های فراوان پنجاه ساله به یک مقامی می رسند و این جوانها را خدای تبارک و تعالی آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم ، متحول کرد به یک مقامی که آن هایی که پنجاه سال زحمت کشیده اند، نرسیده اند به این مقام ؛ نرسیده اند به آن جا که غیر از خدا اصلاً هیچی نخواهند، شهادت را این طور طالب باشند. این طور غیر شهادت را در برگیرند. این یک مسئله مهمی است . ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مسئله ، مسئله عادی نیست .
نام : شاهرخ ضرغام نام پدر : صدرالدین تاریخ تولد : ۱۳۲۸ محل تولد : تهران تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359 محل شهادت : آبادان اینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد . شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد . در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و... اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و ... همه دست به دست هم داد. انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ... پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده! زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد . بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره) وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد. می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد. همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی. ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان وخوزستان و... هنوز در خاطره ها باقی است. شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند. وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم. در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد. می گویند مفقود الاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. اما یاد او زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ایرانیان. او سرباز ولایت بود. مرید امام بود. مرد میدان عمل بود و اینها تا ابد زنده اند. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است برجریده عالم دوام ما مادر شهید شاهرخ ضرغام :
خانم عبدالهی (مادر شاهرخ) که در مردادماه 1388 به شاهرخ پیوست. شادی روحش صلوات
شاهرخ در بیمارستان دروازه شمیران به دنیا آمد. از آن زمان تولدش هم خیلی درشت اندام و سنگین وزن بود. تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواند. از مدرسه اخراجش کردند به خاطر این‌که شاهرخ نسبت به تبعیض معلم میان دانش‌‌آموزان مرفه و کم بضاعت اعتراض کرده بود. عصر یکی از روزهای تابستان بود. زنگ خانه به صدا در آمد. آن زمان ما در حوالی چهارراه کوکا کولا در خیابان پرستار می نشستیم. پسر همسایه بود ، گفت: از کلانتری زنگ زدند. مثل اینکه شاهرخ دوباره بازداشت شده سند خانه ما همیشه سر طاقچه آماده بود. تقریباً ماهی یکبار برای سند گذاشتن به کلانتری محل می رفتم. مسئول کلانتری هم از دست او به ستوه آمده بود ، سند را برداشتم. چادرم را سر کردم و با پسر همسایه راه افتادم. در راه پسر همسایه می گفت: خیلی از گنده لاتهای محل، از آقا شاهرخ حساب می برن، روی خیلی از اونها رو کم کرده. حتی یکدفعه توی دعوا چهار نفر رو با هم زده.
 
 
ادامه نوشته

تصاویر/بازگشت پيکر شهدا از مرز شلمچه

 شلمچه سلام........
شهدای غریب سلام
خوش اومدین
شهدای گمنام سلام
سلام ما رو هم به فاطمه زهرا(س) برسونید
برای ما هم دعا کنید









برشور دفاع مقدس

بروشور هفته دفاع مقدس



جای شهید خرم‌جاه یک شهید گمنام دفن است + تصاویری از شهید

محمدجواد 16 ساله معروف به جعفر به اسارت نیروهای بعثی درمی‌آید اما خبری از این قضیه جایی درز نمی‌کند. خانواده وی باور بر شهادتش می‌کنند و پیدا شدن جسدی با شباهت بسیار و همه نشانه‌های فرزندشان، این باور را قطعی می‌کند.

27 سال پیش این شهید بزرگوار، به جای جعفر دفن می‌شود تا خانواده‌ای را به خاطر شرایط خاص پدر و مادر آن، از بلاتکلیفی و بی‌قراری درآورد.

چهار سال بعد جعفر ناگهان به وطن بازمی‌گردد.

از آن سال تلاش برای تعیین هویت این شهید بزرگوار شروع می‌شود تا اینکه برنامه ماه عسل با انعکاس این داستان، راه را برای معلوم شدن هویت واقعی این شهید هموار می‌کند و در نهایت با مشخص شدن آن، امروز عصر مادر شهید خرم‌جاه بر سر مزار فرزند خود به همدان می‌آید و مراسم بزرگداشتی نیز در گلزار شهدای همدان برگزار می‌شود.

اما اتفاق جالب دیگر این است که هشت سال پس از شهادت ایرج خرم‌جاه، گروه تفحص در سال 1373، پیکری را شناسایی می‌کند که به نظر می‌رسد ایرج است و تحویل خانواده‌اش می‌دهند و در مزار شهدای پل کردان گلسار ساوجبلاغ به خاک سپرده می‌شود و از آن سال تاکنون مادر بر سر این مزار فرزند خود را جستجو و با او راز و نیاز می‌کرده است.

اما اکنون با مشخص شدن مزار اصلی قبر شهید خرم‌جاه در همدان،‌ مزاری که در روستای خرم‌جاه البرز دفن شده است گم‌نام می‌شود.

حکمت خدا را ببین امروز شهیدی از گمنامی بیرون آمد و شهیدی دیگر ره به گمنامی زد... یادشان گرامی

تصاویری از شهید ایرج خرم‌جاه:

منطقه عملیاتی جنوب شلمچه سال 1365

 

منطقه عملیاتی جنوب شلمچه، قبل از شهادت سال 1365

 

پادگان شهید کلهر دوکوهه سال 1365

 

 

منطقه عملیاتی جنوب شلمچه سال 1365

 

مراسم عزاداری خرمشهر سال 1365

 

منطقه عملیاتی غرب مهران سال 1364

یادمون نره

مـــَــرد...

اونایی بودن که واسه خاطر حفظ ناموس مردم رفتن جنگ

نه اونائیکه سر ناموس مردم در جنگند

کسانی که از تمام هست و نیستشون گذشتن!

یه عده زیر زنجیر تانک با بدن های له شده...

یه عده هم روی مین فسفری ذره ذره آب میشدند حتی جیک هم نمیزدن تا عملیات لو نره و سایر همرزماشون شهید نشن! و فقط بوی گوشت کباب شده بود که...

یادمون نره کی بودیم
یادمون نره کی هستیم
یادمون نره چرا هستیم

و در آخر یادمون نره خیلی خون ها ریخته شد تا من و تو توی آرامش باشیم

♥ شادی روح شهدای عزیزمون صلوات ♥

جواب منطقی


می خواست برگرده جبهه بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست… … وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد... خواستم بهش اعتراض کنم که گفت: این همه بی نماز هست! اجازه بدید کمی هم بی نمازا ، نم...

نان خشک


چرا بعضی از ما نمی توانیم نون خشک و بیات رو خالی بخوریم و حرفی از سازش نزنیم؟!

زمانی مردانی بودند که نان خشک می خوردندو درمیدان های سخت مبارزه و جهاد در راه خدا می جنگیدند که در برابر دشمن سر خم نکنیم ولی حالا ...

نصیحت ممنوع !


خواهر و برادر عزیز
تا حالا تونستی به خاطر کسی چیزی رو بگذاری کنار؟
چرا برکت از خانواده ما کم... کم... کم تر... شده... چرا؟!
برای اینکه هرروز خدا گناه میکنیم و
ولی فکر میکنیم راه رو داریم درست میریم
فقط به خاطر این شهیدایی که حق زندگی کردن رو از خودشون گرفتند تا تو بتونی الان ازاد باشی و امنیت داشته باشی...
بیا و گناه نکردن رو تمرین کن ...

نماهنگ بسیار زیبای فاطمه یعنی

نماهنگ بسیار زیبای فاطمه یعنی

طراحی توسط کادر فنی هیات

 

برای تماشای کلیپ در شبکه هیات در سایت آپارات اینجــــــــــا را کلیک کنید یا روی تصویر کلیک کنید

منبع:heyatmohebban.net

نماهنگ زیبای ماه خدا

نماهنگ زیبای ماه خدا که توسط گروه روابط عمومی و رسانه طراحی شده است ،تقدیم به همه ی مهمانان ماه خدا

دریافت فایل:

منبع:heyatmohebban.net

کلیپ زیبای دوباره محرم

کلیپ بسیار زیبای محرم

پیشنهاد میکنم حتما تماشا کنید

 

منبع:heyatmohebban.net

مراسم هیات محبان اهل بیت(ع)رشت شب اول قدر

مراسم احیائ شب های قدر

مداحان: حاج علی رنجبر ،حاج سجاد پورجعفری

مناجات : حاج علی رنجبر            دانلود

واحــــد : حاج علی رنجبر            دانلود

واحــــد : حاج علی رنجبر            دانلود

  زمینـه : حاج سجاد پورجعفری     دانلود

داستان شهدا همیشه زیباست


صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق گفت:
به هر جوجه کلاغ (خلبان ) ایرانی که بتواند به 50 مایلی نیروگاه بصره
نزدیک شود حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد.

تنها 150 دقیقه پس از این مصاحبه صدام،عباس دوران و حیدریان و علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند!

بیــــــــــــــــــت المال!!!

يک هفته بعد از شروع «عمليات والفجر 4 »، شنيدم تبپ عمار قصد دارد دوباره روي قله عمليات کند. خودم را آماده کردم که بزنم تو ستون عمار و همراهشان بشوم. فرمانده عمار «مهدي خندان» بود. آن شب ، هوا مهتابي و سرد بود؛ سرمايي که نا مغز استخوان نفوذ مي کرد. من زدم تو ستون عمار. گردان مالک و حبيب ، در دو جناح ما در حرکت بودند. مقصد حرکت ، ارتفاع 1866 بود . نزديک قله، مهدي خندان چند تخريبچي از بين بجه ها سوا کرد و اون ها رفتند تا راه کاري مناسب پيدا کنند.
يک ساعت مانده به اذان صبح، مهدي آمد و گفت :«يک راه کار پيدا کرده ام اما عراق بدجوري مانع گذاشته؛ هم سيم خاردار و هم ميدان مين. يک نفر بايد بره و بي صدا معبر بزنه تا بقيه رد بشن.»
طبق نقشه مهدي ، در صورت گذشتن از معبر، ما «کاني مانگا» را دور مي زديم و بر آن سوار مي شديم. چون عراق بيشتر روي يال هايي که هفته گذشته روي آن ها عمليات کرده بوديم حساسيت داشت ، احتمال موفقيت ما و دور خوردن عراقي ها زياد بود.
مهدي گفت:«اگر تخريب چي ها را بفرستيم ، کار به صبح مي کشه و عراق زمين گيرمون مي کنه.»
يکي از بچه ها گفت:« آقا مهدي! من مي خوابم روي مين ، شما رد بشيد»
مهدي گفت:«اسمت چيه؟»
پسره گفت:«کامبيز روانبخش»
ديگر پسره منتظر جواب مهدي نماند و پيراهنش را کند .
مهدي گفت:« چرا پيراهنت رو در مياري؟»
- اين ماله بيت الماله ، نبايد خراب بشه.
- اين حرف گردان رو به هم ريخت. بچه ها همه مي خواستن بزنن به ميدون مين.
- اين پسربچه خوابيد روي مين، يکي هم بغل دستش خوابيد. اول ، مهدي پاورچين و آهسته رد شد، بعد يکي يکي بچه ها رد شدن. کمتر از يک گروهان رد شده بود، يکي از بچه ها سنگين بود. وزن او و اين ها که خوابيده بودند، از حد نصاب بيشتر شد و يک دفعه مين عمل کرد. هرسه در حا شهيد شدند.

راوی: سیدابوالفضل کاظمی

شما به میهمانی شهدا دعوت شده اید...

پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند

اما حقیقت آن است که:زمان مارا با خود برده است و اما شهدا مانده اند...

مراسم بیعت و خاطره گویی خادمین الشهدا راهیان نور استان گیلان

زمان:یکشنبه27/12/91

ساعت:16:30

مکان:گلزار شهدای شهر رشت

آن پير مرد سالخورده

سفيدى اى در زمين نمايان شد. دولا شدم و خاك ها را كنار زدم. درست حدس زده بودم; جمجمه يك انسان بود. بچه ها آمدند داخل گودال. آرام و با احترام، اطراف سر را خالى كرديم، بلكه پلاكش را پيدا كنيم. چيزى چشممان را گرفت. دندان هاى مصنوعى اش بود كه در دهانش، ميان فك هاى بالا و پائين ديده مى شد. بعد از آن، عينك ته استكانى اش را كه پيدا كرديم، مطمئن شديم پيرمردى مسن بوده كه همچون حبيب بن مظاهر، خود را به جهاد رسانده، پا به پاى رزمندگان تا آخرين اهداف جلو آمده و در آخرين سال هاى عمر، جاودانه شده است. پيكر كنار اورژانس ارتفاع 112 افتاده بود.


كارت شناسايى اش پيدا شد. «هادى خداپرست» بود و سن و سالى بالا داشت. عكسش روى كارت خشكيده و پوسيده بود، ولى مى شد فهميد كه چقدر موهايش سپيد بوده.

جالب بود; در منطقه اى كه نيروهاى جوان و تازه نفس، به سختى شيارها و تپه هاى فكه را در عمليات والفجر در بهار سال 62، زير پا مى گذاشتند، او با آن سن و سال بالا، همگام با آنها خود را جلو كشيده و در مقابل سنگر دوشكا، به شهادت رسيده بود.

اس ام اس عید  نوروز

بسمه تعالی
در آن هنگامهی عظیم قیامت همهی خلائق آرزو میکنند که ای کاش فاطمی می بودند... (بحارالانوار ج8 ص53)
دوست عزیز! عید نوروز و بالخصوص هنگام تحویل سال، بالاترین رتبه را از لحاظ رد و بدل کردن پیامکهای تبریک دارد. امسال با توجه به این که این ایام با ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها قرین شده فرصت بسیار مناسبی است که هریک از ما سهمی در اشاعهی نام حضرت صدیقهی کبرا سلام الله علیها به وسیلهی این ابزار در کل این مرز و بوم شیعی داشته باشیم و به این وسیله لبخندی بر لبان امام عصر علیه السلام بنشانیم.
به این منظور متنی را  که در آن پیامکهای مرتبط با این موضوع(تقارن نوروز و فاطمیه) گنجاندهایم. خواهشمندیم تا جایی که میتوانید در اشاعهی این پیامکها کوشا بوده، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
1- اگر امکان دارد از طریق اس ام اس سنترهای عمومی این پیامکها را به تناسب برای افراد شرکت، اداره و سازمانها ارسال فرمایید.
2- خوبست لیست تلفن موبایل خود را بررسی کنید و این پیامکها را برای اقوام خود بفرستید و آنان را نیز بر این امر مهم ترغیب فرمایید.
3- لطفا از ابتدای هفتهی آخر سال شروع به فرستادن پیامکها از طریق موبایل کنید، تا این که این مطالب زیبا زودتر و بیشتر پخش شود.
بهار را بایاد او آغاز می کنیم. چراکه تمام هستی قطره ای از دریای بیکران عطوفت فاطمه است.سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
نوروز امسال جور دیگری است. بهار، آسمان، سبزه ها همگی می‌گویند: فاطمه،،،سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
باران بهاري امسال رنگ و بوي فاطمي دارد.سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
شاخه ای از گل یاس میهمان سفره هفت سین امسال است تا که یادی از یادگار رسول خدا را زنده کند. سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
نوروزتان پراز خیر و فراوانی باد، با دعاهای یاس کبود. سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
در انتظار دعایتان بر این سفره هفت سین نشسته ایم، یا فاطمه زهرا. سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
بهار امسال، اشک ها و لبخندها در هم آمیخته اند. اشکهای بهاری تقدیم به شما یا حضرت زهرا. سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
نوروزمان را نظر لطفی، یا حضرت زهرا. سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم. از طرف مادرانی که نوروز امسال میانمان نیستند فاتحه ای بخوانیم و نثار حضرت زهرا کنیم.
ماهی سفره نوروز را دیده ای؟ انگاری که شبنم نگاهش فاطمی شده است. شاید که از آن سو دعای مادر برای سالی نکو به استجابت نشسته است. سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
نوروز امسال عطرآگین تر از هرسال  است. روی شکوفه ها نوشته اند، سلام بر مهدی فرزند فاطمه... سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
یا صاحب الزمان، گرچه نوروز است اما به تسلای خاطرتان از بابت غم مادر، دور هم جمع می شویم. باشد که عنایتی فرمايي. سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
یا محول الاحوال! این بار تو را برای ظهور فرزند آن مادرپهلوشکسته می خوانیم: حول حالنا الی احسن الحال. سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
هرچه داریم از دعای توست زهرا جان ، نوروزمان را نظر لطفی فرما. سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
امسال نوبهار شروعش به ماتم است، زیراكه قلب عالم امکان پر از غم است... باید که پاس حرمت زهرا نگاه داشت،سالی که فاطمیه و نوروز توام است.... سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
یا زهرا! چه سفره ی هفت سینی میشود وقتی تو دعایمان کنی و بیاد تو و با آمین تو آغاز کنیم... سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
شوق و ذوق آغازین روزهای بهارم تقدیم به شوق آفرین قلب پیامبر، فاطمه سلام ا... علیها. سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
مهدی جان! تقویم روزگارم با روزگار قلب تو تنظیم است. بهار من هم این روزها بوی فاطمیه گرفته است، مثل بهار تو ... سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
امسال زمین  با اشک بهار در سوگ همسر مولا زنده می شود. خدایا! تو را سوگند به سوز این مادر، دل ما را به ظهور فرزندش زنده گردان! سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.
سلام یعنی دعای سلامت. هنگام تحویل سال بر سر  سفره ی دل می نشینیم، و هفت سلام تقدیم یگانه ی دوران، امام زمان علیه السلام می کنیم. خدایا ظهورش را نزدیک کن! سالی پر از برکت را برای شما و خانواده محترم تان آرزومندم.

تصاویر با کیفیت از شهید همت

     

  

   

 

  

کی با حسین کار داشت؟

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟

بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

 

 کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 84

تصاویر با کیفیت از طلائیه

   
   
   

   

برای دریافت تصاویر کیفیت بالا روی تصاویر کلیک کنید


روایت سردار سلیمانی از زیباترین و دردناکترین شهادت دو فرمانده لشکر

سردار قاسم سلیمانی گفت: یکی از قصه‌های دردناک شهادت فرماندهان، شهادت شهید «محمدابراهیم همت» بود و یکی از زیباترین شهادت‌ها هم قصه شهادت شهید «مهدی باکری».
 
به گزارش فارس، سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه در ایام شهادت شهیدان «حمید و مهدی باکری» و «محمدابراهیم همت» زیباترین و دردناکترین لحظه شهادت این فرماندهان جنگ را روایت کرد:
 
                                                            ***
 
یکی از قصه‌های دردناک شهادت فرماندهان، شهادت شهید «محمدابراهیم همت» است و یکی از زیباترین شهادت‌ها هم قصه شهادت شهید «مهدی باکری» است؛ فرماندهی در دوران جنگ اینها نمونه بازر و مهم بود. اگر این قله‌ها نبودند، این دامنه‌ها سرسبز نمی‌شدند. هوایی که در دامنه وجود داشت و لذتی که در دامنه می‌بردیم، به دلیل بلندی قله‌ها بود؛ به همین دلیل آنها این قدر محبوب بودند، هزاران مهدی در لشکر 31 عاشورا بود اما محبوبیت فرمانده لشکر طوری بود که اگر می‌گفتند: «آقا مهدی»، یک مهدی در آن لشکر وجود داشت، آن هم مهدی باکری بود؛ اگر می‌گفتند: «حاج همت»، چهره او ترسیم می‌شد، انگار عکس او را در قلب‌ها حک کرده بودند.
 
در سنگر کوچکی در جزیره جنوبی نشسته بودیم، آن روز حمید باکری شهید شده بود، ما هم نمی‌دانستیم، آنجا فهمیدیم که حمید باکری شهید شده، مهدی آنجا خم به ابرو نیاورد؛ آن هم برادر باوفای مانند حمید نسبت به مهدی؛ طوری که  هیچ وقت در لشکر حمید باکری به مهدی باکری نگفت برادر و همه‌اش می‌گفت: «آقا مهدی».
 
آن روز شهید عباس کریمی فرمانده 35 ـ 40 نفر در پد شرقی جزیزه جنوبی در خط بود و شهید حاج همت در جمع ما در سنگر نشسته بود؛ به خط کریمی حمله کردند، شهید کریمی با شهید همت تماس گرفت و وضعیت را شرح داد.
 
شهید همت به من گفت: «می‌توانی یک دسته نیرو به من غرض بدهی؟!»؛ به شهید میرافضلی گفتم: «برو از گردانی که در چاه نفت در جزیره جنوب داریم، یک گروهان نیرو به شهید همت بده» میرافضلی و شهید همت هر دور در مسیر رفتن به سمت گردان و نرسیده به گردان شهید شدند و شاید نزدیک به 2 ـ 3 ساعت هم کسی نمی‌دانست، این دو شهید شده‌اند.
 
رفاقت بسیار صمیمی بین شهید مهدی باکری و شهید کاظمی وجود داشت؛ مهدی رفت در غرب رودخانه دجله و در کنار یک گروهان ماند، شهید باکری در محاصره دشمن، بدون نیرو و مجروح بود، آرامش او در کمتر از 20 دقیقه به زمان شهادتش در صدایش مشهود است، صدایی که باید همه ایران آن را بشنوند.
 
شهید کاظمی در آن لحظات به شهید باکری اصرار می‌کند که به عقب برگردد؛ اما شهید باکری به شهید کاظمی می‌گوید: «احمد! بیا اینجا اگر اینجا بیایی، من چیزی می‌بینیم که اگر ما باهم باشیم تا ابد از هم جدا نخواهیم شد». باکری به شهادت رسید و تا کنون هم مفقودالجسد است.
 
منطقه عملیاتی «بدر» تخلیه شده بود؛ همه به عقب برمی‌گشتند، شهید کاظمی حاضر نبود به عقب برگردد؛ 3 ـ 4 نفر مانده بودند و اصرار داشتند تا احمد را به عقب برگردانند اما کاظمی نمی‌توانست خودش را از سرزمین بدر جدا کند.