شهادت ...
این قافله ای کز پی ان مرگ روان است
دل بستگی و عشق به ان سخت گران است
دیدی که چه سان ختم بود مردن و رفتن
کاین عاقبت کار همه خرد و کلان است
این امدن و مردن و دنبال برفتن
قانون خدا عبرت هر پیر و جوان است
برخیز و در ائینه عمرت نگهی کن
ائینه عمرت زگنه گردنشان است
در دار عمل بندگی حق ره خودساز
معراج تو و غایت خلق تو همان است
بگریز از ان کس که بود مترف و بیرنگ
کو پست تر از انجمن بی خردان است
رو همره انکس که بود زنده به تقوی
زیرا که دو بالش زملک تير پران است
در طول سفر رهزنی و دزدی افکار
از حقه و حسادت هنر مرده دلان است
با همرهی دوست مدارج همه طی کن
بي يار برفتن روش خيره سران است
در دام شهادت همه صیدی نتوان رفت
تن سوخته رفتن صفت با هنران است .
+ نوشته شده در شنبه دهم مهر ۱۳۸۹ ساعت 19:4 توسط خادم الشهدا
|
شهدا این زخم خوردگان تیر عشق، این بی توقعان بی توقع تر از کویر! رفتند تا ابرهای سیاه را از آسمان اندیشه ها فراری دهند - رفتند تا زمستان بوی بهار بگیرد، اگرچه نگاه های سرد همیشه بر سنگ فرش مزار مقدسشان جا خوش کرده!