مرتضی اوینی

به نام خدای خوب و خواستنی
سخن از آوینی گفتن ، شاید از این روی که توصیف یک گل ، یا غروب ، یا لبخند ، و یا معصومیت یک طفل ، بهر حال در محدودۀ توصیف متو قف است و بس ، کمی دشوار باشد. چرا که آوینی را،به دلیل کثرت استعمال نامش ، و غربت قدمها و باورهایش ، خواه ناخواه به ورطۀ قدیسین ظریف المنظر در انداخته ایم ، اگر اینهمه سخن و مرام او، اینگونه بی مشتری نمی نمود و ضجه های تنهایی او، اینگونه بی مخاطب نمی ماند. هرگز غرضم سرودن ترجیع بند یاُس نیست! یا : در بن بست خاطرات ، راه گریزی جستن ! بله ، غرضم دامن گشودن برای شرافتی است که آرمانها را در پس کوچه های آشنای فرهنگ نشانمان می داد و هرگز برای این فرهنگ حتی ، جایگاهی فراتر از واقعیت نمی پرداخت . واقعیتی که دیروز بر بلندای قاف هستی می خرامید ، و امروز به هزار خنجر خود ما ، زخمی شقاوت است. آوینی هر که بود ، و هر چه گفت و نوشت و پدید آورد ، اراده ای جز غبار روبی از چهرهُ حق نداشت .حقی که سلسلهُ انبیاء ، آن را در خانهُ کوچک علی و فاطمه می جستند و تبلیغش می کردند و آوینی ، نور آن را در جمال و راه خمینی باور کرده بود و در قدمهای بسیجی آشکار کرده بود و با انگشت اشارۀ خامنه ای بدان سو می نگریست.
شهدا این زخم خوردگان تیر عشق، این بی توقعان بی توقع تر از کویر! رفتند تا ابرهای سیاه را از آسمان اندیشه ها فراری دهند - رفتند تا زمستان بوی بهار بگیرد، اگرچه نگاه های سرد همیشه بر سنگ فرش مزار مقدسشان جا خوش کرده!