معرفی شهدای گیلانی(محمود سرشاد)
| نام شهيد : | محمود | |
| نام خانوادگي : | سرشاد | |
| تاريخ تولد : | 30/7/1342 | |
| محل تولد : | صومعه سرا | |
| تاريخ شهادت : | 3/3/1366 | |
| محل شهادت : | ماووت عراق | |
| شهادت در عمليات : | نصر 4 | |
| وضعيت تاهل : | مجرد | |
| آخرين مسئوليت : | جانشین گروهان | |
| عضويت در : | سپاه | |
| رسته خدمت : | ||
| مزار شهيد : | گلزار شهدای صومعه سرا | |
| محل دفن : |
| |
|
زندگينامه : |
در سال 1342 در خانواده ای متوسط از نظر مالی بسیار متعالی از نظر تقوا و دینداری فرزندی دیده به جهان گشود که خانواده او را محمود نامید. وی که از همان دوران کودکی دست در دست پر مهر پدر در مراسمات مذهبی شرکت می نمود به خوبی آموخته بود که عشق به اهل بیت و ائمه چگونه در روح و روان او نقش بسته است و عطش این عشق چگونه می تواند او را سیراب نماید. محمود آنگاه که بهار علم و دانشش فرا رسید و با شور و حالی وصف ناپذیر در کلاس الفبا ثبت نام نمود و دوران ابتدایی و راهنمایی را در یکی ار مدارس شهرستان صومعه سرا با کسب نمرات عالی به پایان رساند. شکوفایی بهار انقلاب د ر پانزده سالگی محمود در حال به بازنشستن بود که او دوشادوش دیگر نوجوانان این مرز و بوم با شرکت در تظاهرات و راهپیمایی انزجار خود را از حکومت ستم شاهی نشان میداد که پس از سرسبزی انقلاب اسلامی وی با فراغ آسوده به ادامه تحصیل پرداخت و توانست مدرک دیپلم خود را از دبیرستان شهید طلوعی دریافت نماید و به آینده ای روشن و پر فروغ چشم بدوزد . محمود سرشاد ، سرشادتر از همه جوانان این مرز و بوم در کنار برادر کوچکش محمد علی با شرکت در برنامه های مسجد و مکانهای مذهبی آنگاه که بسیج مستضعفین به فرمان خورشید جماران تشکیل شد با شور و حالی خاص به عضویت این نهاد مردمی درآمد و به همکاری با بسیج و سپاه پرداخت و با حضور پر رنگ خود باعث شادی دوستان و پریشانی حال دشمنان گردید چرا که او در اوایل پیروزی انقلاب در جنگلهای شمال به مبارزه با منافقین کوردل می پرداخت و در ایم راه مصرانه به فعالیت مشغول بود و به عنوان بسیجی فعال و عاشق رهبر و انقلاب در خنثی سازی توطئه های منافقین نقش به سزایی داشت و در این راه چند بار توسط گروهکها مجروح گردید اما عشق به انقلاب او را از پا نینداخت و به فراگیری آموزش نظامی در بسیج می پرداخت و کمک به نیازمندان و شرکت در کارهای فرهنگی و اجتماعی بسیج را در کنار دیگر جوانان انجام می داد و سرانجام عشق و علاقه محمود به سپاه اورا چنان راغب کرد که در سال 63 به همراه محمد علی ملبس به لباس سبز پاسداری گردید و هر دو خوشحال و شادمان راهی خانه شدند تا خانواده را در خوشحالی خود شریک نمایند. در آغازین روزهای جنگ که عراق علیه کشور نوا انقلابی مان به راه انداخت محمود به سان دیگر جوانان این مرز و بوم تجاوز به کشور را محکوم و رفتن به میدان رزم و مبارزه با متجاوزین خارجی و سر سپردگان داخلی را بر خود واجب می دانست و جهت حضور در سنگرهای جبهه از ورود به دانشگاه امتناع ورزید و به همراه محمد علی به سمت جبهه های عشق و عاشقی بار سفر بر بست و به ندای رهبر دوران لبیک گفت و وارد سپاه حضرت ابا عبدالحسین علیه السلام شد. وی که عشق به شهادت در وجودش موج می زد پس از شهادت دایی شهیدش رضا ستایش در سال 61 از مادرش پرسیده بود: ناراحت نیستی از این که برادرت شهید شده؟ و مادر با لبخندی پر از مهر گفته بود: افتخار می کنم که خواهر شهیدم منبع:ستاد کنگره بزرگداشت سرداران و ۸۰۰۰شهید استان گیلان | |
شهدا این زخم خوردگان تیر عشق، این بی توقعان بی توقع تر از کویر! رفتند تا ابرهای سیاه را از آسمان اندیشه ها فراری دهند - رفتند تا زمستان بوی بهار بگیرد، اگرچه نگاه های سرد همیشه بر سنگ فرش مزار مقدسشان جا خوش کرده!