مکاتبات یک شهید با جوانی در آلمان

http://img.tebyan.net/big/1391/02/146509411912018093163142242472042109515067.jpg



خواهرش در خواب دید كه آسمان، تاریک و ظلمانی است و به یک باره، نوری سینه ظلمت را شكافت و او صلوات فرستاد. همین كه از خواب برخاست، به او گفتند: محمد علی، متولد شده است.
مکاتبات یک شهید با جوانی در آلمان

محمدعلی احصایی، دانشجوی رشته بهداشت عمومی كه در تاریخ 1343 در نی ‌ریز متولد شد، در تاریخ 30/12/1362 در منطقه جفیر ، در كربلای ایران، به شهادت رسید، او در دامان مادری كه هرگز بدون بسم الله الرحمن الرحیم به او شیر نداد، رشد یافت و در دبستان، به عنوان شاگرد ممتاز، عكسش در یكی از روزنامه‌ ها به چاپ رسید. در جلسات زیارت عاشورای مسجد جامع مهدی شهرستان نی‌ریز، شركت می‌كرد و با شروع انقلاب، به طور مستمر، در راهپیمایی‌ها شركت می نمود. با وجود كمی سن، یكی دو بار توسط مأموران رژیم، دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. بعد از پیروزی انقلاب، در فعالیت ‌های انجمن اسلامی دبیرستان محل تحصیل خود، نقش به سزایی داشت. در همان ایام، با عناصر ملی‌گرا و گروهک ‌های چپ‌ گرا، به مبارزه برخواست.

شهید محمدعلی احصایی در اولین آموزش نظامی بسیج، شركت كرد و همزمان با آغاز دومین سال جنگ تحمیلی، به سوی جبهه شتافت و در عملیات شكست حصر آبادان، شركت كرد و قبل از عملیات فتح المبین،
به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و مسجد جمكران شتافت و سپس به تهران رفت و به گونه‌ای معجزه‌آسا، موفق به دیدار خصوصی امام ‌شد و بر دست امام بوسه ‌زد، دوستان همراه او می‌گویند: او در این دیدار، گریه می‌كرد و امام كه گریه‌های عاشقانه او را دید به او نگاهی پدرانه نمود و علی عزیز، به یكبار بوسیدن كفایت نكرد و چند بار بر دست محبوب خود بوسه زد. پس از این ملاقات، در عملیات رمضان شركت كرد و سپس در دو عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک، حاضر شد. در این زمان بود كه وی موفق به اخذ دیپلم و در كنكور سراسری در رشته بهداشت عمومی دانشگاه علوم پزشكی اهواز، قبول شد. او پس از مدتی، به جبهه‌های نبرد بازگشت و سرانجام در منطقه جفیر، به شهادت رسید.
قسمتی از مكاتبات شهید با جوانی آلمانی به نام مارتین .

مارتین، جوانی آلمانی است كه توسط برادر علی، با شهید آشنا ‌شد و از علی خواست كه به وسیله نامه، حقایق انقلاب اسلامی را برای وی بازگو نماید. شهید در یكی از نامه ‌هایش در پاسخ به سؤالات مارتین، چنین می‌نویسد:
گل رز

«... آری همان طور كه نوشته بودید، انقلاب اسلامی ایران، یک ریشه نوظهور كاشت و این ریشه، روز به روز می‌رود كه یک درخت بزرگ و زیبا شود؛ درختی بزرگ و زیبا كه به وسیله خون عزیزترین فرزندان این ملت، آبیاری شده. من اكنون به شما می‌توانم بگویم كه این درخت، 5 سال از عمرش بیشتر نمی‌گذرد و هر چند همه جهان (البته نه ملت‌ ها بلكه دولت‌ های) قدرتمند، خواسته‌اند كه این درخت را از ریشه بكنند، ولی به یاری خدا نتوانسته‌اند؛ چون همان طور كه می‌دانید، این درخت، ریشه در عمق وجود انسان ‌هایی آگاه و خدادوست دارد؛ انسان‌هایی آزاد كه حاضرند همه چیزشان را فدا كنند؛ ولی اسلام، دین خدا، باقی باشد و درخت انقلاب، سالم بماند. شما فكر كنید آیا در این صورت، باز قدرت‌ های جهان، موفق می‌شوند كه به این درخت، آسیب برسانند؟

... ما خواهان صلحیم؛ صلحی كه آزادی و استقلال ما را از بین نبرد؛ ولی وقتی هم كه بخواهند هستی ما را غارت كنند، ما نیز با تمام هستی ‌مان، در راه حراست از كشور و انقلابمان تلاش می‌كنیم. من در اینجا این سوال را از شما می‌كنم : آیا وقتی دزدی به خانه شما حمله ‌ور شود و بخواهد پدر و مادر و خواهر و برادرهای شما را از بین ببرد، باز دست بر روی دست می‌گذارید و تماشا می ‌كنید و باز می‌گویید: ما صلح می‌‍ خواهیم؟


ما معتقدیم كه اسلام، خواه ناخواه، پیروز خواهد شد و این، وعده خداست كه دین خود را یاری نماید. ما معتقدیم كه چون این انقلاب خدایی و مردمی است، پیشرفت می‌كند».
قمستی از وصیت نامه شهید

ای دوستان عزیزم! در سنگر مدرسه، ایمان و درس را تواماً در خود تقویت نمایید و مدرسه را سنگری علیه استكبار جهانی كنید. خود را بسازید. شماها هستید كه باید انقلاب را به جهان صادر كنید و مبادا عملی انجام دهید كه باعث به درد آمدن قلب امام عصر و نایب بزرگوارش گردد. ای خدای بزرگ! انقلاب اسلامی ‌مان را به انقلاب مهدی موعود(عج)، متصل نما.
گل

... بله، حال اگر چه فعلاً كاری نیست و در چادرها دور از هر سر و صدایی هستیم، حتی گاهی فكر می‌كنم شاید مسئول باشیم؛ چون از این بیت المال و از این همه كمک و یاری مردم ایثارگر، استفاده می‌كنیم؛ بدون این كه مثمرثمر باشیم؛ حداقل خودم را می‌گویم و كاری و خدمتی برای اسلام كنیم؛ ولی خوب، همین كه در یک جمعی پاک و نورانی هستیم، ما را بس است.

... و از این كه پروردگار به ما این عنایت را فرموده ودر این برهه از زمان، زندگی می‌كنیم، با این ویژگی‌هایی كه سراغ داریم و دارید، او را شكر می‌گوییم؛ گرچه توان آن را نداریم و فقط از خدا می‌ خواهیم به ما و به همه، اخلاصی عطا بفرماید تا اگر عملی انجام می‌دهیم، مورد پذیرش حق قرار گیرد و رضایت او را جلب نماید.

.... حمد خدای را كه حركتی جدید و روحی تازه در ملت ما دمیده شد و با بسیج همگانی و طرحی نوین، زمینه سركوبی دشمنان اسلام و سربلندی لشكریان امام عصرعلیه السلام، فراهم آمد و دیری نخواهد پایید كه جوانه‌های پیروزی، به گل بنشیند.

... ای كاش هزاران هزار جان داشتیم تا قربانی این راه می‌كردیم و خدایا به تو پناه می‌برم، اگر بخواهم مرگی غیر از شهادت در راهت، داشته باشم و در هر نماز و در هر ركوع و سجده و قنوتش، از تو با آه و ناله می‌خواهم كه «اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک».

سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز كه آن خسرو شیرین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
كه ز صحرای ختن، آهوی مشكین آمد

                                                                            

                                                                                  حافظ

برگی از دفتر سرخ شهادت

 

 


هر کس می‌خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند...

خون حسین(ع) و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا، راه قبله را می‌نمایاند... اگر نبود خون حسین، جوشیدن سرد می‌شد و دیگر در آفاق جاودانه شب، نشانی از نور باقی نمی‌ماند... حسین سرچشمه خورشید است... و بدان که سینه تو نیز آسمان لایتناهی است با قلبی که در آن خورشید می‌جوشد، و گوش کن که چه خوش ترنْمی ‌دارد در تپیدن: «حسین، حسین، حسین...» آن شراب طهور که شنیده‌ای بهشتیان را می‌خورانند، میکده‌اش کربلاست و خراباتیانش این مستان‌اند، که این چنین بی‌سر و دست و پا افتاده‌اند... آن شراب طهور را که شنیده‌ای تنها به تشنگان راز می‌نوشانند. ساقی‌اش حسین است: حسین از دست یار می‌نوشد و ما از دست حسین. عالم همه در طواف عشق است و دایره‌دار این طواف، حسین است: اینجا در کربلا، در سرچشمه جاذبه‌ای که عالم را بر محور عشق نظام داده است. شیطان اکنون درگیر و دار آخرین نبرد خویش با سپاه عشق است و امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می‌خورد: از خون عاشق، خون شهید.

ما همه افق‌های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کرده‌ایم. ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثّل می‌یابد، عشق را هم، امید را هم شجاعت را هم و... همه آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیده‌اند، ما به چشم دیدیم... آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سر دار نیافتند، ما در شب‌های عملیات آزمودیم. ما عرش را دیدیم، پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند... تو بگو کیست که زنده‌تر است. شهید سید عبدالرضا موسوی یا من و تو؟ کیست که زنده‌تر است؟ تو بگو که آیا این تصاویر واقعی‌ترند یا روزهایی که من و تو واماندگان از قافله عشق یکی پس از دیگری می‌گذرانیم؟

زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست، اما پرندة عشق تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند... راز خون را جز شهدا در نمی‌یابند. گردش خون در رگ‌های زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب، شیرین‌تر است و نگو شیرین‌تر، بگو بسیار شیرین‌تر است. راز خون در آنجاست که همه حیات به خون وابسته است.

شهادت جانمایة انقلاب اسلامی است و قوام و حیات نهضت ما در خون شهید است. رمز آنکه سیدالشهدا(ع) را خون خدا می‌خوانند، در همین جاست...

اینها فرزندان قرن پانزدهم هجری قمری هستند؛ هم آنان که کرة زمین قرن‌هاست انتظار آنان را می‌کشد تا بر خاک مبتلای این سیاره قدم گذارند و عصر ظلمت و بی‌خبری جاهلیت ثانی را به پایان برسانند.

عصر بعثت دیگرباره انسان آغاز شده است و اینان، این رزمندگان، منادیان انسان تازه‌ای هستند که متولد خواهد شد: انسانی که خداوند توبه‌اش را پذیرفته و بار دیگر او را برگزیده است... بگذار آمریکا با مانورهای «ستاره دریایی» و «جنگ ستاره‌ها» خوش باشد؛ دریا، دل مطمئن این بچه‌هاست و ستاره‌ها نور از ایمان این بچه مسجدی‌ها می‌گیرند.

صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و کار به یک «یالیتنی کنت معکم» ختم نمی‌شود. اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این‌گونه است یا خیر!... آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می‌رانند... و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند تا در مقتل کربلای عشق آسان‌تر بریده شوند؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشند؟

هر کس می‌خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند. اگر چه خواندن داستان را سودی نیست، اگر دل کربلایی نباشد. از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته‌اند. زمان هر سال در محرم تجدید می‌شود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا(ع) حُب حسین(ع) سرّالاسرار شهداست.

فاین تذهبون؟ اگر صراط مستقیم می‌جویی بیا، از این مستقیم‌تر راهی وجود ندارد: حُبّ حسین(ع). آری کربلا از زمان و مکان بیرون است و اگر تو می‌خواهی که به کربلا برسی، باید از خود و بستگی‌هایت از سنگینی‌ها و ماندن‌ها گذر کنی... از عاشورای سال 61 هجری قمری، دیگر زمان از عاشورا نگذشته است و همة روزها عاشوراست. زمان بر امتحان من و تو می‌گردد تا ببیند که چون صدای هَل مِن ناصرِ امام عشق برخیزد، چه می‌کنیم؟... شریان قیام ما نیز به قلب عاشورا می‌رسد و این چنین ما هرگز از جنگ خسته نخواهیم شد... آماده باشید که وقت رفتن است. هر شهید کربلایی دارد... و کربلا را تو مپندار که شهری است میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها، نه! کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین(ع) راهی به سوی حقیقتی نیست... هر شهید کربلایی دارد... و برای ما کربلا پیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است. یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده‌ایم، نه یک بار، نه دوبار، به تعداد شهدایمان... هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنة خون اوست و زمان، انتظار می‌کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه... خون شهید جاذبة خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را به آن سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد... سر مبارک امام عشق بر بالای نی، رمزی است بین خدا و عشاق... یعنی این است بهای دیدار... .

شهید سید مرتضی آوینی

زندگی زیباست ....

زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.

 

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.

و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود.

 

و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند.

و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید.

ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش".

نامه منتشر نشده ای از شهید آوینی

یکی از برادران «شهید سید مرتضی آوینی» دیربازی است که در ایالات متحده آمریکا سکونت دارد. آن چه خواهید خواند متن تخلیص شده یکی از نامه های مرتضی به این برادر است.

برادر!

دلم می‌خواست امروز که ایران ، این پسر گم شده، بعد از قرن‌ها می‌رود که به آغوش خانواده‌ی خویش بازگردد، در کنارم بودی و با هم زیر لوای اسلام عزیز و در کنار امام خمینی، این فرزند راستین محمد(ص) و این نشانه‌ی خدا بر زمین ، جهاد می‌کردیم.

گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که می‌رفت تا فراموش شود، چون محمد(ص) فریاد برآورد که «واعتصمو بحبل الله جمیعا و لاتفرقو ا» - همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید و بیاویزید و پراکنده نشوید - و ما که هنوز دست و پا می‌زدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم،

 این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آن چه می‌جستیم، یافته‌ایم و به یقین رسیدیم. و حتی من که همواره بویی از محمد در مشام داشتم، در آغاز باور نمی‌کردم که در این ظلمت کده ‌ی زمین بتوان نقبی به سوی نور زد - که ابعاد آن چه روی داد، آن همه گسترده بود که زمین را در بر می‌گرفت و خدا این تردید را که جز لمحه‌ای به طول نینجامید بر من ببخشاید - و برق یقین بی‌هیچ واسطه‌ای بر دلم نشست،

 همان گونه که بر کوه سینا، و ایمان آوردم، و برادر! زمان گم شد و مکان، و کویر بود، و آن که دعوت به حق می‌کرد محمد(ص) بود، و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای الله آشنا بود و نمی‌دانی که چه خوش بود.

با همان عشقی که اباذر با محمد(ص) بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم. و برادر، او را ندیده‌ای: دست خداست بر زمین؛ آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا می‌آورد، سایه‌اش زمین و آسمان را می‌پوشاند، و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن می‌گوید، می‌بینی که او خود نفس حقیقت است. من بوی خوشش را از نزدیک شنیده‌ام و صورتش را دیده‌ام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد(ص) را .

برادر! ایران، مادر تمدن نوینی است که معیارها و مقیاس‌هایی دیگر دارد و حکمت و فلسفه‌ای دیگر و هنری دیگر و ... ادبیاتی دیگر.

من هرگز نمی توانم وسعت مکتبی و فرهنگی این انقلاب را در این نامه تصور کنم،‌اما برایت باز هم خواهم نوشت، هر چند که وقتم بسیار تنگ است.

مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کرده‌ام. این چنین نیست؛ من زندگی یافته‌ام . عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آن چه می‌گوید، مرا آن چنان شیفته‌ی خود ساخته است که نمی‌توانم جز به حکمتی که در حال تدوین آن هستیم بیندیشم

و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم ... و این فرهنگ آن همه با آن فرهنگ کهنه و منحط غرب متفاوت است و آن همه از آن فاصله دارد که نمی‌توان گفت . کارم در راه خداست (فی سبیل الله) و برای آن پولی دریافت نمی‌کنم.

تنها سهمی اندک از بیت ‌المال می برم که خورد و خوراک را بس باشد و بس. جهادی را که آغاز کرده‌ایم، امام خمینی «جهاد سازندگی » نام نهاده است. شمشیرمان قلم است و بیل و کلنگ ، و در راه سازندگی ایرانی آزاد گام نهاده‌ایم؛ ایرانی که منشا حرکت نوین تاریخ و خاست گاه فرهنگ نوینی است که دنیای تاریک را سراسر در بر خواهد گرفت.

                                                            والسلام - برادرت مرتضی (1358)

برای تو می‌نویسم همسر نازدانه‌ام

همسر عزیزم! حالا که این نامه را برای تو می‌نویسم لحظاتی قبل از آغاز عملیات است. خدا خودش شاهد است که فقط برای رضای او و پیروزی اسلام و مسلمانان و نابودی کفار، لباس رزم پوشیدم و از تو همسر مهربان و شفیق و نازدانه‌ام جدا شدم.

 به گزارش فارس، بخشی از کتاب «شهادت‌نامه»های فرهنگ جبهه، مربوط به نامه‌های عاشقانه رزمندگان به همسران‌شان است. نامه‌هایی کوتاه که از عمق جان رزمندگان نشأت گرفته بود و سرشار محبت و احساس مردانی است که تا لحظاتی دیگر در نبردی سخت باید همه خشم و صلابت خود را جایگزین محبت‌های الهی خود می‌کردند.
 
برای رضای خدا و پیروزی اسلام از همسر مهربانم جدا شدم
--------------------------------------------------------------------------
 
همسر عزیزم! حالا که این نامه را برای تو می‌نویسم لحظاتی قبل از آغاز عملیات است. خدا خودش شاهد است که فقط برای رضای او و پیروزی اسلام و مسلمانان و نابودی کفار، لباس رزم پوشیدم و از تو همسر مهربان و شفیق و نازدانه‌ام جدا شدم و هجرت کردم به سوی جبهه‌های نور. خداوند انشاء‌الله به تو صبر عطا کند. 
 
مرا ببخش که 2 هفته پس از ازدواج شما را ترک کردم 
-------------------------------------------------------------------
 
همسرم! از اینکه 2 هفته پس از ازدواجمان شما را ترک کردم، حلالیت می‌طلبم. بارها به جبهه آمده‌ام و هربار به رضای خدا امید داشتم که به کرم خودش مرا ببخشد و انشاء‌الله که بخشیده است. 
 
خیلی دوست داشتم یک‌بار دیگر شما را ببینم
---------------------------------------------------------
 
همسر مهربانم! از طرف من، یوسف، جگرگوشه و پاره تنم را با احساس فراوان ببوس و هر وقت او را می‌بینی به یاد من بیفت، زیرا او یادگاری ما دوتاست. هر وقت که به یاد خنده و بازی‌هایش می‌افتم قلبم برایش پرپر می‌زند. خیلی دوست داشتم یک بار دیگر شما دوتا را ببینم، ولی بالاتر از شما دوتا باید می‌رفتم به ملاقات کسی که از شما بیشتر دوستش دارم. شما هم او را بیشتر از من و هرکس دیگری دوست دارید و روزی به سوی او خواهید رفت. ولی من می‌روم تا وسایل مسافرت شما را از خداوند تبارک و تعالی با التماس بخواهم و فراهم کنم. 
 
خوب می‌دانی که بسیار مشتاق توام
-----------------------------------------------
 
هرچه در زندگی دارم برای شماست. مقداری وسایل آهنگری دارم با یک موتور گازی و وسایل زندگی که مشترک است و برای شما. امیدوارم که مهر خود را حلال کنی و هرگز فکر نکن که تو را دوست نداشته‌ام، خودت خوب می‌دانی خیلی مشتاق شما هستم. 

جهاد ،  سلاح و شهادت سعادت ماست

امام زمان (عج) در کلام شهیدان :


* «من کاملا از روی آگاهی و بینش و درک صحیح و با اعتقاد کامل به این که‏به خاطر دفاع از آرمان همیشه جاوید تشیع و برای دفاع از مملکت امام زمان‏ حجت ابن الحسن(ع) به جبهه می‏روم و شهادت در این مسیر را فوز عظیم می‏ دانم‏ بنابراین اگر افرادی درباره ماها که به جبهه می ‏رویم سوءظن دارند باید در عقیده خود تجدید نظر کنند.» (بسیجی شهید عبدالله ‏کاویان تلوری از : بندرگز)

*« دشمنان اسلام، ای ابرجنایتکاران! بدانید تا حزب‏الله زنده است ، نخواهد گذاشت که شما نفس بکشید و لطمه‏ای به این انقلاب اسلامی بزنید. و بدانید با به شهادت رساندن بچه ‏ها و نوجوانان و پیرمردان و پیرزنان ، این مردم حزب‏الله را نمی‏ توانید از اسلام سرد کنید و بدانید صاحب این انقلاب حضرت‏ مهدی(عج) است.» (روحانی شهید غلام‏رضا علیزاده از: مشهد)

* « حضرت هابیل ، قابیل را با شهادت خودش رسوا کرد ، و امام حسین(ع) با خون‏سرخ خویش دستگاه یزیدی را فرو ریخت، و هم اکنون حضرت امام خمینی ، به ‏نیابت ‏حضرت مهدی (عج)، ابرجنایتکاران شرق و غرب را رسوا کرده است.» (محصل شهید علیشاهی از: تهران)  .

 

* « تمام مستکبران بدانند که ما تا جان در بدن داریم ، دست ازاسلام و اماممان بر نمی‏داریم و تا ظهور حضرت مهدی(عج) مبارزه می ‏کنیم. شیعه‏ نمی‏تواند ساکت‏ باشد و ظلم را ببیند. مخالفان اسلام و آنهایی که با اسلام‏از سر ستیز وارد شده‏اند بدانند که ما تا زنده هستیم، نمی‏گذاریم که آن ‏هابه خواب راحت ‏بروند. کشته شدن در راه خدا افتخار ماست.»  (دانشجوی شهید جلال رستمی از: شهریار) 

* «من به خاطر اسلام و به فرمان مردی به جهاد رفته‏ام که نایب امام ‏زمان(عج) است و جهادم برای حق و حقیقت و مبارزه با کفار است. شهادت ،تولدی است ‏برای زندگانی جاودانه و ای کاش ، جان‏ ها داشتم و بارها برای‏پیروزی اسلام بر کفر می ‏جنگیدم. بدانید راه خیر و برکت و سعادت «شهادت‏»است.» (بسیجی شهید محمد گروسی از: تهران)

* «ما گناهکاران درگاه خداوندی، ما سربازان خمینی، ما جانبازان حسینی،آگاهانه و با بصیرت کامل این راه را انتخاب کردیم و به ندای «هل من‏ناصر ینصرنی‏» خمینی لبیک گفته، و عاشقانه آغوش خود را برای استقبال ازشهادت گشودیم; چرا که عزت و شرف اسلام و آن امانت الهی که از شهدای بدر واحد و کربلا گرفته‏ایم تنها با جهاد و مجاهده در راه خداست که به مقصدنهایی خود که همان انقلاب حضرت بقیه‏الله الاعظم(عج) است می‏رسد. پس، ای اهل دنیا و ای امت مسلمان، بدانید هجرت وسیله ما، جهاد سلاح ما، وشهادت سعادت ماست که حقیقتا رستگاری دو عالم در زیر شمشیرها و سنگرها به‏دست می‏آید.» (کفاش شهید محمد الهامی‏نژاد از: سبزوار)

*«شعله عشق به اهل بیت پیغمبر عزیز و عشق به ولایت و به امام زمان‏مهدی(عج) را همواره در وجودت فروزان‏دار و ملاک و معیار حیات و ممات خویش‏را جز این مپسند. حفظ جان از واجبات است، پس در حفظ سلامت و طراوت خویش‏به خاطر رضای خدا و برای توانایی بیش‏تر در خدمت‏به ساحت مقدس ولایت کوشاباش.» (کارمند شهید سیدابوتراب میرشریفی از: افجه)

                                  بعونک یا شهید

یادداشت های شهدا

 

( شهید احمد رضا احدی نفر سمت چپ)

شهيد احمدرضا احدي

شهيد احمدرضا احدي در آبان سال 1345 در خانواده هاي مذهبي در ملايرزاده شد.او مراحل تحصيل را با موفقيت پيمود و در سال 1364 رتبه نخست كنكور كشور در رشته هاي انتخابي را به دست آورد و به تحصيل در رشته پزشكي دانشگاه شهيد بهشتي پرداخت.
حضور در ميدان هاي جنگ و جهاد، مبدأ تحولي شگرفت و آغاز راهي نو فراروي وي بود. شهادتِ دوستان و همرزمانش تأثيري ژرف بر او نهاد. سری اول از  از يادداشت هاي او را با هم در این پست مرور مي كنيم. اين يادداشت ها در كتاب حرمان هور منتشر شده است .


سلام بر شهادت
بسم رب الشهدا و الصديقين
با عرض سلام و ارادت خدمت امام عصر(عجل اللعه تعالي فرجه الشريف) و نايب بزرگوارش امام امت!
سلام بر شهادت، مايه اميد حيات عاشقان و نزديك ترين راه به معبود!
سلام بر شهيد؛ توفيق يافته اي كه خدا بر او منت نهاد و شهادت را نصيبش كرد!
سلام بر مخلصاني كه مصداق آيه شريفه «فَمِنْهُم مَّنْ يَنتَظِرْ»ند آرام و خاموش و بي سر و صدا براي خدا كار مي كنند و كسي را نمي شناسند. سلام بر غم! چيزي كه انسان را مي سازد. رنج، آرام كننده و تعادل بخش انسان است! گويند معلم پرهيزكار، شهيد چمران گفته است: شخصيت هر كسي بستگي به مقدار اندوه و غم او دارد.
البته نه غمي كه براي مال ودنيا و امثالهم باشد؛ غم غربت، غم انتظار و غم مهجوري از حق، غم راستين امت.
«به بهانه شهادت شهيد بسيجي محمد عاشوري دانشجوي مهندسي پتروشيمي دانشگاه اميركبير تهران، از درز كلمات ده ها جزوه، صدها كتاب هزاران معامله تا فراسوي بلند خاك ريزها، از رسم سه گوش مثلث بر لوح كاغذ تا ترسيم هندسه زيباي نخل ها بر صفحه خونينِ دشت، از انبوه
x ها و y ها و دعواي صدها تانژانت و كُتانژانت براي رفتن به آن سوي تساوي تا آرامش آن همه قايق، از دبستان تا دانشگاه و از دانشگاه به؟


بيچاره پدر كه چه آرزوها داشت! سال ها در آن دكان حقير كار كرد، تا تو امروز عصاي دست پيري اش باشي و تو چه زود موها را بر سرش سفيد كردي و مادر كه نسيم ياد تو، چون بيد، پيكر نحيفش را مي لرزاند و دست در زنبيل خالي اميد مي كند و مي گريد. تو چه تنها بودي! هيچ كس نمي دانست كه در پسِ اين رخسار نحيف، چه مظلوميتي نهفته است . مثل يك گل، هزار احساس ظريف، هزار رنج در سكوتِ يك نگاه، هزار خوبي در طراوت لبخند و هزار دردِ نهفته داري كه هرگز لبي براي گفتنش باز نشد.


يادگار خاطره هاي تو در آب هاي گرم كارون و اروند و زير نخل هاي بلند ابوشانك و بر زمين گرم شلمچه هنوز باقي است... . هنوز همان پويندگان راستين راهت شعرهاي نغز و طنين گرم آوازهايت را زير باران هزاران اخگر، ترجيح وار ترنم مي كنند كه «خدايا امام را قائم دار»، همين

اگه رفتین کربلا به آقا بگین ...

• در خاك كربلا گم شده‌ام :
«اگر من شهید شدم و جنازه‏ام به دست شما نیامد، بدانید در خاك كربلا گم شده‏ام و در پیش حسین‏(ع) هستم».

شهید رضا حسن زاده        

                          

• مرگ چون خوابی شیرین است :

«بله! اگر ما می‏توانستیم روزی چون علی‏(ع) بر نفس خود فاتح گردیم و چون حسین‏(ع) تشنه لب در دشت كربلا، تیغ شهادت را با آغوش باز بپذیریم و شبی چون حضرت سجاد(ع) شب را با ناله‏های برخاسته از نهاد دل به درگاه خدا به صبح برسانیم و غلبه بر مادیات را جانشین آن كنیم، آن وقت است كه می‏توان گفت: مرگ چون خوابی شیرین است و اگر غیر از این باشد مطمئناً دروغ است».

 شهید داود مدنی                         

• من راه حسین را انتخاب كرده‌ام :

 «امروز دو جبهه وجود دارد: یكی، حسینی و دیگری، یزیدی و من راه حسین‏(ع) را انتخاب كرده‏ام. شما هم از فرصت استفاده كنید و به جبهة حسین‏(ع) بپیوندید و در هر كربلایی، امام حسین‏(ع) وجود دارد و حسین زمان ما امام خمینی است. ای حسین جان! ما هر اندازه‏ای كه مصیبت ببینیم، مشكلات ببینیم، به اندازة مصیبت تو نمی‏شود. یا ابا عبدالله! به یادمان می‏آید وقتی كه عزیزان رزمنده به عملیات می‏روند با «یا حسین یا حسین» به سوی دشمن حمله می‏برند و در خون خود غوطه‏ور می‏شوند. «حسین حسین» می‏گویند. حسین جان! مصیبت تو را فراموش نمی‏كنیم».

 شهید عزّت‏الّله رحمانی

• پاسخ به ندای فرزندت خمینی :

«ای امام حسین! اگر چه در كربلا نبوده‏ام تا به ندای «هل من ناصر ینصرنی»ات، جواب بدهم، ولی ببین كه به ندای حق طلبانة فرزندت خمینی، لبیك گفته و در كربلای خوزستان جان فشانی می‏كنم».

 شهید حمید كریمی

• یا حسین :

«یا حسین! یا حسین! یا حسین! آن قدر فریاد «هل من ناصر ینصرنی»ات نافذ بود و آن‌چنان تنهایی‏ات در آن تفتیده دشت برهوت، دلمان را به آتش كشید كه اكنون در لبیك به تو ای وارث رسولان! همة سختیها را با لذت ایثار بر دوش خواهیم كشید».

شهید مجتبی طیرانی

• عاشورا نباید از یادمان برود :

«ما در اسلام، روزی تاریخی‏تر از عاشورا نداریم؛ به خاطر این كه عاشورا سر منشأ پیروزی‏های اسلام بود. ما كه در این زمان زندگی می‏كنیم باید بدانیم كه عاشورا را باید از یادهایمان نبریم. آیا چگونه می‏شود از یاد برد روزی كه تمام یاران حسین‏(ع) و حسین‏(ع) به شهادت رسیدند».

  شهید محمد رضا خانزادی

• سعادت دنیا و آخرت در راه حسین است :

«باید این را دانست كه من این راه حسینی، راه اللّه و شهید شدن را خودم آگاهانه و با بینش اسلامی انتخاب كرده‏ام و هیچ زور واجباری در این راه نیست، بلكه یك انتخاب آگاهانه است كه شخص، خود، انتخاب می‏كند و من این راه را كه همان راه حسین‏(ع) و یارانش است، خودم انتخاب كرده‏ام. می‏دانم سعادت دنیا و آخرت در همین راه است».

شهید حسین نافله زاده

• دیگر برایت مرگ مفهومی ندارد :

 «به میدان آزمایشی می‏روی كه در یك طرف كفر است با تمام امكانات و در طرف دیگر، جوانان سلحشور و باایمان كه برای حق مبارزه می‏كنند، برای هدفشان و مكتبشان. وقتی این چنین می‏اندیشی خود را در كنار همة آنها و جزء یارانشان احساس می‏كنی، گویی در كنار حسین‏(ع) فریاد «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنصُرُنی»اش را پاسخ گفته‏ای و دیگر برایت مرگ مفهومی ندارد. چه زیبا و با شكوه است این گونه بودن، این گونه زیستن و این گونه مردن».

 شهید بهروز ابوحمزه

• به امام حسین بگویید... :

«اگر به زیارت رفتید، به امام حسین‏(ع) بگویید كه من هم جوانی داشتم و آرزویش این بود كه در زمان شما و در ركاب شما باشد، ولی امروز این سعادت را پیدا كرده و به یاری شما آمده». 

شهید مجتبی زكریا پور

 

یادداشت شهدا - شهید علی نجفی

در چند روز گذشته، هر لحظه برایم درس تازه ای بود. سعی کردم که نهایت استفاده و بهرگیری را از جبهه داشته باشم. به هر جا و هر سنگر و هر کس و هر خمپاره که می نگرم، احساس می کنم که در همه ی آن ها عبرت هایی نهفته است و من نباید آن ها بی بهره باشم. خدای را سپاس می گویم که به من توفیق داد تا در محیط انسان سارز ئو محل تکامل قدم بردارم و به سوی او راه یابم و لحظات زیبای بیم و امید و مرگ و زندگی را با چشم خود، مشاهده کنم و راه چگونه زندگی کردن و چگونه مردن را بیاموزم.

دست نوشته های شهید محسن وزوایی

 

سخن شهيد محسن وزوایی

بايد بر مكتب تكيه كرد و دقيقاً روي موازين مكتبي حركت نمود. دشمن مي‌خواهد با توطئه‌هاي گوناگون مردم را خانه‌نشين كند و با بعضي مصلحت كارها و سياست بازي‌ها ضربه به انقلاب بزند. بايد اجازه اين كار را به او نداد. بايد به وظيفه الهي و اسلامي كه روي دوش ما گذاشته شده است عمل كنيم و اصلاً نبايد فكر كنيم كه شايد شكست بخوريم. بايد رابطه خود را با ملل جهان به خصوص مسلمانان و نهضتهاي آزاديبخش براي صدور انقلاب افزايش دهيم و از آنان پشتيباني كنيم و كانال‌هاي انحرافي از قبيل ملي‌گرايان و امثال آنها را بشناسيم و نگذاريم به انقلاب ضربه بزنند.... من كربلا را براي خود نمي‌خواهم بلكه براي انسان بعدي مي‌خواهم ما براي خودمان فعاليت و مبارزه نمي‌كنيم. براي نسل‌هاي بعدي اين مملكت مي‌جنگيم براي هفت هشت سال ديگر.(1) يك پيام براي امت مسلمان دارم امت ما بدانند كه تا موقعي كه فرزندان اسلام زنده باشند همانطوري كه امام گفته‌اند تا آخرين قطره خون در راه اسلام،‌ دفاع مي‌كنيم چه كشته شويم و چه بكشيم، پيروزيم مرگ در اينجا مفهومي ندارد. بنابراين با اعتقاد به اسلام و ولايت فقيه تا آخرين قدم پيش مي‌رويم تا جائيكه قدرت اسلام با متصل شدن به حكومت مهدي (عج) در سرتاسر جهان مستقر شود و عدل الهي برقرار شود بنابراين بدانند كه اين گروه‌ها و ليبرالها! به هيچ وجه نمي‌توانند خلل به اسلام وارد كنند چون اين نيروها در خدمت اسلام هستند و جز اسلام و خدا پناه ديگري ندارند اين پناهگاه بهترين پناهگاه برايشان است. پس بياييد همگي با هم با اعتقاد به ولايت فقيه، حكومت واحد را با صدور انقلابمان به تمام جهان ثابت كنيم.

دست نوشته شهيد احمدرضا احمدي

براي كدام امتحان درس مي خواني؟


دست نوشته هاي رتبه نخست كنكور پزشكي سال 64، ساعتي قبل از شهادت

 

آيا مي توانيد اين مسئله را حل كنيد؟
گلوله اي از لوله دوشكا با سرعت اوليه خود از فاصله هزارمتري شليك مي شود.
و در مبدا به حلقومي اصابت نموده و آن را سوراخ نموده وگذر مي كند. حالا معلوم نمائيد سركجا افتاده؟ كدام گريبان پاره مي شود؟
بسم رب الشهدا و الصديقين:
چه كسي مي داند جنگ چيست؟
چه كسي مي داند فرود يك خمپاره قلب چند نفر را مي درد؟
چه كسي مي داند جنگ يعني سوختن، يعني آتش يعني گريز به هرجا، به هر جا كه اينجا نباشد.
يعني اضطراب كه كودكم كجاست؟
جوانم چه مي كند؟ دخترم چه شده؟
به راستي ما كجاي اين سوال ها و جواب ها قرار گرفته ايم؟
كدام دختر دانشجويي كه حتي حوصله ندارد عكس هاي جنگ را ببيند و اخبار آن را بشنود، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟
آن مظاهر شرم و حيا را چه كسي ياد مي كند كه بي شرمان دامنشان را آلوده كردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.
كدام پسر دانشجويي مي داند هويزه كجاست؟
چه كسي در هويزه جنگيده
كشته شده و در آنجا دفن شده؟
چه كسي است كه معني اين جمله را درك كند: نبرد تن و تانك؟! اصلا چه كسي مي داند تانك چيست؟
چگونه سر 120 دانشجوي مبارز و مظلوم زيرشني هاي تانك له مي شود؟
آيا مي توانيد اين مسئله را حل كنيد؟
گلوله اي از لوله دوشكا با سرعت اوليه خود از فاصله هزارمتري شليك مي شود و در مبدا به حلقومي اصابت نموده و آن را سوراخ كرده وگذر مي كند، حالا معلوم نماييد، سركجا افتاده است؟
كدام گريبان پاره مي شود؟
كدام كودك درانزوا وخلوت اشك مي ريزد؟
و كدام كدام.........؟
توانستيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر نمي توانيد، اين مسئله را با كمي دقت بيشتر حل كنيد:
هواپيمايي با يك و نيم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متري سطح زمين، ماشين لندكروزي را كه با سرعت در جاده مهران - دهلران حركت مي نمايد، مورد اصابت موشك قرار مي دهد، اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم كنيد كدام تن مي سوزد؟ كدام سر مي پرد؟
چگونه بايد اجساد را از درون اين آهن پاره له شده بيرون كشيد؟
چگونه بايد آنها را غسل داد؟
چگونه بخنديم ونگاه آن عزيزان را فراموش كنيم؟
چگونه مي توانيم در شهرمان بمانيم و فقط درس بخوانيم؟
چگونه مي توانيم درها را به روي خود ببنديم و چون موش در انبار كلمات كهنه كتاب لانه بگيريم؟
كدام مسئله را حل مي كني؟ براي كدام امتحان درس مي خواني؟
به چه اميد نفس مي كشي؟ كيف و كلاسورت را از چه پر مي كني؟
از خيال، از كتاب، از لقب شاخ دكتر يا از آدامسي كه هر روز مادرت در كيفيت مي گذارد؟
كدام اضطراب جانت را مي خورد؟ دير رسيدن به اتوبوس، دير رسيدن سركلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چه چيز بسته اي؟ به مدرك، به ماشين، به قبول شدن در حوزه فوق دكترا؟

صفايي ندارد ارسطو شدن خوشا پركشيدن، پرستو شدن


آي پسرك دانشجو، به تو چه مربوط است كه خانواده اي در همسايگي تو داغدار شده است؟ جواني به خاك افتاده است؟
آي دخترك دانشجو، به تو چه مربوط است كه دختران سوسنگرد را به اشك نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور كردند؟
هيچ مي دانستي؟ حتما نه...!
هيچ آيا آنجا كه كارون و دجله و فرات بهم گره مي خورد، به دنبال آب گشته اي تا اندكي زبان خشكيده كودكي را تركني
و آنگاه كه قطره اي نم يافتي؟
با اميدهاي فراوان به بالين آن كودك رفتي تا سيرابش كني؟
اما ديدي كه كودك ديگر آب نمي خورد!!
اما تو اگر قاسم نيستي، اگر علي اكبر نيستي،
اگر جعفر و عبدالله نيستي،
لااقل حرمله مباش!
كه خدا هديه حسين را پذيرفت و خون علي اكبر و علي اصغر را به زمين پس نداد.
من نمي دانم كه فرداي قيامت اين خون با حرمله چه خواهد كرد....

سرويس دانشگاه برنا

منبع : روزنامه کیهان 26/4/89

دست نوشته ای از شهید چمران

 خدایا روزگاری آمد که مسیحیان کتائبی از جلو به ما حمله ور شده و ما را می کشتند و خانه های ما را زیر بمبارانها به آتش می کشیدند، و احزاب و منظمات افراطی چپ نیز از پشت به ما خنجر می زدند، روزنامه ها و رادیوها و تلویزیونهای چپ و راست به ما فحش می دادند و ما را متهم به خیانت می کردند، همه راهها مسدود شده بود، خدایا تو را شکر می کنم که راه پرافتخار شهادت را در جلوی ما گشودی، که با ایمان به تو و اطمینان خاطر، در راه حق، قدم برداریم و با تکیه به شهادت همه دشمنان را خلع سلاح کنیم.

 

وصیتنامه و دستنوشته شهید عباس صابری

وصیت نامه:
راضی نیستم آنان كه با امام (ره) رهبر و انقلاب اهلیت ندارند در مجلس تشییع و ختم ما حضور یابند راضی نیستم كسی كه نماز نمی خواند به مجالس ما بیاید.
دستنوشته:
آخر پس[چه وقت] این شمع، مار ا به جمع پروانه های سوخته خود راه خواهد داد، این موانع [چه زمانی] برداشته خواهند شد. این ندا[چه هنگام] در گوش من خوانده خواهد شد كه ای عباس! موقع وصال فرا رسیده. وای چه خوب ، چه زیباست كاش خود آقا این ندا را به من بدهد، چه خوب است به دست آقا امام زمان(عج) جرعه ای از چشمه زلال كوی حسینی بنوشم و حسینی بمیرم... دشمن خیال می كرد می توان سیر تاریخ را تغییر داد و از مكر شیطان و شر آن در امان بود. حاكمیت شیطان در محدوده ضعف و ترس انسانهاست و اگر می خواهی از علائق دنیوی خارج شوی نباید بترسی و این چنین بود شناسنامه مردان جبهه كه در آن دشتها جان خود را فدای حقیقت ازلی كردند... خداوندا! بهشت را دوست داریم و چون حسین(ع) و ائمه در آن ساكنند حاضریم جهنمی با شیم ولی عشق به راه حسین (ع) را از ما نگیر خدایا چه می شد حاجت مرا روز تاسوعا و عاشورا و یا بالاخره ایام دهه اول محرم برآورده می فرمودی، عشق من این است كه در محرم شهید شوم، ... خوش به حالتان شهداء، خوش به حالتان كه سرنوشتتان معلوم شد،‌ اما ما جا مانده از قافله شما هنوز در تلاش برای رسیدن به آن قافله هستیم و انشاءالله كه خداوند برگه عروج مرا امضاء خواهد كرد. ای شهدا! شما مرا به فكه دعوت كردید ولی اكنون ندایی نمی آید كه بگوید: عباس بیا، بیا، بیا،‌ با هم برویم بیا تا تو هم حسینی شوی. باور كنید روز و شب خوابیده و نشسته و ایستاده و در همه حال زیارت عاشورا را مي‌خوانم مبادا این روزها از دستمان برود و حسرت روزهای رفته در دلمان بماند، ای برادران! غروب بهشت زهرا(س) انسان پاك دل را به یاد خیلی چیزها می اندازد، حداقل هفته‌ای یكبار به این مكان مقدس بیائید . عجب صفایی دارد... كارهای خود را با یاد و نام خداوند و معصومین و شهدا شروع كنید. امید رهبر بعد از خدا به شما است سلام همه شما را به شهداء و امام می رسانم. ای پاهایم چه وقت ایستادن است، سبقت ، پیشه كنید كه دنیا با همه مظاهرش میدان مسابقه است ، مسابقه انسانیت و محبت. مبادا از هر بادی مانند خسی از جا كنده شوید. استوار باشید مثل كوه و صبور باشید كه خداوند به شما قوت خواهد داد. ای دستهایم توان بگیرید وقت ایستادن نیست.