«زيباترين لبخند»
شهيد عيسي محمدي چافي يکي از شهداي عمليات والفجر10 است كه 16 سال بيش نداشت قبلاً چند بار به جبهه آمده بود . ساعت 30/1 بعدازظهر رزمندگان گردان کميل به صورت ستوني جهت توجيه عمليات و وداع آخر با يکديگر در نزديکي چادر فرماندهي گردان جمع شده بودنند و من ستون در حال حرکت را تصوير برداري مي کردم . در ميان رزمندگان قد و قامت شهيد عيسي محمدي نظرم را به خود جلب كرد ازهمه کوچکتر بود ولي چهره اي نوراني و زيبا داشت و هميشه لبخند در چهره ايشان بود ايشان از ستون در حال حرکت جدا شدند و به طرف دوربين جلو آمدند نزديک دوربين كه شدند با چهره اي نوراني و خندان گفتند :
اين فيلم را يادگاري نگهداريد شايد من شهيد شدم!فرداي اولين روز عمليات والفجر 10 ساعت 6 صبح جهت تصويربرداري به خط مقدم رفتم. در مسير راه از بچه ها از شهيد محمدي پرسيدم . يکي ازنيروها گفت : بعد از نبردي جانانه با دشمن به درجه رفيع شهادت نائل آمدند .لحظه اي با آخرين لبخند شهيد به خود گفتم شهادت حقش بود ! پيكر ايشان سالها در منطقه عمليات والفجر 10 ماند و جزء شهداي مفقود جسد شد . که بعد از چندين سال پيکر پاک آن شهيد را براي خانواده آوردنند.
رحمت انصاري
شهدا این زخم خوردگان تیر عشق، این بی توقعان بی توقع تر از کویر! رفتند تا ابرهای سیاه را از آسمان اندیشه ها فراری دهند - رفتند تا زمستان بوی بهار بگیرد، اگرچه نگاه های سرد همیشه بر سنگ فرش مزار مقدسشان جا خوش کرده!