جبهه که می رفت لباس نظامی میپوشید ته دلش مردد بود که کنار گذاشتن لباس روحانیت کار درستی است یا نه 

جمعه باید خود را به تهران می رساند تا گزارشی از جنگ به محضر امام ارائه بدهد و برای خواندن خطبه ها  به مصلا برود

به اتاق امام که رسید شروع کرد به باز کردن پوتین ها ،امام  پشت پنجره ایستاده بود و با لبخند نگاهش میکرد

وارد اتاق که شد دست امام را بوسید. امام آرام به پشتش زد و فرمود :زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود ول الان میبینم چه قدر برازنده شماست .

گل از گلش شکفت خیالش راحت شد از ان پس لباس نظامی که میپوشید لذت میبرد و افتخار می کرد