به نام خدای خوب و خواستنی

سخن از آوینی گفتن ، شاید از این روی که توصیف یک گل ، یا غروب ، یا لبخند ، و یا معصومیت یک طفل ، بهر حال در محدودۀ توصیف متو قف است و بس ، کمی دشوار باشد. چرا که آوینی را،به دلیل کثرت استعمال نامش ، و غربت قدمها و باورهایش ، خواه ناخواه به ورطۀ قدیسین ظریف المنظر در انداخته ایم ، اگر اینهمه سخن و مرام او، اینگونه بی مشتری نمی نمود و ضجه های تنهایی او، اینگونه بی مخاطب نمی ماند. هرگز غرضم سرودن ترجیع بند یاُس نیست! یا : در بن بست خاطرات ، راه گریزی جستن ! بله ، غرضم دامن گشودن برای شرافتی است که آرمانها را در پس کوچه های آشنای فرهنگ نشانمان می داد و هرگز برای این فرهنگ حتی ، جایگاهی فراتر از واقعیت نمی پرداخت . واقعیتی که دیروز بر بلندای قاف هستی می خرامید ، و امروز به هزار خنجر خود ما ، زخمی شقاوت است. آوینی هر که بود ، و هر چه گفت و نوشت و پدید آورد ، اراده ای جز غبار روبی از چهرهُ حق نداشت .حقی که سلسلهُ انبیاء ، آن را در خانهُ کوچک علی و فاطمه می جستند و تبلیغش می کردند و آوینی ، نور آن را در جمال و راه خمینی باور کرده بود و در قدمهای بسیجی آشکار کرده بود و با انگشت اشارۀ خامنه ای بدان سو می نگریست.