فوتبالیستی که فرمانده جنگ شد

شهید ناصر کاظمی در دوازدهم خرداد 1335 در تهران متولد شد، در سال ۱۳۵۸ با عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان حضرت امام خمینی(ره) لبیک گفت. او در سال ۵۹ به سمت فرمانداری پاوه منصوب و با عزمی راسخ برای آزادسازی مناطق گوناگون غرب کشور با اشرار و ضدانقلاب مبارزه کرد و پس از یک سال و نیم تلاش بی وقفه، در سال ۱۳۶۰ به سمت فرماندهی سپاه کردستان رسید.

وی در عملیات پاکسازی محور پیرانشهر سردشت با گلوله به آرزوی قلبی خود دست یافت و پس از عمری تلاش خالصانه در ششم شهریور 1361 در پیرانشهر به شهادت رسید و از آن روز تاکنون، مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) قطعه 24 ردیف 76 شماره 27 زیارتگاه عاشقان حقیقت است.
خانواده شهید کاظمی در مورد علایق این شهید بزرگوار می گویند: ناصرعلاقه زیادی به فوتبال داشت و جزو فوتبالیستهای خوب تهران بود و در تیم ایرانا به مربیگری مرحوم پرویز دهداری عضویت داشت. پس از اینکه ناصر در رشته تربیت بدنی وارد دانشگاه شد در سال 56 ورزشکاران آمریکایی به ایران آمده بودند تا در مسابقات کشتی شرکت کنند. وی به اتفاق تعداد دیگری از دانشجویان تصمیم گرفت در سالن مسابقات به دلیل اعتراض به حمایتهای امریکا از رژیم منحوس شاهنشاهی، پرچم آن کشور را به آتش بکشند و پس از چندی فراری بودن توسط رژیم دستگیر و در زندان قصر زندانی شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ناصر جزو اولین نفراتی بود که به سپاه پاسداران ملحق شد و دوره های آموزشی خیلی کوتاه و سریعی را طی کرد تا اینکه ابتدا به خرمشهر بعد به زابل منتقل شد تا اینکه با شهید بروجردی آشنا شده و ایشان از ناصر خواستند تا به عنوان فرماندار به پاوه بروند.

آن زمان شهرستان پاوه در محاصره منافقان بود برای همین شهید کاظمی بر صندلی فرمانداری پاوه تکیه زد. همچنین به لحاظ حساسیت منطقه، ایشان به طور همزمان فرماندار و فرمانده سپاه بود و همیشه در عملیاتهای پاکسازی در خط مقدم حضور داشت.

در آغوش کشیدن شهید کاظمی توسط شهید رجایی

برادر شهید کاظمی در مورد زندگی برادر شهیدش می گوید: شهید رجائی در زمانی که نخست وزیر بودند به منظور بررسی مسائل منطقه بدون اطلاع قبلی به اورامانات آمدند و سراغ فرماندار را می گیرند به او می گویند وی در عملیات در کوهستان است و بایستی با بی سیم با وی تماس بگیرند تا بیایند. شهید رجائی منتظر می ماند تا وی از منطقه عملیاتی با لباس کُردی و لبهای خشک شده که دو روز تمام در کوهها بود می آیند.  شهید رجائی وی را در آغوش گرفته و می گویند، افتخار ما این است که مسئولین ما در صف مقدم همیشه حضور دارند.

نذر روزه برای سلامتی فرماندار پاوه

شهید کاظمی در عملیات آزاد سازی منطقه شمشیر از ناحیه شکم بر اثر اصابت گلوله مجروح می شود و هنگامی که در بیمارستان پاوه بستری بود به لحاظ محبوبیتی که بین مردم داشت و همیشه با مردم و در کنار مردم بود، اهالی منطقه برای سلامتی ایشان روزه گرفته بودند و مرغ و خروس به نیت نذر به بیمارستان می آوردند و این خاطره در منطقه به عنوان یک تاریخ واقعا ماندگار و جاودانی است.

شهید همت: فرماندهی ام را مدیون ناصر کاظمی هستم

شهید همت در سالهای پس از شهادت ناصر گفته بود که من دروس فرماندهی ام را مدیون ناصر کاظمی هستم. به راستی نام شهید ناصر کاظمی با کردستان گره خورده است.

سردار شهید محمد بروجردی در مورد ناصر کاظمی می گوید: دو سال و اندی با هم کار می‌کردیم. نخستین بار که آمد غرب، قرار شد برود فرماندار پاوه شود. گفت چون ضد انقلابها آنجا هستند باید ظاهرم را تغییر دهم برای همین ریش بزی گذاشت. و با همان ریش بزی! حرکت کرد. در آنجا طوری رفتار کرده بود که حتی برخی از روحانیون هم فکر می‌کردند ایشان از افراد "دمکرات" است. یک ‌بار رفته بود نوسود و مذاکراتی هم با گروهکها کرده بود. مخفی‌کاری او خیلی خوب بود. در آنجا او خودش را رو نکرده بود. به حساب، از آن بچه‌های جاافتاده تهران بود که به سادگی خودش را رو نمی‌کرد. علمای آنجا نیز متوجه نبودند. می‌آمدند اعتراض می‌کردند که این شاید از نفوذیها باشد. فکر می‌کردند دمکراتی‌ است و خلاصه ممکن است یواش‌یواش با ضدانقلاب همکاری کند.
 
وصیت شهید کاظمی: سعی را بر جذب نیروهای جوان بگذارید/ از اختلافات داخلی بپرهیزید
 
برای اینکه در این دنیای زودگذر گرفتار انحراف نفس نشوید، همیشه به یاد خدا باشید. ماهی یک بار به قبرستان شهدا بروید و درس مبارزه و ایثار و گذشتن از دنیا و پیوستن به شهدای صدر اسلام را فرا گیرید. سعی را بر جذب نیروهای جوان بگذارید، نه دفع آنان. سعی کنید تحمل عقیده مخالف را داشته باشید مانند شهید مظلوم آیت الله دکتر سید محمد حسین بهشتی.
 
از اختلافات داخلی به خاطر رضای خدا و خون شهدای انقلاب اسلامی بپرهیزید. تمام اموالم را به بی بضاعتهای واقعی طی تشخیص همسرم و خواهرم و برادرم تقسیم شود.

برای همدردی با فرزندان شهدای ایران اسلامی

http://didebaninews.ir/cache/multithumb_thumbs/t_600_400_0_10_images_13920201000085_PhotoL-300x209.jpg

میدانم که خوبی. من هم دارم خوب می شوم. زیباست پدر اسامی تو و همرزمانت بر سر در کوچه ها و خیابانها و آزاد راهها. جذاب و خیره کننده است پوستر ها و عکس های کارشناسی شده شما به سبک مدرن بر روی تابلوهای بزرگ و مخلوط با آخرین طرح های گرافیکی روز…

حتی فکرش را هم نمی کردی با رفتنت به جبهه ، از آن کارگر ساده آنقدر معروف شوی که پوستر و اسمت تبلیغ شود.

راستی بعد از شما سنگ تمام گذاشته اند! همه مو به مو طبق وصیت نامه هایتان عمل کردند.

بعد از قطعی شدن برنگشتنتان، بدون هیچ جسدی حکم شهید بر پرونده تان کوبیدند تا ما دل از جسدتان ه برکنیم.

همه ی مسئولان!!! دست به دست هم دادند تا ما راحت و آرام زندگی کنیم . تمام دردهای من !!! گریه های شبانه ی خواهر!!! قطره های خون قلب بیمار مادر را بعد از رفتنت حساب کرده اند و در قالب بخشنامه تبدیل به وام کرده اند و با سود بسیار کم به ما می دهند. نمی دانی چقدر گرفتنش آسان است. برای تحصیلمان هم سهمیه گذاشته اند . گاهی هم که دل همسران و فرزندانتان برایتان بگیرد ما را با کاروانهایی به مناطقی که شما به قول آنها مفقود شدید می برند. ولی نمی دانم می خواهند ما آرام بگیریم یا بدتر از قبل با این چراها جنگ کنیم …

خلاصه همه بسیج شده اندتا ما خوشبخت زندگی کنیم.

اینها که چیزی نیست پدر!

حتی دردهای من هم تغییر کرده ، دیگر دلگیر چرا رفتن و چرا نماندنت نیستم… درد من امروز صحبت های یک آزاده است که هنوز شبها کابوس لحظه های شکنجه امانش را بریده. درد من ضجه های خانواده یک جانباز ۷۰% اعصاب و روان است که هنوز در توهم شبهای عملیات چه مظلومانه فریاد می کشد و کمک می خواهد…

تمام دلتنگی من چشمان همیشه ابری اندکی از همرزمانت است، که می بینند ارزشهایی که برایش رفتند چه بر سرشان آمد ولی استخوان در گلو می فشارند و وفادار می مانند.

و درود بر روان پاک امام عظیم الشان که چه خوش گفت: خوشا به حال آنانکه با شهادت رفتند.

 ببخش بابای خوبم که بعد از سالها خاطر نازنینت را آزردم، آنقدر هم که می گویم بد نیست. هنوز هم مانده اند کسانی که به پیمان شهید وفادارند . این را از آرای حاج قاسم خودمان پسر بزرگ شهید فتحعلی هم می توان فهمید. چون خیلی ها جدای از مرام خودش به فرزند شهید بودنش تک رای داده بودند ۱۵۲۵ حتی عددها هم چه خوش کنار هم درخشیدند!!!

 پدرم !

همیشه نوشتند و ما می باید می خواندیم . همیشه می گفتند و ما می باید گوش می دادیم . اما اکنون ما می نویسیم و آنها که خودت بهتر می شناسیدشان !!! مجبورند که بخوانند…

می دانم که برخی حتی از همین دلتنگی های ساده پسر مرد بزرگی چون تو ناخوشایند خواهند شد؛ اما با تمام این حکایت ها و شکایت ها ، بابای خوبم ! من هنوز و تا همیشه افتخار می کنم که فرزند چون تویی هستم ؛ یادگار کسی هستم که برای آرام شدن دل پسرش که همیشه می گفت هیچ نشانه ای از پدرش ندارد استخوانهای همرزمانش را قرض گرفت و به گروه تفحص داد تا برایش هدیه بیاورند.

 وجودتو همیشه بزرگتر از سایز پوستر های اینجایی است.

در انتها اینها را نوشتم که آنها که خودت بهتر از من می شناسیدشان!!!بدانند و باور کنند که ما فرزندان همان هایی هستیم که حتی مین های والمری و ضد تانک هم نتوانست سد راهشان شود.

برایمان دعا کن پدرم . دعا کن جوری زندگی کنیم که فقط خودمان بفهمیم این همانی است که تو می خواستی؛ نه آنی که آنها می خواهند !!! و نه آنی که اینها می خواهند…

درود بیکران بر ارواح طیبه تمام شهدا و امام بزرگوار و همیشه ماندگار و شکوه بخش که هنوز بعد از رفتنش ما را بزرگ و والا نگاه داشته .

 به امید دیدار و سلامتی مقام معظم رهبری

 فرزند شهید

اجي مجي تو جانباز نيستي! ‌

http://up.fbironi.ir/pic1/3/12/to_aval_sabet_kon_janbazi.jpg

پس از گذشت 25 سال از جنگ تحميلي بنياد شهيد مي‌گويد روشي ابداع کرده تا تشخيص دهد رزمندگان در جنگ مجروح شده اند يا اينکه دروغ مي‌گويند! روشي که به گفته رئيس بنياد شهيد در سکوت مطلق خبري اختراع شده است. يکي بود يکي نبود. روزي و روزگاري دشمني به شهري آزاد و‌آباد حمله کرد.

پير و مراد شهر از جوانها و دلاوران خواست تا از شهر و ديارشان دفاع کنند و آنها همه به عشق رهبرشان و دفاع از شهرشان راهي نبرد با دشمن شدند. پايان نبرد پيروزي شهر بود و شکست دشمن، ولي تلفات جنگ بسيار زياد. عده‌اي جان خود را از دست دادند و عده‌اي اسير و گروهي هم مجروح شدند.


قرار شد از خانواده کشته‌هاي جنگ حمايت شود و به مجروحان هم رسيدگي کنند ولي قهرمانان شهر آنقدر مرام داشتند که حتي دنبال ثبت اسمشان در ليست قهرمانان نرفتند. سال‌ها گذشت و حال مجروحان جنگ بدتر و بدتر شد. وضعيت به نحوي شد که گروهي از مجروحان تصميم گرفتند براي دوا و درمان زخم‌هاي کهنه و رسيدگي به اوضاع و احوالشان سري به مراكز دولتي بزنند.


آنها بر اين باور بودند که هنوز دوران، همان دوران پيروزي است و به همان اندازه به آنها احترام مي‌گذارند. ولي وقتي وارد شدند مسوول رسيدگي به مجروحان جنگ گفت: بفرمائيد چه مي‌خواهيد؟ گفتند هيچ! ما از مجروحان جنگ هستيم. زندگي بر ما فشارآورده و مي‌خواهيم حداقل هزينه دوا و درمان و اگر هم شد براي اهل و عيالمان کاري از دستتان بر مي‌آيد انجام دهيد.

مسوولان رسيدگي به مجروحان شهر لبخندي زدند و گفتند: ما از کجا بدانم شما راست مي‌گوييد. برويد مدرک يا شاهدي بياوريد که در جنگ بوده ايد.

مجروحان از صحبت‌هاي مسوولان متعجب شده و به دنبال مدرک روانه شهر شدند. پس از ماه‌ها جست‌وجو توانستند مدارکي به دارالحکومه بدهند که ثابت مي‌کرد آنها در جنگ حضور داشتند. مسوول رسيدگي به مجروحان شهر رو به مجروحان کرد و گفت: اين مدارک ثابت مي‌کند شما در جنگ حضور داشتيد ولي ثابت نمي‌کند که مجروح شده‌ايد. پس از گفته‌هاي مرد برخي مجروحان نا‌اميد شده و به خانه بازگشتند.


برخي ديگر براي اثبات مجروحيت روانه شهر شدند و گروه اندکي هم گفتند اين کار شما نامردي است و ما از حقمان نمي‌گذريم. آري اين مجروحان همان جواناني بودند که با عشق و اميد و جوانمردي از شهر و ديارشان دفاع کرده بودند. شايد پايان قصه براي کودکان و نوجواناني که گوش مي‌دادند تلخ باشد.

به راستي کودکان چه نتيجه‌اي از اين قصه مي‌گيرند. نمي‌دانم بهتر است به قصه واقعي بپردازيم. 23 سال از جنگ تحميلي مي‌گذرد ولي هنوز رزمندگان زيادي سال‌هاست که به دنبال اثبات مجروحيت‌ها و جانبازي خودهستند. اين درحالي است که جامعه بر اين باور است که آنها تحت پوشش خدمات دولتي بوده و همانند تمام کشورها از دلاوري‌ها و رشادت‌هايشان قدرداني مي‌شود و هيچ مشکلي ندارند. در اين ميان جانبازان قطع نخاع و قطع عضو که مجروحيت‌شان مشهود است وضعيت بهتري دارند ولي جانبازاني که دچار عوارض شيميايي و اعصاب و روان هستند اثبات جانبازي شان بسيار سخت و دشوار است. آنان بايد برگه‌هاي متعددي را براي اثبات جانبازي به کميسيون‌هاي بنياد شهيد ارائه کنند.نکته قابل تامل اين است که تعدادي از جانبازان شيميايي و اعصاب و روان توسط پزشکان متخصص و مورد امين بنياد شهيد تشخيص داده مي‌شوند که علت مجروحيت‌شان استشمام گاز خردل يا موج انفجار است ولي کميسيون‌هاي پزشکي نظريه پزشک را کافي نمي‌دانند و از جانباز مدارک ديگري‌طلب مي‌کنند.

بر اساس اين گزارش مسعود زريبافان رئيس بنياد شهيد و امور ايثارگران اعلام کرده است که بنياد شهيد روشي را ابداع کرده تا بدون هيچ اشکالي تشخيص دهند فرد در جنگ مجروح شده يا خير! زريبافان از راه‌اندازي سيستم جديد و مطمئن احراز شهادت يا مجروحيت خبرداده و گفته: سيستم کارتکس در زمان رياست من انجام شد و ما هم آن رارسانه‌اي نکرديم اين است که هر کسي که در زمان جنگ به بيمارستان اعزام مي‌شد به مرکزي اطلاع مي‌دادند که شخص مورد نظر مثلا ساعت 9 آمده و به اين دليل در اين بيمارستان پذيرش شده است.

ما هم اين اطلاعات کارتکس را با کارگذاشتن چندين اپراتور و تحت نظر و دوربين‌هاي امنيتي که مبادا اپراتورها دست در پرونده‌هاببرندالکترونيکي کرديم و درحال‌حاضر بهترين مدارک ما همين‌هاهستند مهندس زريبافان گفت: در واقع اين کارتکس‌ها حاوي اطلاعاتي از قبيل نام و نام خانوادگي و تاريخ مجروحيت و نوع و چگونگي مجروحيت و بيمارستان پذيرش کننده است.

زريبافان درپاسخ به اين سوال که درحال‌حاضر تعداد قابل توجهي از ايثارگران به خاطر نقص درمدارک، پرونده‌هايشان مسدود شده گفت: هر کسي خواست براي مسدود شدن پرونده اش مراجعه کند و ما پيگيري مي‌کنيم. اگر ادعاش درست نبود دليل اشتباهش را مي‌گوئيم و اگر درست بود که اصلاح مي‌کنيم و از هيچ چيز بي تفاوت نمي‌گذريم.

و کلا” براي رد ادعاي افراد توضيح کامل مي‌دهيم تا توجيه شوند. سيستم ما از اول الکترونيکي نبوده و پرونده‌ها به صورت برگه‌هاي کاغذي بوده و الان هم بايگاني هستندو اگر کسي مدعي جانبازي باشد ما مي‌دهيم کمييسون نظر بدهد. رئيس بنياد شهيد مي‌گويد: يکي از بزرگ‌ترين کارهايي که کرده‌ايم همين جمع‌آوري کارتکس‌هاست که حاوي اطلاعات ثبت شده از رزمندگان است که مي‌توان با يک تماس تلفني و مراجعه به مخزن اطلاعات الکترونيکي به اطلاعات آن دسترسي سريع وآسان پيداکرد.

هر چند اين اقدام بنياد شهيد در سکوت مطلق رسانه‌اي حائز اهميت است ولي در اين ميان چند سوال مطرح مي‌شود. اول اينکه آيا در آن بحبوبه جنگ تمام بيمارستانها و درمانگاه‌هاي صحرايي مشخصات مجروحان را ثبت کرده اند؟ آيا اسناد به دست آمده آمار واقعي جانبازان جنگ را نشان مي‌دهد؟ اگر رزمنده‌اي در عمليات يا پاتک يا استراق سمع و تخريب مجروح، موج گرفته و شيميايي شده باشد و اصلا به بيمارستان هم مراجعه نکرد باشد تکليفش چيست؟ گفته‌هاي رئيس بنياد شهيد در حالي است که بيش از 400 هزار جانباز همچنان به دنبال اثبات جانبازي خود پله‌هاي بنياد شهيد را بالا و پايين مي‌روند.

جانبازان شيميايي ايران